امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
به خاطر پول
#1
به خاطر پول
نویسنده: یوسف مهدوی

مرد توی راهرو از کنار سلول های دیگر رد می شد و به طرف اتاق خودش می رفت. دسته ای پول را هم توی دستش گرفته بود و می شمرد. چند ماهی بود گرفتار زندان شده بود به خاطر بدهی ای که بالا آورده بود. دیگر داشت کم کم عادت می کرد به بیکاری زندان، سیـ ـگار کشیدن های پی در پی هم سلولی ها، دلتنگی های گاه و بی گاه برای دخترش، سوسوی شبانه چراغ خانه های مردم و خیلی چیزهای دیگری که تجربه اش را هیچ وقت نداشت. .....
به در سلول که رسید، هنوز شمارش پول ها تمام نشده بود. یکی از هم سلولی هایش نشسته بود روی تختش و دود سیـ ـگار را حلقه ای می فرستاد هوا.
- به به پولدار شدید سهراب خان!مرد سرش را بالا گرفت . لبخند زد.
- دخترم آمده بود ملاقات. داده دستم خالی نباشه.و دوباره اسکناس ها را ورق زد و شمرد. هم سلولی توی تختش تکان خورد.
- دخترت چی کاره اس؟
شماره اسکناس ها از دست مرد در رفت. سرش را گرفت بالا و هم سلولی را نگاه کرد.
- هیچ نپرسیدی از دخترت که این پول ها را از کجا میاره؟
مرد یک قدم عقب رفت تکیه داد به میله های سلول. پول ها از دستش رها شدند و پر زدند روی زمین. خودش هم آرام سرید و نشست وسط پول های پخش شده روی زمین.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  فرار به خاطر عشق .RaHa. 16 985 ۲۷-۰۹-۹۴، ۰۲:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: شقایق سرخ
  بهـــ خاطر خودتـــ عاشقـــ باشــــ ...rozhin 1 384 ۲۶-۰۹-۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Neda0077
  کیف پول ملکه برفی 0 166 ۰۵-۰۵-۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ
آخرین ارسال: ملکه برفی

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان