دیالوگ های ماندگار رمان

[~ MoOn ~]

صحرا خطاب به میلاد :




اونقدر بهم محبت کردی که حالا دارم فکر میکنم چقدر کمبود محبت دارم که مجبورم بهت یادآوری کنم یه روزایی دوستم داشتی






بی تفاوت | banooye man

[varesh]

آدمی بدون عشق ، نمی تواند زندگی کند !
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ...
ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ !
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ ، در ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ و ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﻛﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ،
ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﻧﻪ !
ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ ...

کلیدر | محمود دولت آبادی

[n@st@r@n]

لبخندی میزنم به وسعت این سرمه های رنگ نداشته و چیرگی سیاهی مطلق و برق نگاه مردی که همسری را تمام کرد و نامش همسراست و قسم به نفس به نفس وجودم که " هم سر " است .


زنانه می شکنم | raha28 کاربر انجمن

[hadis hpf]

اتردین-یک شب پرستاره ی قشنگ یک دخترقشنگ یک اعتراف عاشقانه ی قشنگ!

رمان عشق به توان 6

[Ar.chly]

" کاش خوشبختی هم مثل مرگ حق بود"

رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!

[Ar.chly]

"خودکشی بهشت است... وقتی که زندگی جهنم باشد"

رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!

[Ar.chly]

" بی تفاوت باش..! به جهنم ! مگر دریا مرد از بی بارانی"
رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!

[Ar.chly]

" بالاتر از سیاهی هم رنگ است... مثل رنگ این روزهای من"


رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!

[Ar.chly]

تکلیف گفتنی ها که معلوم است...

زحمت نگفتنی ها هم می افتد بر گردن سیـ ـگار"

رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!

[Ar.chly]

" عمریست نشسته ام پای لرز خربزه هایی که هیچ وقت یادم نمی آید ..کی؟ خوردمشان" ......

رمان مانده ام!جذبت شوم یا دفعت کنم؟!