ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ مورد عجيب ترانه عليدوستي!
زهرا ساروخانی در روزنامه قانون نوشت:
ترانه عليدوستي در صفحه اينستاگرامش وصيت كرده كه برويد زبان انگليسي ياد بگيريد و در ادامه گفته كه فقط محمدجواد ظريف به زبان انگليسی تسلط دارد. خانوم عليدوستي در همين چند جمله مرتكب اشتباهات فاحشي شدند از جمله بزرگنمايي، كوچكنمايي، سياه نمایی و عدم صداقت در برخورد با هواداران. در زير به شفاف سازی چند مورد همت ميگماریم:
1) سركار خانوم ترانه به اصطلاح عليدوستي، شما فكر كردي كي هستي كه ما را وصيت مي كني؟ پدربزرگ مايي، آقاي حكايتي هستي، پدر پير آن سه جوان كشاورزي كه قبل از مرگش تكههاي چوب به فرزندانش داد تا بشكنند، مربي پرورشي دوره سوم دبستاني، احسان عليخانياي، ادمين صفحه سخنان كوروش كبيري، مجري برنامه فرصت برابري، نه واقعا بگو اگه چيزي هست ما هم وصيت كنيم. شما کلا يك فيلم بازي كردي كه وسطاش به دريا افكنده شدي و آخرش هم نفهميديم آن جنازه كه توي سردخانه بود تو بودي يا نه.
٢) شما فقط از محمدجواد ظريف نام برديد كه نشان از عدم رجوع کافی شما به سایت باشگاه خبرنگاران جوان و متعاقبا فقر اطلاعاتي شما در مسائل زبانشناسی، سياسي و تاريخي دارد. در اين مملكت شاخصههايي داريم كه در ماه جولای يا همان تابستان خودمان ميگويند «هَپي نيو یِر»، و منجربه تشكيل ستاد كشف و خنثيسازي اين جمله به دستور مستقيم ولاديمير پوتين، رئیس جمهور همه وقتها میشوند. شاهدان عینی گزارش دادهاند که اعضاي اين ستاد صبحها بر سر كوبان وارد محل ستاد ميشوند و تا پايان ساعت كاري صورت شان را خنج ميكشند بلكه بتوانند دليل استعمال اين جمله را در آن زمان خاص مشخص كنند. شنيدهها حاكي از همكاري نزديك، دوستانه و دوجانبه روسيه و اوكراين در اين ستاد است. اخيرا نماينده روسيه در جمع خبرنگاران گفت: در زندگی جملاتی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. وي از روند رو به رشد دستاوردهای اين ستاد پس از خواب اخير محمود احمدي نژاد گفت و از ادامه تلاش نمايندگان مشترك چهار جهت جغرافيايي براي كشف زواياي پنهان اين جمله خبر داد.
3) وقتي ميگوييد فقط محمد جواد ظريف، طبق اصل برهان خلف يا لانه كبوتري، يعني كريمي قدوسي زبان انگليسي نميداند و شما يك اتفاق پيش پا افتاده و به تاريخ پيوسته را براي تضعيف اذهان عمومي دوباره وسط كشيدهايد و قصد سياهنمايي دارید. حالا امپيتي، انپيتي، تيانتي، سرنتيپيتي، هرچي باشه گير دادن باشه، گير دادن يه دونه باشه، كفشاي سفيد پاشه.
4) اين روزها همه مدرك آيلتس و تافل دارند، شما چطور؟ حتي دختر عمه نداشته من هم به كمك گوگل ترنسليت به ابزار زبان انگليسي مجهز ميشود. اخبار غيررسمي از تسلط انگليس غرب زده به زبان انگليسي خبر ميدهد و ممكن است هنگام مذاکرات هستهای، جان کری که دست نشانده اوباماست از روند مذاكرات باخبر شود و به قول دوست و استاد عزيزم، دكتر كوچك زاده، اين نوعي خيانت محسوب ميشود. پس خانوم عليدوستي، وصيت كنيد مردم زبان زرگري بياموزند كه بيگانگان را راهي بر فهم آن نيست، در غیر این صورت تو هم خائني و بدون، فردا تو اين كشور اگه داعش اومد، اولين كسي كه ضربه ميخوره ظريف است و دومي تويي.
4) خانوم ترانه، مگر شما به مخاطبین خود احترام میگذارید و آنها را در جریان پایان فیلم قرار میدهید که حالا انتظار دارید به احترام شما بروند زبان انگلیسی یاد بگیرند؟ آن جنازه كه توي سردخانه بود تو بودي يا نه؟ اگر تو نبودي و زنده هستي، با صابر اَبَر ازدواج مي كني يا شهاب حسيني؟ گِل بگيرند در اين پايانهاي باز را. مُرديم از فضولي....
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ نوستالژی های ما و آنها
سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:
مشغول گشت زنی در خبرها، متوجه شدم که تهیه آلبوم از دوران جنینی بسیار مد شده است. ظاهرا بعضي از مردم آگاهانه، سونوگرافي بيرويه ميكنند تا از دوره جنيني فرزندشان آلبوم درست كنند.
در ادامه دیالوگ مادری را خواهیم داشت که با فرزندش در سن 30 سالگی، مشغول بررسی عکس ها هستند.
مادر: مامان جون ببین این عکسارو، اینجا یک سالته! اینجا با دوستات تو آفریقا بودی، تو روستای چیکیتا! ببین چقدر خوب افتادی تو عکس! مامان قربون این هیبتت بره، همه چیت به بابات رفته. ازونجا با یک کامیون حرکت کردید اومدید سمت خونه، اینم عکس تو راهتونه، همون موقع هم از همه درشت تر بودی. این یکی رو ببین، بابات از تو هایپر استار آوردتت، این دم در خونه قدیمیمونه. تو این عکس مهمون داشتیم، عمو کیومرث اینا اومده بودن، ببین چقدر خوشگل و مجلسی وسط میز گذاشتیم تا همه ببیننت. عمو کیومرثت دو سه بار خیز برداشت ورت داره ولی بابات حواسشو با شیرینی پرت کرد. فکر کن اگر برمیداشت چی میشد؟! مامان جون، این دیگه عکس دوره جنینیته، ببین چقدر کوچولو بودی! این یکی هم 1 ماهگیته! این یکی عکس رو ببین، دوره جنینی 2 ماهگیته، من باتری موبایل قورت دادم که از همون زمان با تکنولوژی آشنا شی. این یکیو ببین، عزیزم! دوره جنینی 3 ماهگیته، بابات واست یک تبلت خریده و هدفون رو یک جوری کار گذاشته که از کوتاه ترین مسیر موزیک گوش کنی. اینجا لحظه زایمانه! این 12 صفحه، از لحظه زایمان تا 1 هفتگیته! بابات یک دوربین توی اتاق خوابت و توالتت کار گذاشته بود که از همه لحظاتت عکس داشته باشیم. تو اینستاگرام عکس اولین باری که خودتو خراب کردی 13000 تا لایک خورد، الان ماشاا... برای خودت مهندسی شدی...
حالا مقایسه کنید با من و هم سن و سالانم که تصویر مبهمی از دوران کودکی مان داریم. مثلا خود من از 3 سال اول زندگی ام تنها 6 عکس دارم که شرح شان به قرار زیر است:
عکس اول: به دلیل آشنا نبودن عکاس(احتمالا پدر یا عموی گرامی) با دیافراگم و ایزو و سرعت شاتر و باقی ماجراها، عکس بصورت موشن (motion) گرفته شده که البته این روزها این تیپ از عکس ها در اینستاگرام لایک بالایی می خورد. خلاصه اینکه اصلا مشخص نیست که در عکس چه موجودی سوژه قرار گرفته.
عکس دوم: نور فلاش دوربین که احتمالا ازین انفجاریها بوده در چشم بنده حقیر رفلکس داشته و در نگاه اول یاد گربه ولگردی در مقابل نور بالای چراغ اتومبیل میافتید، ولی با دقت فراوان متوجه میشوید که مقصود نوزادی بخت برگشته است.
عکس سوم: 23 نفر از اعضای فامیل در کنار هم ایستاده اند و همه آنها فیگوری مشابه گرفتهاند، دو دست شان در راستای دو پا قرار گرفته و چسبیده به بدن و چهرهها هم به شدت جدی! در میان عکسی پر ازدحام که لاغری حضار آشوییتس را تداعی میکند دو چشم کوچک دیده میشود که در تاریکی پشت افراد نمایان شده که بیشتر یادآور فیلم ترسناک کینه1 و 2 و یا حتی شاتر است. جای توضیح دارد که آن دو چشم، بنده حقیر هستم.
عکس چهارم: این عکس به دلیل پایین بودن وضوح به نوعی تراژیک است. اگر این عکس را بدون پیش زمینه ببینید، قطعا تصور میکنید که صاحب عکس یا فوت کرده و یا مشکلی برایش پیش آمده، چرا که فوکوس نبودن و پایین بودن رزولوشن نوعی غم پنهان را به صورت بیننده میپاشد.
عکس پنج و شش: از شانس بد ما این دو عکسی که کاملا واضحند و هیچ مشکل فنی ندارند را نمیتوانیم برای دید عموم به نمایش بگذاریم و تنها در خلوت خودمان قابل تماشاست.
بخشی از مقاله "ما و آنها"
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ اندر وصف «درصد»
محمد صفاجویی در روزنامه قانون نوشت:
در تعریف درصد آمده: «یک درصد معادل یک صدم هر چیزی است و با علامت «%» مشخص میشود. کاربرد آن در بیان سوددهی یا میزان تغییرات واحد است.»
همان طور که خواندید، درصد در گذشته منحصر به ریاضیات بوده و با گذشت زمان در دیگر زمینهها نیز مورد استفاده قرار گرفته تا جاییکه امروز برای خودش به یک عنصر مهم و تاثیرگذار در حوزههای مختلفی مانند سیاست و اقتصاد تبدیل شده است. در ادامه درصد را در حوزههایی که بیشترین میزان اثرگذاری را بر آن دارد بررسی میکنیم:
درصد سیاسی: درصد در سیاست خیلی اهمیت دارد. یعنی «اونجور» مهم است. مهم ترینش هم درصد آرای انتخاباتی است. مردم در یک کشور غیر دیکتاتوری، میروند پای صندوقهای رای و به نمایندهشان که قرار است رئیس جمهور، نماینده پارلمان یا حتی شورایار محله باشد رای میدهند. در نهایت هم مسئولان رسیدگی به این انتخابات رای مردم را میشمارند و اعلام میکنند هر کاندیدا چند درصد رای آورده است.یعنی ما می خوابیم و بیدار می شویم، آنها در حال شمردن هستند.
درصد اقتصادی: این درصد معمولا توسط مسئولان هر حوزه اقتصادی بیان میشود. مسئول مربوطه نزدیک خبرنگار حاضر شده و مثلا میگوید چه قدر در کارش موفق بوده یا نبوده یا دیگران نگذاشتند موفق شود و این را از طریق درصد اعلام میکند. مثلا اعلام میکند تورم 20 درصد پایین آمده یا حجم صادرات 10 درصد بالا رفته یا مثلا 5 درصد فرصت شغلی اضافه شده است. شاید برایتان این سوال پیش آمده باشد که برای جویا شدن صحت و سقم این درصدها چه باید کرد؟ پاسخ ساده است: اعتماد. شما به مسئول مربوطه اعتماد میکنید. حتی اگر دیدید با وجود پایین آمدن تورم باید آخر ماه کلیهتان را بفروشید تا یک کیلو گوشت بخرید یا شاید لازم باشد برای خرید یک نان سنگک چند روز پس انداز کنید، اما اینها اهمیتی ندارد؛ مهم اعتماد است. این خیلی بد است که آدم به مسئولش اعتماد نداشته باشد .
درصد اجتماعی: درصد اجتماعی، اصولا درصد اجتماعی است. این درصد، معمولا برای اعلام آمار یک وضعیت یا جمعیت خاص در جامعه اعلام میشود. مثل جمعیت آدم های زیر خط فقر، آدمهای مجرد (که پول ندارند متاهل شوند)، آدمهای معتاد، آدمهای اسیدپاش، آدمهای دزد و آدمهای دروغگو. برای آگاهی از صحت و سقم این درصدها نیز یک راه پیشنهاد میشود: توکل و رقت قلب. شما اگر به خدای خود توکل کرده و قلبتان را از بدیها صاف کنید، میتوانید بفهمید که هیچ مسئولی نمیآید آمار دروغ به مردم بدهد، چون کار درستی نیست.
این مطلب میشد خیلی بیشتر و بهتر از این نوشته شود، حیف که این روزنامه نگاری دست و بال ما را فلان.
امضا: چرت نویس
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
گل و بلبل
طنز؛ پاتایا شهری در قلب ایران!
آیا تشخیص خبرهای درست برای شما مشکل شده است؟ آیا در فامیل مخصوصا فامیل های خانم تان اینا، شما را به خاطر پیش بینی های اشتباهی که در مورد سیاست و اقتصاد کشور دارید، مسخره می کنند و برای شما جک ساخته اند؟
مجله اینترنتی برترین ها
مجله خط خطی - وحید میرزایی: آیا تشخیص خبرهای درست برای شما مشکل شده است؟ آیا در فامیل مخصوصا فامیل های خانم تان اینا، شما را به خاطر پیش بینی های اشتباهی که در مورد سیاست و اقتصاد کشور دارید، مسخره می کنند و برای شما جک ساخته اند؟
آیا همسرتان به دلیل وضعیتی که همین جور روی هوا برای آینده کشور ترسیم می کنید، نسبت به شما بی علاقه و سرد شده و شب ها زود می خوابد؟ خب اینکه خیلی بد است! باشه حالا! آرام باشید. ما سخت تر و ضخیم تر از شما را درمان کرده ایم. تحلیل هایتان را به ما بسپارید. در این ستون با تحلیل و بررسی خبرها، وضعیت گل و بلبلی که بر همه چیز حاکم است، برای شما ترسیم می کنیم. این شما و این گلووووو و بلبل.
قبلا یک بار در همین ستون گل و بلبل عرض کردیم اختلاف طبقاتی در جامعه از مرز شکاف و فاصله طبقاتی گذشته و رسما جر خورده است و با مدیریت و جراحی اقتصادی دولت قبل و سپس اصرار بر شیب ملایم دولت فعلی، تبدیل به چاک طبقاتی شده است.
مؤید این امر، سخن معاون وزیر راه و شهرسازی است که گفته «خانوار متوسط ایرانی اگر 12 سال چیزی نخورد، صاحبخانه می شود!»
قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم، یک نکته که چند وقتی ذهن ملت را درگیر کرده این است که اصلا خود شخص وزیر راه و شهرسازی کجاست؟ چرا نیست؟ نه جدی؟ بنده چند وقتی است رسانه ها و خاصه رسانه های ملی را با دقت رصد می کنم - که البته به همین دلیل دچار انواع بیماری های روحی و روانی شده ام - اما وزیر راه و شهرسازی را برعکس همکارشان، آقای گودرزی وزیر ورزش و جوانان، اصلا نمی بینم.
خب همین پنهان بودن از نگاه بیدار و تیزبین رسانه ها باعث می شود که معاون ایشان عرصه را فراخ دیده و اینچنین به مردم آمار غلط و کذب بدهد. به نظر می رسد این عدد 12 سال کمی محل شک و تردید است، چرا که خود بنده چند وقت پیش به اصرار خانواده با یک کیس ازدواج با شاسی بلند از نظر نوع ماشین آشنا شدم که نه تنها خودش بلکه پدرش، پدربزرگش و کلا اجدادش از همان لحظه ای که با توان بومی پدران شان پا به عرصه وجود گذاشتند، صاحبخانه بودند و نهایت نخوردن آنها برای خانه دار شدن، همان فاصله بین صبحانه و نهارشان بود.
از طرف دیگر هستند خانواده هایی که نه تنها خودشان بلکه هفت جد و آبادشان، 12 سال که بماند، از همان بدو تولد به امید خانه دار شدن هِی نمی خوردند. سالهاست نمی خورند. دوران سازندگی می شود، نمی خورند. اصلاحات می شود، نمی خورند. مهرورزی که کلا نمی خورند. تدبیر و امید هم با شیب کم و ملایم نمی خورند؛ اما باز هم خانه دار نمی شوند، با این وضعیت واقعا چاک نخورده؟
حقیقتا اگر برخی مسئولین چیزی نگویند و در سکوت کارشان را انجام دهند، انگار دچار انفجار مواضع و در مواقعی حریق مواضع می شوند. معاون برنامه ریزی و توسعه شهرداری مشهد در نشست با مهمانان خارجی اجلاس متروپلیس، وقتی دید «کی به کیه؟! بذار ما هم یه چیزی بگیم!» اظهار داشت: «ریشه متروپلیس، ام القراء است. اسپانیا هم ریشه اش از اسپان یا اصفهان گرفته شده. ضمن اینکه بارسلونا هم با بارساوا هم ریشه است که این نام دیگر منطقه مشهد است.»
در همین راستا شهرام شهیدی طنزنویس و کارشناس مسائل خارجی خط خطی که سفرهای زیادی به اقصی نقاط جهان داشته و در واقع به جرأت می توان گفت این اقصی نقاط جهان بوده است که سفرهای زیادی به شهرام شهیدی داشته، ضمن لبخندی بر لب، پس از این اظهار نظر معاون شهرداری مشهد گفت: «نام تعداد زیادی از شهرها و کشورهای جهان، ریشه در کلمات فارسی دارند که این با حضور آقای حداد عادل در رأس فرهنگستان ادب فارسی دور از ذهن نیست. به عنوان مثال شهرهای بیلبائو در اسپانیا و بیلفلد درآلمان ریشه در بیل که یک ابزار زراعی آریایی است، دارد. ریشه شهرهای زاراگوزا و مادرید در اسپانیا و ماساچوست در آمریکا تماما ایرانی بوده و طبق تحقیقات انجام شده، در قرن 18 میلادی یک پزشک ایرانی متخصص گوارش در سفری به این شهرها، نام آنها را انتخاب کرده است.»
وی افزود: «ریشه برخی شهرها و کشورهای جهان نه فقط از اسامی ایرانی بلکه از فرهنگ فولکلور و لهجه مناطق ایران گرفته شده است. برای مثال شهرهای جاکارتا، بخارست و کشور تونس، ریشه در گویش شهر اصفهان دارد.»
وی با بیان اینکه حتی ریشه برخی شهرهای جهان از نحوه و شرایط کنونی زندگی ایرانی هاست، گفت: «به عنوان مثال ریشه بندر سری بگاوان در کشور دوست و برادر برونئی و نیز کشور گابن، کاملا ایرانی است. همچنین دو ایالت دالاس و لاس وگاس در آمریکا برگرفته از نحوه صحبت برخی جوانان ایرانی در دانشگاه ها با همکلاسی هایشان یا با منشی شرکت های مختلف است و ریشه این ایالات نیز ایرانی است.»
به گفته این کارشناس، شهر پاتایا در تایلند هم رسما شهری ایرانی است که به اشتباه در نقشه جغرافیایی جزو شهرهای تایلند در نظر گرفته شده است. این کارشناس زبده ضمن چشمک زدن به دوربین به علامت اینکه «جدی این مسئولین فازشون چیه؟» تهران را برای سفری شش روزه به مقصد ونیز ایتالیا ترک کرد.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ ممنوع الاپیلاسیونیزم مفرط!
اپیلاسیون، این عامل نفوذی دشمن، پس از هوشیاری عوامل فعال ما، دستگیر، تفهیم اتهام، متهم و سپس اخراج شد تا از این پس در شب های شاعرانه مان با آرامش محض سر بر بالین بگذاریم و زندگی را درست زندگی کنیم...
مجله اینترنتی برترین ها
مجله خط خطی - کوروش کهبازی: خب به سلامتی و دل خوش، تنها مشکل باقیمانده در کشور هم طی جلسات و کارگروه های کارشناسانه و دقیق و پس از چندین هزار نفر ساعت بررسی و تحلیل، سرانجام حل و فصل شد تا گل و بلبل از سر و کول مان بالا برود...
اپیلاسیون، این عامل نفوذی دشمن، پس از هوشیاری عوامل فعال ما، دستگیر، تفهیم اتهام، متهم و سپس اخراج شد تا از این پس در شب های شاعرانه مان با آرامش محض سر بر بالین بگذاریم و زندگی را درست زندگی کنیم...
اما طبق شنیده ها از لابلای جلسات و طبق اسناد و مدارک به دست آمده به موارد زیر برخورد کردیم که جهت مزید اطلاع شما (فارسی را پاس بداریم: جهت آگاهی بهتر شما) در این لحظه آنها را پخش و پلا می کنیم:
1- در زمان انسان های اولیه و هنگامی که بشر تازه پا به عرصه دنیا گذاشته بود و مطابق شواهد کشف شده در نقاشی های غارها، سُفال ها و سنگ های حکاکی شده، پشم و پیلی بود که یک سوم وزن آدم را تشکیل می داد که علاوه بر ساده و بی غل و غش بودن آن آدمیان، وجود این همه مو خود باعث می شد که انسان از پوشیدن لباس اضافی در امان باشد که البته امروزه هم با گرفتن همین ایده از آن زمان ها و باقی ماندن مو بر بدن، می توان هم در مصرف پوشاک و سرانه مصرف آن صرفه جویی کرد و هم با پوشش مناسب مو بر بدن در زمستان ها و حفاظت بدن از سرما، می شود بخاری کمتری در این فصل روشن کرده و بر مصرف گاز، این سرمایه ملی مدیریت کرد و پول آن را در جاهای مناسب تری هزینه کرد. تحقیق یاد شده البته راهکاری برای فصل تابستان ارائه نداده است!
2- در این قضیه ما مو می بینیم و می خواهیم آن را از بین ببریم ولی این برادران پیچش مو را می بینند که می گویند موها را نزنید! یادتان می آید در مدارس پسرانه، موها و ناخن ها را چک می کردند؟! الان در واقع می خواهند بگویند فکر نکنید بزرگ شده اید! شما هنوز همان بچه هایی هستید که باید با ترکه بزنیم کف دست تان و چیزی فرقی نکرده!
3- اصولا موی مشکی و چشم مشکی همواره از خصوصیات ما ایرانی ها بوده که غربی ها همیشه به آن حسودی می کردند... چشم مشکی را که با لنز از ما گرفتند، موی مشکی را هم اگر بگیرند که دیگر وامصیبتا... پس ما نمی گذاریم... ما هوشیاریم...
4- همانطور که می دانید دلیل نمی شود که دولت کلی تلاش کند و یارانه به حساب مردم بریزد و آن وقت عناصر نفوذی دشمن این پول ها را خرج چسب های اپیلاسیون، موم، ژیلت و ... کنند تا پول بیت المال هدر برود. همانطور که قطعا می دانید این پول ها را باید در جای مناسب ترین خرج کرد!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ «باد» آمد و «مو»ی «حزب» را بُرد!
مجله خط خطی - حسن غلامعلی فرد: اینجانب می خواستم از طریق ستون شما مراتب تشکر و قدردانی خودم را از بادی که در تهران می وزد، ابراز کنم و بگویم که من و همه اعضای خانواده به شدت از این باد رضایت داریم.
این باد باعث شده که هوا تا حدودی پاک شود و حتی پسر کوچک من که به خاطر آلودگی هوا تا حالا کوه های تهران را ندیده بود، سه روز است که به کوه ها خیره شده و مدام می پرسد: «چرا در دولت قبل کوه ها و تپه ها قابل رویت نبودند؟ مگر دولت قبل با کوه ها و تپه ها چه کرده بود که دلش نمی خواست کسی آنها را ببیند؟»
من قبل از اینکه از باد تهران ابراز رضایت کنم، می خواهم از شخصی که در پاراگراف بالا پیامش را چاپ کردید خواهش کنم به پسر کوچکش یاد بدهد که در این سنِ کم، خودش را درگیر مسائل سیاسی نکند چون ما که سن و سالی ازمان گذشته نتوانستیم یکسری چیزها را هضم کنیم، چه برسد به پسر کوچک شما! پیشگیری بهتر از وثیقه سپردن است!
بنده هم می خواستم از باد تهران ابراز رضایت کنم، منتهی یک سوال دارم که مدتیست ذهن مرا به خود مشغول کرده و آن هم این است که آیا این باد هم مثل بارانی که چند وقت پیش بارید به صورت مصنوعی تولید شده؟ یعنی آیا این باد طبیعی است یا از خودِ تهران است؟! خیلی ممنون، «قباد بادکوبه» هستم از باشگاه بادی بیلدینگ.
مدتی پیش باخبر شدم که یکی از مسئولان گفته اند اپیلاسیون، عملی غیرخلاف عرف و اخلاق است. بنده هم ضمن اعلام رضایت از این حرف می خواستم به همه هموطنان عزیزم بگویم که این هموطنان عزیز! جنگل زدایی کار زشتی است، پس بیایید بیابان زدایی را از خود شروع کرده و جنگل زا باشیم! با تشکر، یک «مو واپس» (گونه ای دلواپس!) هستم از موسسه کاشت، داشت و برنداشت مو.
سلام. ببخشید مزاحم شدم. می خواستم بپرسم می تونم از آقای شجونی ابراز رضایت کنم؟ آخه ایشان فرموده اند «مملکت باید یکپارچه اصولگرا باشد، البته آزادیئ هم هست.» من فقط می خواستم بپرسم اگر آزادی هم هست، پس چرا ایشان در جمله شان از «باید» استفاده کرده اند؟ خیلی ممنون.
من می خواستم از آقای عارف تشکر کنم که گفته اند: «اکثریت مردم ایران علاقمند به تفکر اصلاح طلبی هستند.» فقط می خواستم بپرسم با توجه به حرف های آقای عارف و نیز با استناد به پاراگراف بالا و صحبت های آقای شجونی ما بالاخره اصولگرا هستیم یا اصلاح طلب؟ خواهش می کنم تکلیف ما را روشن کنید چون ما بدجوری با خودمان درگیر شده ایم. «قلی میاندوآبی هستم از بین النهرین».
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ روز جهانی مبارزه با بچه
ما در مهمترین چیزی که به خودکفایی رسیدیم، میدانید چیست؟ در نامگذاری. حالا این نام را روی چی میگذاریم مهم نیست. مهم این است که هرچی را نداریم، نامش را میگذاریم روی یک چیزی.
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
ما در مهمترین چیزی که به خودکفایی رسیدیم، میدانید چیست؟ در نامگذاری. حالا این نام را روی چی میگذاریم مهم نیست. مهم این است که هرچی را نداریم، نامش را میگذاریم روی یک چیزی.
مثلا توی تهران که طبیعت کلا وجود ندارد و سرانه فضای سبز هر نفر به اندازه سالی یک نعلبکی سبزه هفتسین است، روی گندهترین سازه تهران اسم گذاشتند پل طبیعت.
یعنی دقیقا چیزی که نیست را اسمش را میگذاریم روی چیزی که هست تا دقیقا برود توی چشم.
حالا هم معاون رئیسجمهوری گفته یک روز را برداریم، اسمش را بگذاریم «روز مبارزه با کار کودک».
که خیلی هم قشنگ است. چون چیزی که از صبح تا شب ما میبینیم، کودک کار است و کسی باهاش کاری ندارد، مبارزهکردن که هیچی. پس خوب است که یک روز به این اسم باشد. بههمینمناسبت اسمهای زیر پیشنهاد میشود که بگذاریم روی چیزهای مختلف:
- روز جهانی مبارزه با سوختگی کودک در شینآباد
- روز جهانی مبارزه با فروش سیـ ـگار و پیپر (که احتمالا برای مشقنوشتن برگهای ٥٠ تومان به جوانان فروخته میشود) به کودک در دکههای تهران
- روز جهانی مبارزه با غرقشدگی کودکان در پارک شهر تهران
- روز جهانی مبارزه با ریختن سقف مدرسه روی سر کودک
- روز جهانی مبارزه با آزار بدنی و تنبیه توسط والدین
- روز جهانی مبارزه با مشکلات و بیماریهای جنینی و بدو تولد
- روز جهانی مبارزه با هوای سالم به منظور احترام به مایی که هوای ناسالم مصرف میکنیم
- و در نهایت روز جهانی مبارزه با بچه به این امید که همه زود بزرگ شویم و دیگر مسئلهای نماند.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...