ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
تو خزر تو لحظه هامون
من جزیره عین مجنون
تو تمام فکر آرش
تو دلیل سجده بر خون
وقتی از تو می نویسم
نفسم حماسه میشه
یه پر از یه رود کارون
توی رگ هام خلاصه میشه
دنیای من ایران از روشه خاک من
فرای من ایران همیشه خاک من
دنیای من ایران از روشه خاک من
فرای من ایران همیشه خاک من
ای خلیج تا ابد فارس
ای غرور باور من
مگه می ذارم یه لحظم
اسم تو ازت بگیرن
دنیای من ایران از روشه خاک من
فرای من ایران همیشه خاک من
دنیای من ایران از روشه خاک من
فرای من ایران همیشه خاک من
ایران...
دنیای من ایران از روشه خاک من
فرای من ایران همیشه خاک من
دنیای من ایران از روشه خاک من
فرای من ایران همیشه خاک من
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
با توأم ای آبی بی انتها ، با تو ای همواره ، ای با من یکی
من تو را عمریست بر هر نقشه ای ، فارس دیدم از اَوان کودکی
فارس دیدم/فارس دیدم/من همیشه فارس دیدم
با توأم ای خون جوشان وطن/تا همیشه آبرودار منی
فارس ای همچو خزر در جان من/ تو به ما رنگ هویت می زنی
ای شکوهِ بی نظیرِ نیلگون/همچو قلبِ پاکِ ایرانی زلال
پهنه ی لبریز مروارید و نفت/همچو عطرِ خوبِ شرجی ، بی مثال
من تو را عمریست بر هر نقشه ای فارس دیدم/فارس دیدم/من خلیج فارس دیدم
مرغ دریایی بی تاب توام/بر فراز ساحل گرم جنوب
مثل هرمز دم به دم دلتنگ تو/ وقت بیزاریِ خورشید از غروب
در شب قشم و هوای داغ کیش / در سکوت هندرابی ، گُرم و لارک
تشنه امواج بی تاب توام/ خوش به حال بونه و لاوان و خارک
شاهراهِ سرزمین هایِ جنوب/عشقِ دلواریِ تنگستانِ من
مرزِ بندر پوش ِایرانِ منی، ای همیشه فارس، ای چشمان من
من تو را عمریست بر هر نقشه ای فارس دیدم/فارس دیدم/من همیشه فارس دیدم
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
Persian Gulf Forever
الخلیج الفارسی إلى الأبد
ای خلیج آبی و پیوسته فارس
همرهت نام خوش و برجسته فارس
ای خلیج نیلی و نامی فارس
ای نشسته در کنار قوم پارس
جای تو والاترین حد و مکان
در دل و در جان ما ایرانیان
رونق احوال دنیا بوده ای
هرمزت تنگه گلوگاه جهان
وصله ی اصلی مرز و بوم ما
غبطه ای بر دشمنان شوم ما
ای خلیج نیلی و نامی فارس
چون زمرد می درخشد بر تو نام
تا که ایران هست و دنیا بر دوام
نام تو پاینده هست و مستدام
شعر از : دکتر منوچهر سعادت نوری
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
۲۶-۰۵-۹۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۲۶-۰۵-۹۴، ۰۶:۳۳ ب.ظ توسط RASHNOU.)
تا پرچم ما سه رنگ زیبا دارد این جاذبه قشنگ و گیرا دارد
تا یک زن و مرد در همین خاک وسیع بر قلب نشان آریا را دارد
تا نام قشنگ پارس در این وادی ،* در هر نفس و کلام یک تن باقیست
این نام خلیج تا ابد فارس ما ،*بر قلب سیاه تازیان چون داغیست
تا این قلم است در کفم می گویم ،*من زاده شدم به نام پاکت ای پارس
تا گوش جهان ز عشق من کر گردد ،* فریاد زنم که لا خَلیج اِلا فارس
تا سبز نشان سرسبزی ماست ، الماس سپید تاج خوشبختی ماست
تا سرخی خون ما ز بیرق جاریست ،* این آبی پاک رمز سرسختی ماست
این حرف و کلام از درون قلبم ،* بر روح قلم دمیده جان می گیرد
وحی است که قلب و روح و هر ذره من ،*از خالق عشق در جهان می گیرد
تا مهر به بام آسمان رخشان است ،*ایران قشنگ قبله ایمان است
هر چند شغال می کند صد فتنه ،*این شیر همیشه زنده و غران است
در گوش فرو کن این ندا اهریمن ،*خاور ز خلیج فارس جان می یابد
زیرا که ز آب گرم این چشمه نور ،*خورشید به شرق این زمین می تابد
من هومنم و تمام دین و شرفم با نام وطن تنیده شد دیگر هیچ
این اشک ،*خلیج تا ابد فارس ماست از چشم وطن چکیده شد دیگر هیچ
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
بر سردر تاریخ جهان هم بنویسید ، بی نام خلیج فارس دنیا خالی است
تا هست جهان بدان که این نام قشنگ ، چون سنگ عقیق آسمانی باقی است
من باز نوشتم که بدانند همه ، گرهست صدای شعر من در هرجا
زیرا که نفس ز خاک ایران دارم ، من مفتخرم به نام آن در دنیا
ای آنکه به این زمان خود غره شدی ، این آبی زیبا سند خانه ماست
بنچاق شتر نیست که تحریف شود ، این ارث دژ بلند کاشانه ماست
این آب زلال نیلگون جاری ، پیش از تو بر این جهان ما نازل شد
بعد از تو بدان در این جهان خواهد بود ، گر وهم به مغز کوچکت حاصل شد
بی شک تو به خواب خویش دیدی اینجا ، دیگر اثری ز کوروش و دارا نیست
این خواب خوش است زآنکه ایران قشنگ ، سینا و جنین و غزه و صیدا نیست
نقش است به قلب و جان هومن مهرش ،*آبی که چو خون این وطن می ماند
تا هست زبان شعر و عمری باقی ،*این قلب و زبان برای او می خواند
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
پارس اي زيباترين گلواژه بر نام خليج
چشم عالم پرچمت را ديده بر بام خليج
گر ملخ ها ساقه ي ترد تنت را مي جوند
ريشه ات باقيست اي سرو گل اندام خليج
جاعل بي ريشه گر نام تو را دزديده است
وارث ناني نخواهد شد به دشنام خليج
آبي نبض تو آهنگ رساي زندگيست
زهر اگر بارد بجاي باده از جام خليج
گرچه بدخواهان برايت دام ها گسترده اند
دد نمي ماند مگر چون صيد در دام خليج
چشم ايراني و اشك ديد ه ي اين سرزمين
پارس مي ماند هميشه با تو اي مام خليج
خانه ي جمشيد بود و جايگاه اردشير
تن به سامي كي دهد اين زاده ي سام خليج
خشم درياي تو خواهد دوخت چشم خصم را
زخم اگر روزي رسد بر قلب آرام خليج
خون خود را پاي اين عهد و وفا خواهم نهاد
گر پزد سوداي سرخي دشمن خام خليج
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
خلیج فارس!
نگین شعر بر انگشتر مینایی ایران!
کتاب نیلگون رازهای سینه ی تاریخ!
رواقی آبگون،
ـ دهلیز قلبی پرتپش، جوشنده جاویدان
**
قدمگاه غرور و اقتدار پارس!
سریر پایتخت شوکت دریایی ایرانزمین، از مشرق تاریخ تا امروز!
گذرگاه شرف، آوند خون گرم در رگهای ایرانشهر!
گلوگاه حیات و مرگ!
حریر بستر خواب و خیال سندباد و...
ـ پوشش تابوت بایندر!
نماد قتل عام کاروان بیگناهی،
ـ مردمی آسوده بر بال سفر
ـ در انفجار ناگهان کینه و کابوس...
**
خلیج فارس!
تپشگاه صدف، گهوارهی رؤیای مروارید!
کمان لاجوردیفام، گردن بند فیروزه،
کلید قصرهای گنج زیر آب
بهشت گامهای جاشوان، در ملتقای بوسه و دیدار
هیاهوخانهی کالای صیادان و لنگرگاه شرجیها...
طنین نبض ایران
ـ بستر کیش و ابوموسی و تنب و خارک، قشم و هرمز و...
ـ دردانههای پیکر ایران!
پلی از آب، با طاق و ستونی از مقرنسهای آبیرنگ
ـ از آیینههای تندر و خیزاب
چمنزار نسیم و موج و کف، تالار آیینه...
**
در این آیینهها پیداست:
سرود بادها در بادبانهای شکوه ناوگان داریوش و نادر و عباس،
ـ با آهنگ پیروزی!
غرور زخمی مزدورهای دور یا نزدیک زیر گامهای کوهوار فخر ایرانی
گریز کوسههای وحشی آنسوی دریاها
ـ هلند و پرتغال و آندلس
ـ کمپانی غارت، بریتانی!
شکست استخوان و هیبت پادرگریز ناویان، بر تختهپارهها و کشتیها
فرو غلتیده در غرقابهای ترس .
**
در این آیینهها پیداست:
عبور بافههای خشم خسرو، هرمز و شاپور،
ـ عبور بند از پا، طوق از گردن ، طناب از کتف ـ
سزای ناسپاسی، کیفر دستان تازیهای دستانداز...
صدای سیلی ایران به روی گونههای آز!
طنینافکن، میان موجها، از دور...
**
چراغ افروز و گرمیبخش شبهای زمین،
ـ کانون روح آتش زرتشت!
درفش تا ابد در اهتزاز قوم ایرانی!
نشان افتخار سرزمین پارس
خلیج فارس !...
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
«خليج فارس»
هما ارژنگي
گنجينه هاي ملي اين سرزمين در طول هزاره ها
با خون جانبازان ايراني پاسداري شده اند
و هيچ دشمني زهره تجاوز به آنها را نخواهد داشت.
اَلا اي سرزمينِ خرم و مينو نشانِ من،
بلند آوازهي دوران، بهارِ بي خزانِ من،
تو ايراني،
تو مًلكِ پهلواناني، تو مهدِ سخت جاناني
دلت دريا، ستبرِ سينه ات آماجِ توفان ها
تو در گسترده تاريخ - يكتا گردِ ميداني
تو را از سند تا پامير، از قفقاز تا جيحون،
تو را تا پهنهي رود فرات و دجله من گسترده ميبينم ...
چو شهباز خيالم در هوايت بال ميگيرد،
به دشت و قله و دريا و رود و جنگل و هامون
به هر سو ميكنم مأوا،
از آن اوج خيال انگيزِ جان افزا،
خليج فارس را ميبينم كه چون فيروزهاي رخشان،
به امواج بلند و نقره گون، با من سخن گويد:
منم اينك خليج فارس،
آن درياي گوهرزاي ايراني
هزاران سالهي ماناي تاريخم
منم نستوه و بشكوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
كهن سالم،
كهن چون خطهي جاويد ايرانم
كه غير پارس، نامي را سزاي خود نمي دانم ...
دمي بر ساحلم بنشين، دمي بر چهره ام بنگر
بر امواج كف آلودم نگاهي كن،
به شب هنگام، كز نورِ سپيدِ ماهتابِ آسمان
بر سينه ام سيماب ميبارد،
شبانگاهان كه امواجِ درخشانم
زرقص ِ ماهيان پًر تاب ميگردد،
تو پنداري فريبا آسماني پر شهابم من
و يا در چشم بي خوابِ زمين جادوي خوابم من!
من آن بحر گهربارم، كه در آغوش پرجوشم
بسي گوهر نهان دارم.
من آن گنجينهي نابم، كه در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مرواريد غلتان از برايت ارمغان آرم ...
من آگاهم، من از گشتِ هزاران سالهي تاريخ،
ز ايران و انيران، كاوه و ضحاك،
در دل يادها دارم ...
همان درياي پرجوشم كه در دوران دورم
شاه دارا، پارس ناميده،
همان شاهي كه مصر و ترعه اش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3)، شاه ايران
كاو سزاي قومِ نافرمان تازي، در كفش بگذاشت ...
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختي،
كه قومي گرسِنه، نادان و سرگردان،
چو توفاني به قلب تيسفون ناگاه تازيدند
همه گنجينه ها، زير و زبر كردند
تمام يادمان علم و دانش را، بسوزيدند
درفش كاوياني، اعتبار و فخر ايراني
به چنگ و ناخن و دندان بدريدند
و هر جايي گذر كردند، گرد مرگ پاشيدند ...
من از جان سختي فرزند ايراني،
من از پيكار نور و تيرگي، افسانه ها دايم
هم از آن بابك خرم(5)
دليرِ كوهِ بَذ آن گًردِ ايراني،
كه كاخ ظلم را از پايه ميلرزاند،
و يا يعقوب نام آور،
كه پيكارش، نبرد نور و ظلمت بود،
و يا فرزند بويه(6)، آن دليرِ خطه ديلم
كه پيش مقدم او، خود خليفه خاك بر سر كرد،
من از جانبازي اين سرفرازان
در دل خود، يادها دارم ...
چو هنگام بهاران، خون سرخ نازنين فرزند ايران،
دشت ها را از شقاق هاي خاك عاشقان
گلگونه ميدارد،
من از آن يادگار ننگ و بيداد عرب
بر خويش ميپيچم.
كه در بيدادگاهي چون «شملچه»(7)، آن همه ضحاكيان
با خيل جانبازان ايراني چه ها كردند؟!
و آن گًردانِ جان بركف،
زخوزي و خراساني، دلير آذري، كرد و سپاها ني،
و يا گيل و بلوچ و ديلمي، اقوام ايراني
سر تسليم ناوردند بر مشتي بياباني ...
و اينك، اين منم،
يكتا خليج فارس،
هزاران ساله ماناي تاريخم
كه تا خورشيد ميتابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ايران گرم ميجوشد،
مرا مزدا اهورا از براي ملكِ ايران پاس ميدارد...»
ارسالها: 117
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۴
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
دریای بزرگ پارسی
کاظم رجوی «ایزد»1
کوروش بزرگ، پارسی زاده ی راد
چون پای بر آبِ نیمروزیش فتاد
آن را که خلیج فارس نامند کنون
دریای بزرگ پارسی، نام نهاد
***
آن روز که داریوش بر نیل رسید
زآن آبرهی به بحرکِ سرخ کشید
دریای بزرگِ پارسی می گفتند
از ساحلِ پارس تا به دریای سفید
***
از دوره ی آن پارسی پاک تبار
این نام بُدی شهره به هر شهر و دیار
آن روز که در جهان نبودی نامی
از تازی و این بادیه ی ریگ انبار:
***
آن روز اَرَبایه بود چون استانی
استان بی آب و سبزه ی ویرانی
از کشورِ شاهنشهی ایرانی،
کز دولت او یافت سر و سامانی
***
اسکندر از آن گذشت، اما نچشید
از آبِ حیاتِ آن و ژرفاش ندید
با این همه، نام خویش بر آن ننهاد
کس نامِ «سکندری» بر آنجا نشنید
***
ترکان که گهی به سوی آن تازیدند
بسیار شکست ها از ایران دیدند
نه نام عرب، نه نام ترکش دادند
هر چند خلیج بصره اش نامیدند2
***
یک چند ز پرتگال و چندی ز هلند
کردند در آن مقام، دزدانی چند
جز نام خلیج فارس، هـرگز نشنید
کس از لبِ آن نژاد پـر شیوه و فند
***
چون نوبت انگلیس آمد، همه شان
رفتند و سپردند بدو، آن سامان
او هم نگزید هیچ نام دگری
بر نام کهن ریشه ی دیرینه ی آن
***
چون صولت انگلیس شد، امریکا
زد نوبت جانشینی اش در آنجا
اما نکشید خط به نامِ کهنش
هر چند بر آن کرد بسی جور و جفا
***
با این همه پیشینه ی تاریخی آن
در نقشه ی جغرافی و تاریخِ جهان
امروز نهند خلیج تازی نامش
دیوانه ی خوانخواره ی بد نام و نشان3
***
گر تازی سوسمار خور در دیروز
با ما به سر ستیز و جنگ است هنوز
حقا که چو فردوسی می باید گفت:
«ای چرخ ! تفو ز تو بر آن جنگ افروز»
***
این شهر که قرنهاست نامش بَغـداد
شهریست خدای داده و نیک نهاد:
دو واژه ی پارسی ست آمیزه ی آن:
بَـغ نام خدای و ریشه ی دادن و داد
***
وین نامِ عراق هم، اَراک است و اَراغ
از ریشه ی آریایی راغه و راغ
کردند معـربش به دو حرفِ عرب
کز یاد برند نام آن، با این داغ
***
اما نتوان ز تاق کسراش گذشت
یادآور فّـر و نام دیرینه نگشت
ای تازی! تاریخِ جهان با این داغ
هرگز نشود چو نام تو پُـر ز پَـلَشت
***
ز آغاز خوریگ4 بود این نامِ خلیج
شد ریگ بَـدل به «لیج» و فرجام، خلیج
تبدیلِ دو حرف، تیره کرد آن واژه
زان تیره شدست، چهر آرام خلیج