امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعاری در وصف دریای نیلگون همیشه پارس
#51
فيروزه حافظيان:

...وعشق / كه در خون جوان ساقه‌ها تناور مي‌شد/ خليج فارس از عظمت تقدس پيكرها مي‌لرزيد/ سرود سرهاي بي تن بود/ و تن‌هاي تكه تكه / كه هزاران چراغ مي‌شد/ تا بي نهايت هستي/ و ستاره‌ها سلام مي‌گفتند.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#52
گنجينه هاي ملي اين سرزمين در طول هزاره ها
با خون جانبازان ايراني پاسداري شده اند
و هيچ دشمني زهره تجاوز به آنها را نخواهد داشت.
اَلا اي سرزمينِ خرم و مينو نشانِ من،
بلند آوازهي دوران، بهارِ بي خزانِ من،
تو ايراني،
تو مًلكِ پهلواناني، تو مهدِ سخت جاناني
دلت دريا، ستبرِ سينه ات آماجِ توفان ها
تو در گسترده تاريخ - يكتا گردِ ميداني
تو را از سند تا پامير، از قفقاز تا جيحون،
تو را تا پهنهي رود فرات و دجله من گسترده ميبينم ...

چو شهباز خيالم در هوايت بال ميگيرد،
به دشت و قله و دريا و رود و جنگل و هامون
به هر سو مي‌كنم مأوا،
از آن اوج خيال انگيزِ جان افزا،
خليج فارس را مي‌بينم كه چون فيروزهاي رخشان،
به امواج بلند و نقره گون، با من سخن گويد:
منم اينك خليج فارس،
آن درياي گوهرزاي ايراني
هزاران سالهي ماناي تاريخم
منم نستوه و بشكوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
كهن سالم،
كهن چون خطهي جاويد ايرانم
كه غير پارس، نامي را سزاي خود نمي دانم ...
دمي بر ساحلم بنشين، دمي بر چهره ام بنگر
بر امواج كف آلودم نگاهي كن،
به شب هنگام، كز نورِ سپيدِ ماهتابِ آسمان
بر سينه ام سيماب مي‌بارد،
شبانگاهان كه امواجِ درخشانم
زرقص ِ ماهيان پًر تاب مي‌گردد،
تو پنداري فريبا آسماني پر شهابم من
و يا در چشم بي خوابِ زمين جادوي خوابم من!
من آن بحر گهربارم، كه در آغوش پرجوشم
بسي گوهر نهان دارم.
من آن گنجينه‌ي نابم، كه در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مرواريد غلتان از برايت ارمغان آرم ...

من آگاهم، من از گشتِ هزاران ساله‌ي تاريخ،
ز ايران و انيران، كاوه و ضحاك،
در دل يادها دارم ...
همان درياي پرجوشم كه در دوران دورم
شاه دارا، پارس ناميده،
همان شاهي كه مصر و ترعه اش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3)، شاه ايران
كاو سزاي قومِ نافرمان تازي، در كفش بگذاشت ...
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختي،
كه قومي گرسِنه، نادان و سرگردان،
چو توفاني به قلب تيسفون ناگاه تازيدند
همه گنجينه ها، زير و زبر كردند
تمام يادمان علم و دانش را، بسوزيدند
درفش كاوياني، اعتبار و فخر ايراني
به چنگ و ناخن و دندان بدريدند
و هر جايي گذر كردند، گرد مرگ پاشيدند ...
من از جان سختي فرزند ايراني،
من از پيكار نور و تيرگي، افسانه ها دايم
هم از آن بابك خرم(5)
دليرِ كوهِ بَذ آن گًردِ ايراني،
كه كاخ ظلم را از پايه مي‌لرزاند،
و يا يعقوب نام آور،
كه پيكارش، نبرد نور و ظلمت بود،
و يا فرزند بويه(6)، آن دليرِ خطه ديلم
كه پيش مقدم او، خود خليفه خاك بر سر كرد،
من از جانبازي اين سرفرازان
در دل خود، يادها دارم ...
چو هنگام بهاران، خون سرخ نازنين فرزند ايران،
دشت ها را از شقاق هاي خاك عاشقان
گلگونه مي‌دارد،
من از آن يادگار ننگ و بيداد عرب
بر خويش مي‌پيچم.
كه در بيدادگاهي چون «شملچه»(7)، آن همه ضحاكيان
با خيل جانبازان ايراني چه ها كردند؟!
و آن گًردانِ جان بركف،
زخوزي و خراساني، دلير آذري، كرد و سپاها ني،
و يا گيل و بلوچ و ديلمي، اقوام ايراني
سر تسليم ناوردند بر مشتي بياباني ...
و اينك، اين منم،
يكتا خليج فارس،
هزاران ساله ماناي تاريخم
كه تا خورشيد مي‌تابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ايران گرم مي‌جوشد،
مرا مزدا اهورا از براي ملكِ ايران پاس مي‌دارد...»
انچه که ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!!
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!!
تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!!!
بردرخانه نوشتند؛ درگذشت..‌..
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Rainbow @@ وصف حالتو با شعر بگو@@ saghi 9 1,325 ۲۸-۰۹-۹۱، ۰۳:۲۹ ب.ظ
آخرین ارسال: .RaHa.
Rainbow از ریشه تا همیشه | اردلان سرفراز | گزینه ی ترانه ها saghi 16 2,393 ۰۹-۰۹-۹۱، ۱۱:۳۱ ب.ظ
آخرین ارسال: saghi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
6 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۰۳-۰۶-۹۴, ۱۲:۴۳ ب.ظ)، ghazaleh (۰۴-۰۶-۹۴, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، raha22 (۲۶-۰۵-۹۴, ۰۶:۳۶ ب.ظ)، RASHNOU (۰۷-۰۸-۹۴, ۱۱:۳۲ ب.ظ)، armiti (۰۴-۱۰-۹۴, ۰۱:۵۰ ب.ظ)، nazanin77 (۲۶-۱۰-۹۴, ۰۲:۵۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان