امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
درهای گشایش بسیار ...
#1
پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت ميکنم، نجار آن شب نتوانست بخوابد.
همسر نجار گفت:

مانند هرشب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهاي گشايش بسيار

کلام همسرش آرامشي بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شدو خوابيد
صبح صداي پاي سربازان را شنيد،چهره اش دگرگون شد و با نااميدي، پشيماني و افسوس به همسرش نگاه کرد و با دست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند . دو سرباز باتعجب گفتند:

پادشاه مرده و از تو مي خواهيم تابوتي برايش بسازي،چهره نجار برقي زد و نگاهي از روي عذرخواهي به همسرش انداخت،همسرش لبخندي زد وگفت:
مانند هرشب آرام بخواب،زيرا پروردگار يکتا هست و درهاي گشايش بسيارند
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستانی بسیار زیبا حتما بخونید لطفا" !!Tina!! 2 226 ۱۴-۰۵-۹۶، ۰۵:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  داستان کوتاه و بسیار جالب دختر [color=#ff0000]هوس[/color] باز!!! yasaman2001 13 1,065 ۰۵-۱۲-۹۵، ۱۰:۳۱ ب.ظ
آخرین ارسال: hananee
  حکایت کوتاه و بسیار آموزنده SilentCity 0 368 ۲۶-۰۴-۹۴، ۰۶:۱۰ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
دخترشب (۳۰-۰۶-۹۶, ۰۱:۱۰ ق.ظ)، d.ali (۰۴-۰۷-۹۶, ۰۷:۲۸ ق.ظ)، !!Tina!! (۳۰-۰۶-۹۶, ۱۲:۵۳ ق.ظ)، taranomi (۰۲-۰۷-۹۶, ۱۰:۴۵ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان