ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
شکار
وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت
داشت هنوزم بره هاشو می لیسید
وقتی رسید قلبی هنوز تپش داشت
اما اونم چشمه ای بود که خشکید
وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت
داشت هنوزم بره هاشو می لیسید
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این بیداد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این صیاد
گدار بالای کوه پناه جون قوچه
تفنگ تو میغره که زندگی چه پوچه
گدار بالای کوه پناه جون قوچه
تفنگ تو میغره که زندگی چه پوچه
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این بیداد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این صیاد
اینو میگن جنگ بدون اعلان
جنگی که هیچ قاعده ای نداره
اینو میگن جدال نابرابر
جدالی که فایده ای نداره
یک نفر از دشت بدون آهو
میگفت تو غم روی دلم گذاشتی
من نمیخوام دشتارو خشک و خالی
عاشق اون آهو بودم که کشتی
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این بیداد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این صیاد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این بیداد
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
سایه
تو يه سايه بودی هم قد خواب نيمروز من
تو يه سايه بودی تو ظهر داغ تن سوز من
تو هرم داغ بی رحم آفتاب
تو سايه بودی يه سايه ی ناب
من مسافر تن تشنه ی خواب
حريص فتح يه جرعه ی آب
پای پر تاول من تو بهت راه
تن گرما زده مو نمی کشيد
بی رمق بودم و گيج و تب زده
جلو پامو ديگه چشمام نمی ديد
تا تو جلوه کردی ای سايه ی خوب
مهربون با يه بغل سبزه و آب
باورم نمی شد اين معجزه بود
به گمانم تو سرابی ، يه سراب
و يه سايه بودی هم قد خواب نيمروز من
تو يه سايه بودی تو ظهر داغ تن سوز من
من گنگ و خسته ، لب تشنه و داغ
تو سايه ی سبز ميراث يک باغ
تو مرهم اين زخم عميقی
لبريز ايثار پاک و شفيقی
رخت خستگيمو از تنم بگير
با تنت برهنگيمو بپوشون
منو تا مهمونی عشق ببر
کتاب در به دريمو بسوزون
بذار اين سايه هميشگی باشه
سايه ای که جای خوب موندنه
سايه باش و سايبون تا بدونم
سايه ای رو سر بودنه منه
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
نازی ناز کن
نازی ناز کن که نازت یه سرو نازه
نازی ناز کن که دلم پر از نیازه
شب آتیش بازیه چشمای تو یادم نمیره
هر غم پنهون تو یه دنیا رازه
نازی جون باغت آباد شه ، خورشیدت گرم
کبکای مست غرورت ، سینه شون نرم
نقش تو نقش یه پیچک توی چشم انداز ایوون
من نسیم پاییزم ، دلم پر از شرم....
منو با تنهاییهام تنها بذار ، دلم گرفته
روزای آفتابی رو به روم نیار ، دلم گرفته
نقش من نقش یه گلدون شکستس
بی گل و آب برا موندن ،
توی ایوون بهار ، دلم گرفته...
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
شب زخمی
من و تو با لب تشنه تن خسته
لب يک چشمه رسيديم
پيش رومون آب زمزم
سوختيم اما قطره ای هم نچشيديم
من هميشه با تو از روزای آفتابی می گفتم
بهترين ترانه رو با صدای تو می شنفتم
تک سوار تو رسيده
در بيا از کوه سپيده
کی به جز من
برات از عاشقی گفته
کی به جز من
همه حرفاتو شنفته
دلتو بزن به دريا
بگذر از طلوع فردا
سفر ما از غروب تا به غروبه
اولين همسفرم اهل جنوبه
من و تو با لب تشنه تن خسته
لب يک چشمه رسيديم
پيش رومون آب زمزم
سوختيم اما قطره ای هم نچشيديم ..
عاشقيم ما عاشق
تنهايی تلخ شبونه
عاشقيم ما عاشق
اشکای گرم عاشقونه
من و تو با لب تشنه تن خسته
لب يک چشمه رسيديم
پيش رومون آب زمزم
سوختيم اما قطره ای هم نچشيديم
شبم از حادثه زخمی
رنگ لاله صبح صادق
همه ی آدمای دنيا بسيجن
دشمنانه واسه فتح قلب عاشق
رنگ آفتاب هم پريده
آخرين لحظه رسيده
سهم ما همينه که جدا بمونيم
پر فرياد اما بی صدا بمونيم
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
قصه عشق
شب به اون چشمات خواب نرسه
به تو میخوام مهتاب نرسه
بریم اونجا، اونجا که دیگه
به تو دست آفتاب نرسه
عاشقت بودن عشق منه
اینو قلبم فریاد میزنه
گریهی مستی داره صدام
این صدای عاشق شدنه
قصهی عشقت باز تو صدامه
یه شب مستی باز سر رامه
یه نفس بیشتر فاصلمون نیست
چه تب و تابی باز تو شبامه
تو که مهتابی تو شب من
تو که آوازی رو لب من
اومدی موندی شکل دعا
توی هر یارب یارب من
شب به اون چشمات خواب نرسه
به تو میخوام مهتاب نرسه
بریم اونجا، اونجا که دیگه
به تو دست آفتاب نرسه
شب به اون چشمات خواب نرسه
به تو میخوام مهتاب نرسه
بریم اونجا، اونجا که دیگه
به تو دست آفتاب نرسه
قصهی عشقت باز تو صدامه
یه شب مستی باز سر رامه
یه نفس بیشتر فاصلمون نیست
چه تب و تابی باز تو شبامه
تو که مهتابی تو شب من
تو که آوازی رو لب من
اومدی موندی شکل دعا
توی هر یارب یارب من
شب به اون چشمات خواب نرسه
به تو میخوام مهتاب نرسه
بریم اونجا، اونجا که دیگه
به تو دست آفتاب نرسه
شب به اون چشمات خواب نرسه
به تو میخوام مهتاب نرسه
بریم اونجا، اونجا که دیگه
به تو دست آفتاب نرسه
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
خاکستری
روح بزرگوار من
دلگیرم از حجاب تو
شکل کدوم حقیقته
چهره بی نقاب تو
وقتی تن حقیرمو
به مسلخ تو می برم
مغلوب قلب من نشو
ستیزه کن با پیکرم
اسم منو از من بگیر
تشنه ی معنی منم
سنگینه بار تن برام
ببین چه خسته می شکنم
به انتظار فصل تو
تمام فصلها گذشت
چه یأس بی نهایتی
ندیم من بود
فصل بد خاکستری
تسلیم و بی صدا گذشت
چه قلب بی سخاوتی
حریم من بود
دژخیم بی رحم تنم
به فکر تاراج منه
روح بزرگوار من
لحظه ی معراج منه
فکر نجات من نباش
مرگ منو ترانه کن
هر شعرمو به پیکرم
رشته تازیانه کن
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
کوه یخ
تو سرزمین یخها پر از سکوت غمناک
همیشه باد قطبی همیشه برف و کولاک
رو سردی لب من ملال غم نشسته
توفان وحشی شب کوه یخ و شکسته
کوه یخم من که رو آب شدم شناور
داغ حوادث می کنه آبم سراسر
کوه یخم من که رو آب شدم شناور
داغ حوادث می کنه آبم سراسر
نه جنگل سبز نه باغ گل ها
نه کوه سنگی نه دشت و صحرا
همیشه اینجا کولاک و باده
نه کلبه پیداست نه ختم جاده
بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده
بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده
نه جنگل سبز نه باغ گل ها
نه کوه سنگی نه دشت و صحرا
همیشه اینجا کولاک و باده
نه کلبه پیداست نه ختم جاده
بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده
بهارو اینجا کسی ندیده
زمین قطبی همش سپیده
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
با تو
با تو اين تن شکسته
داره کم کم جون ميگيره
آخرين ذرات موندن
توی رگهام نمیمیره
با تو انگار تو بهشتم
با تو پرسعادتم من
ديگه از مرگ نميترسم
عاشق شهامتم من
اگه رو حصير بشينم
اگه هيچ نداشته باشم
با تو من مالک دنيام
با تو در نهايتم من
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
ديگه از مرگ نميترسم
عاشق شهامتم من
با تو شاه ماهي دريا
بي تو مرگ موج تو ساحل
با تو شکل یک حماسه
بي تو يک کلام باطل
بي تو من هيچي نميخوام
از اين عمري که دو روزه
در اتاقم واسه قلبم
پيرهن عزا بدوزه
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
ديگه از مرگ نميترسم
عاشق شهامتم من
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
ديگه از مرگ نميترسم
عاشق شهامتم من
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم