به قلم من! | فائزه کاکاحاجی کاربر انجمن ایران رمان

[فائزه کاکاحاجی]

-صبرکنید!آدم هاوسیله نیستند.!




درست است .
هیچ کسی،هیچ آدمی برای انجام کارهای شما متولد نشده!
وقتی کاری برای شما انجام می دهند لطف است،حال دلیل آن می خواهد خیر خواهی آنها باشد،یا بیکاری ،یاعلاقه!
شما حق ندارید جوری با آنها رفتار کنید که انگاروظیفه ی آنها بوده!
و براساس کارایی،بودن آنها درکنارتان زمان بندی شود!
اگر "بلد"نیستیدبه دیگران "ارزش"دهید،پس یاد بگیرید.
قرار نیست دنیا به مدار دوست داشتن ودلبخواه شما حرکت کند!
اگر"یاد"نمی گیرید آنها را درگیر خودتان نکنید!
آدم ها احمق نیستند،فقط گاهی"به روی خودشان"نمی آورند.
صبرهمیشه "اندازه "داردبعد از آن دل زده می شوند....

[فائزه کاکاحاجی]

سلام عزیزان:)
نوشته هایی که اینجا میزارم اگر نظری دارید حتما پروفایلم درخدمتم:)اشتباهی دیدید هم حتما بگید:)مرسی
....... ....... .......
سخت هم که باشد!
دورهم که باشد!
ناممکن هم که باشد!
باز همه سختی هارا به جان می خرم!که تو جان شیرینم:)
که باید،در روز تولدت من ببینم لبخندت را!
که پرواز کند پروانه ها از این دل!فقط برای اینکه شکر خداکنند.
که تو را آفرید تا قلب من در "سختی"در"آسانی"چون تویی داشته باشد.
که من به خود ببالم که "دوستی"به خوبیِ تودارم.
...... ....... ....... ...... ........
خوش اومدین زندگی های من"همه هم متولد تیر"






پ.ن تقدیم به دوست ها و خواهر های گلم که روز تولدشون برای من روز شکرکزاریه؛)
انشاالله سلامت باشیدومن شاهد موفقیت هاتون باشم
:)






محدثه ی عزیزم۵تیر*** نرگسِ عزیزم۹تیر***سدنای عزیزم۲۰تیر***دیلان عزیزم۲۴تیر***پرستوی عزیزم۲۵تیر***ماری عزیزم۳۱تیر❤

[فائزه کاکاحاجی]

فکرش هم قشنگ نیست!"شک "باشد؛میوه ی فراوان عشقی که خدا هم می دانست،ازکجای قلبم سرچشمه می گیرد...
که خودش واسطه شد، برای "نجات"من هیپنوتیز شده ی آن روزها...
حق هم نیست!من تمام منطق هارا برای شهادت می آورم!
من تمام های قلب های پاک راشاهد می گیرم!
هیچ کجایِ هفت آسمان خدا،این چنین حق کسی نیست!
ای چنین که باخیالت راحت هرکار خواست بکند،بعد ادامه ی زندگی اش را به خوبی و خوشی بگذراند!
"درآخر قلبی هزارتکه بماندبا یک دنیای پراز رنگِ فریب ،دربرکه کاشی رویاهای از هم پاشیده اش وشکی که حاصل مورد اعتمادترینش است...!"

[فائزه کاکاحاجی]

خودکشی منم!
که هرثانیه وقتی "بت" تورا می شکنم!
می میرم...!

[فائزه کاکاحاجی]

متنفرمی شوم وقتی مردان سرزمینم همیشه طلبکارند!
خود را پشت اشتباهات ریزودرشت زن ها پنهان می کنند تا دهانشان بسته باشد از فریاد" من نیزحقی دارم"
کجای آن تاریخ پرافتخار ریشه در کهن سرزمینم،مردان "نامردی"را خوب زندگی می کردند؟!
می دانید؟ دلیل این رفتار ها جای دوری نیست!
همین حوالی،پیش زنان سرزمینم!
پیش دخترانی که بی جا،مهرخرج می کنند،برای داشتن یک آدم ناسپاس،هرچه گفت چشم می گویند،که وقتی صحبت می شود ساده لوحانه می گویند "مرد"است نیاز دارد،جانم بگوید برایتان آفرین که توهم مردی را در چنین چیزی می بینی ،جدیدا شنیده ام خرج"نره مرد"را هم می دهند!
خب ببخشید جانم،فضولات هم بود فکر می کرد،میوه ی درخت بهشت است!
همه مشتاق گاز زدن از آن !
پیش مادران سرزمینم جواب را پیدا کنید!
وقتی قربان صدقه ی،هیکل نداشته و بی عرضه گی پسره بیکار و بیعارشان می روند!
فقط برای اینکه بگویند زن اول زندگی پسرشان هستند،انقدر عروس بدبخت را می کوبانند که ترجیحا لال می شود!
ببخشید، من قربان بزرگی اسم تک تک مادر های سرزمینم بشوم!
می دانی ارزش خودت را همراه آن عروس بدبخت پایین می آوری؟
یکم طرف را کم ارزش تر کنیم حق را به مادران!
می دانی پسرت را آنقدر بی حیا کرده ای که فکر می کند دختران شهر دستمال کاغذی اوهستند؟
چرا می گویی عزیزمن به پسری که اینکار را می کند جذاب مادر! دختر کش مادر!
قربان دامان پاکت که اگر بخواهی"گوهر" تربیت می کنی!
می دانی دختر خودت هم شکار امروز و فردای"پسردخترکش"یک مادر دیگر است؟
می دانی؟
نه به خدا که نمی دانی!
جواب دیگر نزد پسرهای سرزمینم پدر های فرداست!
وقتی دختری را بازی می دهی و دروغ می گویی و دلش را می شکنی،می دانی اوهم جان یک پدر دیگر و یک برادر دیگر است؟
بگذار یکم به توهم حق بدهیم!
می دانی آن هرزه ای که تو می نامی،روزی دختری بوده پاک؟
می دانی دختر پاک امروزتوهم در آینده می تواند به دست یکی چون پدرش چون برادرش چون شوهرش،آن بدنامی شود که تو به امروز به آن دختر نسبت داده ای؟
می دانی؟
این را گفتم که فردا نگویی،پیش درگاه خدا،ناله کنی،که این بلایی که سر عزیز من آمد تقاص کدام گناه از یاد رفته است!
خدا عادل است!تقاص گیر مظلومین!
فقط کافی است نبخشندوآه بکشند!
همان خدابه داد برسد....!
#سکوت _نکنید

[فائزه کاکاحاجی]

آن لحظه ای که من را بازی می دادی بگو مرا چه می دیدی؟!
فکر کردی من چون اطرافیانت هستم؟!
یا نزدیک تر چون "تو"که بروی عشقم را باد ببرد؟
چه فکر می کردی؟
شکست من به سود هیچ کس نبود!
پس بگو چرا؟
خواستی حالم از همه ی هم جنس هایت بهم بخورد؟
خواستی درد بدهی؟
این را بگو فقط،خواهش میکنم!
بگو چند بار موضوع خنده ات با دوستانت من و مغز "خر خورده ام"بود؟!
بگوچند بار حس پاکم رابه سخره گرفتی؟!
می دانی،می دانی تمام باور هایت را "آل"ببرد،بعد زیر پای غرورت خالی شود ومعنی اعدام عشق وتولد نوزاد نفرت را یکدفعه تجربه کنی چیست؟
برو نشانه هایت را ببر اینجادادگاه دنیایی است که باورهایش لِه شد!
جای امسال تویی اینجا نیست حتی لیاقت سوال هم نداری!!!....

[فائزه کاکاحاجی]

این روز ها،باهرتیری که قلبم می کشد!
ذره ای از دوست داشتنت هم می اوفتد!
وقتی شانه ام می سوزد ازآتشِ سرما!
می گویم گور پدر آن عشقی که دارد تورا می کشد!...
سم نفرت را به دلی نده که فقط مهر دیده ومحبت کرده!
تو دیگر زخم این قلب بیچاره نباش.....

[فائزه کاکاحاجی]

وزمانی انسان!فقط آرامش را طلب می کند!
خاصیت پیری روح همین است!
ومنی که"دلم"همراه روحم پیراست....!

[فائزه کاکاحاجی]

گناه غم عاشقیِ،عاشقانِ بعد از مجنون گردن راویان و خوش زبان ومغلطه کار بود!
آنقدر از چنین و چنان عشق گفتن تا مجنون ها نمیرند که لیلی ها دغ کنند!
واگرنه کل دنیا می دانست عشق با مجنون خواهد مُرد،که لیلی داغ دلش تازه نشود!
گناه غم عشق و جدایی گردن نوبسنده های چیره دست هم بود زمانی که عشق را در کنار عاشق و معشوق خیالی ولی باوفای قصه هایشان می نوشتند! که جوانک خیالاتی بخواند و درگیر سراب عشقِ آدمی واقعی شود؛ که تب تند زود به عرق می نشیند و زیر پای کاخ آرزوهایش خالی می شود :(
آری گناه غم عشق گردن آن فیلم نامه نویس و تهیه کننده و کارگردان هزاران فیلم با موضوع عشق است!
که تصویر کشید جلوی واقعیت زندگی بشر که دیگر مجنونی از زیر خروار ها خاک بیرون نمی آید!
که عشق اگر باشد زبان چرب و نرم نیست،قهر نیست،هزاران رنگ و قلم آرایش و عمل نیست،ماشین و پول و لباس مارک نیست!
مجنون عاشق جمال بی جمال لیلی نبود جنونش به ذات زیبای لیلی بود!
حال به آیینه بگو:
تو به دنبال چه می گردی؟
معشوقت در تو دنبال چه می گردد؟....

[فائزه کاکاحاجی]

پاییز آمده،راست می گویند؛کاش برود وقتی "مهرش"را هم نمیخواهند!  #ف_کاکاحاجی