امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
[برش] گنجشک...
#1
مردی ۸۵ ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله اش روی مبل خانه خود نشسته بودند.

ناگهان گنجشکی بر روی پنجره اشان شست.

پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟ پسر پاسخ داد: گنجشک.

پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟ پسر گفت : بابا من که همین الان بهتون گفتم : گنجشکه.

بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟ عصبانیت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت: گنجشکه، گنجشک.

پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند.

در آن صفحه این طور نوشته شده بود:

امروز پسر کوچکم ۳ سال دارد و روی مبل نشسته است هنگامی که گنجشک روی پنجره نشست پسرم ۲۳ بار نامش را از من پرسید و من ۲۳ بار به او گفتم که نامش گنجشک است. هر بار او را عاشقانه بغل می کردم و به او جواب می دادم و به هیچ وجه عصبانی نمی شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می کردم.
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط: nafas ، ققنوس
#2
مهرو عاطفه پدر ومادر یه چیز دیگست....امان از ما بچه هاzapszapszapszaps
من خدایی دارم که دست گیـــر است نه مچ گیــــر ............
پاسخ
سپاس شده توسط: ققنوس


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  قصه ی گنجشک ها taranomi 4 162 ۲۰-۰۳-۹۶، ۰۹:۲۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حضرت سلیمان ( ع ) و گنجشک . خانوم معلم 0 301 ۰۳-۱۰-۹۴، ۰۸:۰۷ ق.ظ
آخرین ارسال: خانوم معلم
Star گنجشک و آتش Aiden22 0 178 ۱۵-۰۶-۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ
آخرین ارسال: Aiden22

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان