۱۰-۱۰-۹۹، ۰۷:۴۷ ق.ظ
تصویر عشق در سینم ای ایران جلوههای مختلف و متفاوت دارد. «غریبانه» بهعنوان محصول سینم ای عامه پسند همان قدر عاشقانه است که «شبهای روشن» بهعنوان نماینده سینم ای روشنفکرانه.
روزنامه همشهری: تصویر عشق در سینم ای ایران جلوههای مختلف و متفاوت دارد. «غریبانه» بهعنوان محصول سینم ای عامه پسند همان قدر عاشقانه است که «شبهای روشن» بهعنوان نماینده سینم ای روشنفکرانه. فیلمهایی با خاستگاههای متفاوت و متمایز از هم در نهایت قرار است حسی از تمایل و اشتیاق را به تصویر بکشند که نامش عشق است.
پهلوان عشق
داش آکل /مسعود کیمیایی ۱۳۵۰
سعید مروتی: در مجموعهای از بهیادماندنیترین لحظههای ناب عاطفی و نمایش سینم ایی و بیانگر عشق با میزانسن، چون صحنه مشاهده اعظم توسط قیصر از پشت پنجره، مکثی کوتاه و با معنا میان مکالمه سید و قدرت در «گوزنها» و ارجاع و اشارهای به خاطره عشقی مکتوم مانده (قدرت: مریم که یادته؟ خواهر کوچیکم... سید: آره یادمه. خوب یادمه...)، فصل جدایی دانیال و مونس در حضور نوری و پای اسکله در «سرب»، لرزیدن چراغ در داخل چال تعویض روغنی بعد از ورود مرد به داخل چاله و دیدار با همسر پس از سالها دوری در فیلم «گروهبان»، با این تعبیر دقیق و درست: «این چراغ سالها روشن مانده تا در این لحظه بلرزد.» و انبوهی لحظه و سکانس عاشقانه دیگر، «داشآکل» عاشقانهای تمام و کمال از مسعود کیمیایی است؛ عاشقانهای که در قله میایستد و اهمیتش نه الزاما در اقتباس از نویسنده نامدار (که کیمیایی تغییراتی در داستانش داده) که اتفاقا از میزانسن کارگردان میآید.
داش آکل میان داستانهای کوتاه صادق هدایت جزو بهترینها و خوش پرداختترینهاست. در مجموعه «سه قطره خون»، این داستان از همه منسجمتر و پالودهتر است. داستان کوتاهی که استادانه نوشته شده و با شروعی فوقالعاده (همه اهل شیراز میدانستند داش آکل و کاکا رستم سایه یکدیگر را با تیر میزنند) و پایانبندی درخشان (مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته بود و به رنگ آمیزی پر و بال، نوک برجسته و چشمهای گرد بیحالت طوطی خیره شده بود. ناگاه طوطی با لحن داشی با لحن خراشیدهای گفت: «مرجان... مرجان... تو مرا کشتی... من به که بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت». اشک از چشمهای مرجان سرازیر شد) داستانی با جهانبینی و دیدگاه ژرف هدایت که طبیعتا نه خوشبینانه است، نه دلبسته سنت و نظم و نظام و عرف قدیم و نه در تقابل خیر و شر، آنچه را که حقیقت میداند به نفع آرمان کنار میگذارد.
نکته جالبتوجه داستان همدلی هدایت با شخصیت داشآکل بهعنوان لوطی برآمده از جامعهای سنتی است؛ جامعهای که عشق آکل به مرجان را برنمیتابد. زخم نهایی و کاری که آکل از کاکارستم میخورد در واقع زخم عشق است. داش آکل میمیرد؛ مرجان متوجه ماجرا میشود و کاکا رستم میماند و مردم شیراز. تاریکی بر روشنایی و ناجوانمردی بر لوطیگری پیروز میشود.
مسعود کیمیایی سال۱۳۵۰ بر اساس داستان هدایت فیلمی میسازد که در عین وفاداری به چارچوب اصلی داستان، تغییراتی هم در آن داده شده؛ تغییراتی، هم برای سینم ایی کردن اثر و هم اضافهکردن مولفهها، خصایص و ویژگیهای کیمیایی به اثر و نتیجه داشآکل کیمیایی است. به قولی داستان صادق هدایت هم احترامش محفوظ است و به عنوان اثر ادبی و یکی از بهترین داستانهای نویسنده نامدار و بزرگش، جایگاه ویژه خودش را دارد. برخلاف فیلم «خاک»، در داشآکل تقریبا همه تغییرات کیمیایی در داستان، به نفع فیلم تمام شده. از عوض کردن لوکیشنها، تا اضافه کردن شخصیتها (اقدس، قنبرعلی و...) و تغییر کاراکتر داشآکل که در فیلم کیمیایی بهمراتب مذهبیتر از داشآکل هدایت است.
زمان اکران داشآکل، خیلی از منتقدان و روزنامهنگاران با مقایسه داستان هدایت و فیلم کیمیایی، هر تغییری از سوی کارگردان را نشانهای از ضعف و ایراد فیلم دانستند. انگار که کیمیایی جوان حق نداشته در داستان هدایت بزرگ و نامدار دست ببرد و سناریویش را به سیاقی که میپسندد بنویسد و بسازد. این تلقی در گذر زمان تبدیل شد به تصور خراب کردن داستان نویسنده پیشرو توسط کارگردانی با دیدگاه سنتی.
فیلم کیمیایی روایتگر تنهایی عمیق مردی است که هیچچیزی در دنیا نمیتواند زخمش را التیام ببخشد؛ زخم عشق مردی که خود همه کارهای عروسی دختر موردعلاقهاش را بهسامان میرساند. لجنمال و تحقیر میشود، ولی در نهایت میایستد و مرگ سرافرازانه را تجربه میکند. اگر داشآکل هدایت مرگش شبیه خودکشی است، کشتهشدن داش آکل کیمیایی بیشتر به شهادت میماند. موسیقی منفردزاده هم در صحنه زخمخوردن داشآکل، بر اساس تم نوحه معروف «سینه زنان حرم حسینی» تنظیم و اجرا شده است. داشآکل روایت پرحس و حال عشقی است که کمر مرد را میشکند که وقتی از اقدس نام گوینده جمله «وقتی مرد غم داره، یه کوه درد داره» را میپرسد جواب میشنود «مرجان»!
مردی که جمله مادر مرجان دنیا را بر سرش خراب میکند؛ «هر چی باشه شما جای پدر مرجان هستید»؛ و تراژدی داشآکل از همین نقطه شروع میشود؛ از لحظهای که وصی حاج صمد میشود و در نخستین دیدار دل به دخترش میبندد. داشآکل دشواری مردماندن در زمانه نامرد و روزگار نامراد است. حکایت عشقی که جهان مردانه فیلم را تلطیف میکند؛ عشقی که به قول فروغ خواهر مرگ است.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !