وبلاگ مطهره نارویی نوشت:
نازنینم،کودک دلبندم، کدام لحظه بی تو بودن را بسرایم/کدام ساعت را برای آمدنت ناله سر دهم/ کدام ثانیه را بی تو تصور کنم/وچه زود یکسال سپری شد/نه عزیزکم، کودک دلبندم/ یک عمر بود و چه تلخ و کشنده گذشت/ امّا نمردم/
ماندم/ نفس کشیدم/ ضجر کشیدم/ بی تو/ وبی تو بودن چه دلگیر است هوای خانه/وچه ابری وبارانی است هوای دل
/
وچه نفسگیر است شبهای سخت/ بی تو/ آه آه ، آه آه/بی تو / غم، غضه اصلاَ رنگ باخته/ قلبم شکسته/ کمرم خمیده/ دل پر پر شده بی تو/ نفس بی همنفس قفس شد/ بی توای همنفس شبهای خستگی ، افسردگی ، تیرگیم کجائی؟/ بی تو امّا روزهایم از جنس شبنم و شبهای همرنگ شبِ/ ترسناک وبی فرجام/ سپیده، امّا بی رنگ طلوع غم غربت را تازه می کند.
دلبندم، نازنینم: /بی تو /دیگر هوس دریا برایم طوفان را زمزمه می کند
/
وساحلش خون را در جزر ومد قلبم حواله می کند/ شبهای ساحل قصر شنی خاطراتت را در یک دم فرو می زیزد/ و دیگر دریا برایم مفهوم ساحل و قصر شنی ساحلی را ندارد/ خیال پلاژ ساحلی مرا به آلاچیق های اندوه فرو می برد/ و صدف های ساحل عروسهای دریایی/ زورق خیالم را به صخره های غم می کوبد.
نازنینم/ دیگر به کدامین بهانه/ دریا را وساحل را پلاژ را و خلیجش را
/
سکوت زیبا ساحلش را صخره های عظیم را / افقش را / کرانه هایش را / طلوع و غروبش را / در زورق خیالم بسپارم / سنگر کشتی خاطراتت را / چگونه از ژرفای قلب غمگینم بیرون بکشم.
قایق های نگاهت همچنان پارو زنان ساحل نا آرام فکرم و روحم متلاطم می سازد/ نمی دانم کی وکجا به تو خواهم پیوست؟
دلبندم /غمگین مباش/ هر چند بی تو بی قرارم/ امّا رفتنت / کوچکت / پروازت
/
عروجت / دریای بی قرار قلبم را آرام می سازد / قلبم آن ساعتی که گشتم و تورا نیافتم / رفتم پیدایت نکردم / پرسیدم وجوابی نگرفتم / نشانه هایت را دادم و بی نشانه برگشتم / گواهی سردی من داد دستانم بر کمر خمیده ام گره خورد/ زانوانم سست شد/ پاها یم لرزان دستمانم ناتوان / امّا رفتم نا امید نشدم / گشتم / پرسیدم/ ورفتم و رفتم.
برگرفته شده از وبلاگ مرکزی استان سیستان و بلوچستان (همه باهم)
ماندم/ نفس کشیدم/ ضجر کشیدم/ بی تو/ وبی تو بودن چه دلگیر است هوای خانه/وچه ابری وبارانی است هوای دل
/
وچه نفسگیر است شبهای سخت/ بی تو/ آه آه ، آه آه/بی تو / غم، غضه اصلاَ رنگ باخته/ قلبم شکسته/ کمرم خمیده/ دل پر پر شده بی تو/ نفس بی همنفس قفس شد/ بی توای همنفس شبهای خستگی ، افسردگی ، تیرگیم کجائی؟/ بی تو امّا روزهایم از جنس شبنم و شبهای همرنگ شبِ/ ترسناک وبی فرجام/ سپیده، امّا بی رنگ طلوع غم غربت را تازه می کند.
دلبندم، نازنینم: /بی تو /دیگر هوس دریا برایم طوفان را زمزمه می کند
/
وساحلش خون را در جزر ومد قلبم حواله می کند/ شبهای ساحل قصر شنی خاطراتت را در یک دم فرو می زیزد/ و دیگر دریا برایم مفهوم ساحل و قصر شنی ساحلی را ندارد/ خیال پلاژ ساحلی مرا به آلاچیق های اندوه فرو می برد/ و صدف های ساحل عروسهای دریایی/ زورق خیالم را به صخره های غم می کوبد.
نازنینم/ دیگر به کدامین بهانه/ دریا را وساحل را پلاژ را و خلیجش را
/
سکوت زیبا ساحلش را صخره های عظیم را / افقش را / کرانه هایش را / طلوع و غروبش را / در زورق خیالم بسپارم / سنگر کشتی خاطراتت را / چگونه از ژرفای قلب غمگینم بیرون بکشم.
قایق های نگاهت همچنان پارو زنان ساحل نا آرام فکرم و روحم متلاطم می سازد/ نمی دانم کی وکجا به تو خواهم پیوست؟
دلبندم /غمگین مباش/ هر چند بی تو بی قرارم/ امّا رفتنت / کوچکت / پروازت
/
عروجت / دریای بی قرار قلبم را آرام می سازد / قلبم آن ساعتی که گشتم و تورا نیافتم / رفتم پیدایت نکردم / پرسیدم وجوابی نگرفتم / نشانه هایت را دادم و بی نشانه برگشتم / گواهی سردی من داد دستانم بر کمر خمیده ام گره خورد/ زانوانم سست شد/ پاها یم لرزان دستمانم ناتوان / امّا رفتم نا امید نشدم / گشتم / پرسیدم/ ورفتم و رفتم.
برگرفته شده از وبلاگ مرکزی استان سیستان و بلوچستان (همه باهم)
باران بهانه بود، که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی ...
ای کاش نه کوچه انتها داشت و نه باران بند می آمد ...
ای کاش نه کوچه انتها داشت و نه باران بند می آمد ...