۰۵-۰۳-۹۴، ۰۹:۰۸ ب.ظ
درشلوغي و ازدحام سالن بدجور قدم ميزد !!!
در نگاهش فريادها نهفته بود !!!
گلويش را بغض سنگيني گرفته و بند کفشش را محکم بسته,هر لحظه آماده نبرد بود !!!
گهگاهي فکر خودکشي هم به سرش ميزد!!!
.
.
.
.
.
شخصي که در عروسي غذا بهش نرسيده بود. .
در نگاهش فريادها نهفته بود !!!
گلويش را بغض سنگيني گرفته و بند کفشش را محکم بسته,هر لحظه آماده نبرد بود !!!
گهگاهي فکر خودکشي هم به سرش ميزد!!!
.
.
.
.
.
شخصي که در عروسي غذا بهش نرسيده بود. .