امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
جایگاه زن در شاهنامه ی فردوسی
#1
جایگاه زن در شاهنامه

زن شاهنامه از خود خرد و اگاهی دارد و در هنگامه سختی و نیاز می اندیشد و راه بهین را بر گزیده و با دلیری بدان پای می گذارد و از چیزی نمی هراسد

همان گونه که فرانک پس از کشته شدن آبتین به دست سربازان ضحاک و خوراک ماران دوش او شدن ، و پس از آن که پسران نوزاد را می کشند فریدون را بر میدارد و راهی برای نجاتش پیدا میکند.
خردمند مام فریدون چو دید
که بر جفت او بر چنان بد رسید
فرانک بدش نام و فرخنده بود
به مهر فریدون دل اگنده بود
دوان مادر آمد سوی مرغزار
چنین گفت با مرد زنهار دار
که اندیشه ای در دلم ایزدی
فراز آمد است از ره بخردی
فردوسی داشتن فرزند پسر را تنها نشانه ادامه نسل نمی پندارد.

همان گونه که نسب پاشاه بزرگی که کین نیای خود ایرج را می گیرد و سال ها با تورانیان می جنگد یعنی منوچهر ، از سوی مادر و آن هم پس از دو پشت که هر دو زن بودند به ایرج می رسد.و در اصل نیای وی ماه آفرید می باشد. و این دختر پس از زناشویی با پشنگ منوچهر را به دنیا می آورد.

یکی خوب چهر پرستنده دید
کجا نام او بود ماه آفرید
چو هنگامه ی زادن امد پدید
یکی دختر امد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش
برآمد به ناز و بزرگی تنش
و این دختر پس از زناشویی با پشنگ منوچهر را به دنیا می آورد
در شاهنامه زنان نیز از مردان خواستگاری می کنند و حق انتخاب همسر برای ایشان نیز محفوظ است
آن سان که رودابه چون ویژه گی های زال را می شنود دل می افروزد و به وی عشق می ورزد.
چوبشنید رودابه ان گفت و گوی
برفروخت و گلنارگون کرد روی
دلش گشته پر اتش از مهر زال
از او دور شد خورد و ارام و هال
و پس از مدتی پنهانی به کومک پرستنده گان خود به زال خبر دل باختن خود را می دهد و وی را به خلوت گه خویش دعوت می کند.
خرامد مگر پهلوان با کمند
به نزدیک دیوار کاخ بلند
کند حلقه در گردن کنگره
شود شیر شاد از شکار بره
تهمینه نیز خودش از مرد دلخواه خود خواستگاری می کند:
یکی بنده شمعی معنبر به دست
خرامان بیامد به بالین مست
پس پرده اندر یکی ماه روی

چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند

به بالا به کردار سرو بلند
روانش خرد بود و تن جان پاک

تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
از او رستم شیردل خیره ماند

برو بر جهان آفرین را بخواند
بپرسید زو گفت نام تو چیست

چه جویی شب تیره کام تو چیست
چنین داد پاسخ که تهمینه ام

تو گویی که از غم به دو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنگان منم

ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست

چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا

نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
...
ترا ام کنون گر بخواهی مرا
نبیند جز این مرغ و ماهی مرا
یکی آن که بر تو چنین گشته ام
خرد را ز بهر هوا کشته ام
و دیگر که از تو مگر کردگار
نشاند یکی پورم انر کنار
منیژه نیز خود دل به بیژن می بندد و دایه را می فرستد تا او را به منزل گاهش بیاور
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Wink تاريخ به روايت شاهنامه I_Mohammad_I 1 388 ۰۹-۰۱-۹۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ
آخرین ارسال: sanaz22

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
fatemeh . R (۱۵-۰۸-۹۴, ۰۶:۳۴ ب.ظ)، باران1111 (۱۳-۰۹-۹۴, ۰۴:۱۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان