۰۱-۰۱-۹۳، ۱۰:۰۴ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۰۱-۰۱-۹۳، ۱۰:۰۵ ب.ظ توسط ×دختر بهار×.)
دختر با ناز به خدا گفت: چطور است که من را زيبا آفريده ای و انتظار داري خود را براي همگان جلوه گر نسازم؟
خداوند فرمود: زيباي من! تو را براي بهشت خودم آفريده ام...
دخترک پشت چشمي نازک کرد و گفت: خداوند که بخل نمي ورزد. بگذار آزاد باشم .
" خداوند چادر را به دخترک هديه داد. "
دخترک با بغض گفت: با اين؟! اينطور که محدودترم .اصلا مي خواهي زنداني ام کني؟ يعني اسير اين چادر مشکي شوم؟!
خداوند قاطعانه فرمود: بدون چادر، اسير نگاه هاي آلوده خواهي شد ... هر چيز قيمتي و با ارزش را که در دسترس دیگران نمي گذارند. تو جواهري...
دخترک با غم گفت: آخر ... آخر آنوقت ديگر کسي مرا دوست نخواهد داشت. نه نگاهي به سمت من خواهد آمد و نه کسي به من توجه مي کند.
خداوند فرمود: من خربدار توام !منم که زود راضي مي شوم و نامم سريع الرضاست. آدميان هزاران نوع سليقه دارند! هر طور که بپوشي و بيارايي، باز هم از تو راضي نمي شوند! اصلا مگر تو فقير نگاه دیگراني؟ آن نگاه ها به تو آسیب می زنند
خداوند فرمود: زيباي من! تو را براي بهشت خودم آفريده ام...
دخترک پشت چشمي نازک کرد و گفت: خداوند که بخل نمي ورزد. بگذار آزاد باشم .
" خداوند چادر را به دخترک هديه داد. "
دخترک با بغض گفت: با اين؟! اينطور که محدودترم .اصلا مي خواهي زنداني ام کني؟ يعني اسير اين چادر مشکي شوم؟!
خداوند قاطعانه فرمود: بدون چادر، اسير نگاه هاي آلوده خواهي شد ... هر چيز قيمتي و با ارزش را که در دسترس دیگران نمي گذارند. تو جواهري...
دخترک با غم گفت: آخر ... آخر آنوقت ديگر کسي مرا دوست نخواهد داشت. نه نگاهي به سمت من خواهد آمد و نه کسي به من توجه مي کند.
خداوند فرمود: من خربدار توام !منم که زود راضي مي شوم و نامم سريع الرضاست. آدميان هزاران نوع سليقه دارند! هر طور که بپوشي و بيارايي، باز هم از تو راضي نمي شوند! اصلا مگر تو فقير نگاه دیگراني؟ آن نگاه ها به تو آسیب می زنند
زنـــــده باد هـــــدف... :)