۲۳-۱۲-۹۳، ۰۶:۵۸ ب.ظ
12 ـ زار :
زار در زبان فارسی به معنی حالت آشفته و نزار و خراب است، اما به صورت اصطلاحی نام یکی از موجودات تخیلی در جنوب ایران و کرانه های خلیج فارس است. ریشه افسانه های پیرامون زار از قارهٔ افریقا ست.
برگزارکنندگان مراسم زار با نواختن طبل ها، دهلها و یا دمام هایشان، افراد را به یک شوریدگی جذبه گونه دچار میسازند.
بندرعباس و بندر لنگه در دوران حکومت صفویان، شکوفایی اقتصادی ویژه ای یافتند و رفاه اجتماعی خاصی در آن دیار رخ گشود. همراه با دادوستد بازرگانی، دادوستد انسانی هم رواج یافت که در پی آن شمار زیادی برده ی سیاهپوست به وسیلهی بردهفروشان عرب وارد این منطقه شدند و به عنوان کارگر و عمله به جامعه ی ایرانی پیوستند. این بردگان سیاه پوست در هر شهری که بودند، میکوشیدند با هم نژادان خود ارتباط و آیند و روند و باب همنشینی باز کنند و درست بر خلاف شیوه ی غیر انسانی حاکم بر جامعه ی آمریکایی، بردگان دنیای اسلام از رفاه خوبی برخوردار بودند و ازاین رو آنان میتوانستند با همنوعان خود آزادانه مراوده داشته باشند و اجتماع ویژه ی خودشان (سبالو) را داشتند و از موسیقی سنتی آفریقاییشان، که البته اندکی هم تحت تأثیر موسیقی جامع هی جدیدشان قرار گرفته بود، استفاده میکردند. اینان هفته ای یکبار به مرخصی میرفتند و همه در یک جا گرد میآمدند و با استفاده... از نوای ضربی یا یکنواخت دهل یا دمام چند ساعتی فارغ از رنج و مصیبت زندگی بردگی و عذاب دوری از وطن و جامعه ی نژادیشان میزیستند. آنها میرقص یدند، سر و دست و شانه و کمر تکان میدادند و در یک حالت جذبه گونه و از خود بیخود شده سبکبار میشدند تا یک هفته ی دیگر رنج بردگی را بر دوش بکشند. در این گردهمایی همه دایرهوار مینشستند; بزرگ و کوچک، زن و مرد، و همه با اجازه ی مدیرشان، پدر یا بابازار خاموش و لب فرو بسته، فقط سلامگویان مستقر میشدند و دهلزن یا دمامزن در کنار بابازار (بابایزار) مینشست، گوش به فرمان وی که مراسم زار را آغاز کند. بابازار فقط با دست اشارتی میکرد و صدای کوبش یکنواخت و تامتام گونه ی طبل یا دهل یا دمام به هوا میخاست و یک لحظه بعد شانه ها تکان میخورد یا میلرزید، به این سوی و آن سو میرفت، کمی بعد سر فرود میآمد و به این سوی و آن سوی تکان میخورد و در پی آن، شاید نیم ساعت بعد، دستها از کف دست تا آرنج پیش میآمد و لرزگونه به حرکت در میآمد. چون مجلس داغ میشد و نوای یکنواخت ضربات دهل یا دمام توانسته بود بر اعصاب حاضران اثر کند و از محدوده ی قید خویشتنشان بیرون بیاورد، پیچ و تاب تمامی بدن آغاز میشد و درپی حرکات بابایزار که اینک به وسط دایرهی زار آمده بود، همه شوریدهحال و هیجانزده و از خود بیخود شده همان حرکات را ولی نشسته تکرار میکردند. اندکی هم ناله سر میدادندو بعضی کف بر لب آورده. البته بعدها بابازار معرکهگیر وسط دایرهی زار را معین میکرد; یعنی کسی یا کسانی را به میدان میفرستاد که میتوانستند بر شوریدگی و بیخودی دیگران بیافزایند. آنگاه که جذبه وبیخودی به حد اعلای خود میرسید گوسفندی را میانهی میدان قربانی میکردند و همه چند قطرهای از خونش میخوردند. شاید به یاد دوران پیش از تاریخ قبایل آفریقایی که پس از به اسارت در آوردن سربازان دشمن، آنها را پس از مراسمی تقریبا اینگونه میکشتند و میخوردند.
در بندرعباس و بندر لنگه معتقد بودند و میگفتند که اگر کسی غیر از زاری ها وارد مجلسشان شود، زار هنگام خروج، از تن آنها میگذرد و آنها را هم زاری میکند.
شماری از پژوهندگان روانشناس که به قاره ی سیاه سفر کرده اند گزارش داده اند که در بعضی از قبایل آفریقایی که هنوز هم به حالت نیمه وحشی زندگی میکنند، مراسم زارگونه برگزار میشود. البته این مراسم زمانی به جای آورده میشود که افراد قبیله از شکار، جنگ، یا از تاراجگری باز گشته اند. آنها با استفاده از طبلها، دهلها و یا دمام هایشان، افراد را به یک شوریدگی جذبهگونه دچار میسازند، آن گونه که همه از چارچوب محدود و مقید شخصیت پیشین خود به در میآیند و با صدای کوبنده و یکنواخت طبل یا دهل به درون دنیایی میروند که غیر از دنیای خودشان است.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...!