امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اعترافات پسرانه ی خنده دار
#1
* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدیدبدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم …

* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!

* اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز ۹۸ دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم!
* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم…
* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم … وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!
* اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم…

در میان مردم چشمت نگاهی دیده ام
بی گناهی را در آغوش گناهی دیده ام

رمان"بی گناهی در آغوش گناه"


http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=126640
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
بامزه بود ولی همش جنبه طنز داره و واقعی نیست
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
دمپاییه خیلی باحال بود...ایووووووووول...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
(۰۲-۱۰-۹۳، ۱۰:۴۱ ب.ظ)نويد نوشته: بامزه بود ولی همش جنبه طنز داره و واقعی نیست

شک دارم!!!!!!!!!!xcvb

در میان مردم چشمت نگاهی دیده ام
بی گناهی را در آغوش گناهی دیده ام

رمان"بی گناهی در آغوش گناه"


http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=126640
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
(۰۲-۱۰-۹۳، ۱۰:۵۶ ب.ظ)پریماه80 نوشته: دمپاییه خیلی باحال بود...ایووووووووول...

مر30

در میان مردم چشمت نگاهی دیده ام
بی گناهی را در آغوش گناهی دیده ام

رمان"بی گناهی در آغوش گناه"


http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=126640
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
(۰۲-۱۰-۹۳، ۱۰:۴۱ ب.ظ)نويد نوشته: بامزه بود ولی همش جنبه طنز داره و واقعی نیست

از شما پسرا هر کاری بر میادxcvb
سه جمله آخر کوروش :


تابوتم را پزشکان حمل کنندتا همه بدانند هیچ طبیبی نمیتواند جلومرگ را بگیرد .

تمام طلاهایم را در مسیر حرکتم بریزید تا مردم بدانند مال نتوانست نجاتم دهد.

دست هایم را از تابوت بیرون بگذارید تا بدانند که باید با دست
خالی رفت.

« بیهوده متاز که مقصد خاک است »
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
(۰۴-۱۰-۹۳، ۰۹:۱۶ ب.ظ)elena91 نوشته:
(۰۲-۱۰-۹۳، ۱۰:۴۱ ب.ظ)نويد نوشته: بامزه بود ولی همش جنبه طنز داره و واقعی نیست

از شما پسرا هر کاری بر میادxcvb

من جز اینا نیستم

نکه از شما دخترا بر نمیاد
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کمی هم خنده d.ali 2 285 ۱۷-۱۱-۱، ۱۲:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  سوال و جواب های خنده دار ثبت نام یارانه Mahda 1 328 ۱۷-۱۱-۱، ۱۲:۰۲ ق.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
Big Grin جوک های خنده دار صنم بانو 29 1,984 ۲۳-۰۸-۰، ۰۶:۰۰ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان