|+دیــالـــوگــ هــآی مـــآندگــآر +|

[varesh]

فامیل دور:
اینایی که میگن پول خوشبختی نمیاره.
آقا بیاید و منو بدبخت کنید.
اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم.
نامردم اگه اعتراضی کنم....

مجموعه کلاه قرمزی_ایرج طهماسب

[v.a.y]

ببین… دلخوری، باش… عصبانی هستی، باش… قهری، باش… هر چی می خوای باشی باش…
ولی حق نداری با من حرف نزنی…
فـهمیـدی…؟


" خسرو شکیبایی در مجموعه خانه ی سبز "

[v.a.y]

There Will Be Blood

یه وقتایی میشه که به آدم ها نگاه می کنم و چیزی که ارزش دوست داشتن داشته باشه پیدا نمیکنم....!

[v.a.y]

Everybody's Fine

مردم عوض شدن، زمونه عوض شده، ميدوني، اين روزها وقتي با يه نفر دست ميدي بعدش بايد انگشتات رو هم بشماري و

ببيني که هر 5 تا رو پس گرفتي یا نه...

[v.a.y]

Mean Streets

چارلی: محل پاک شدنِ گناه کلیسا نیست، تو خیابونهای پایین شهره!!

[varesh]

جلال(امیر جعفری):چقدر گفتم زیاد لی لی به لالای زن نباید گذاشت
زن و دختر تا بابا آب داد و حسنک کجایی خوند بسشه
دیگه دارا انار دارد زیادیه.
سرخی انار حواسشو پرت می کنه!

میوه ممنوعه-حسن فتحی

[varesh]

بهزاد فروزان فر خطاب به نیکخواه :
همیشه فکر میکردم مردا سبیل میزارن که مردونگیشونو ثابت کنن امشب فهمیدم نه ... بعضیا نامردیرو پشت سبیلاشون قایم می کنن

زمانه-حسن فتحی

[varesh]

هوشنگ (حمید فرخ نژاد) : یعنی شما یه جورایی متولی این درخت هم هستین ، نه ؟!
ارغوان ( خزر معصومی) : اگه قابل بدونید !
هوشنگ : اختیار دارین ، میدونید خانوم ما تو ولایتمون به آدمایی مثل شما خیلی احترام میذاریم ، یعنی اینقدی که حتی بعضیا میان اونا رو میبوسن! ...
خوب ... دستاشونودیگه! ... برای تبرک !

به رنگ ارغوان - ابراهیم حاتمی کیا

[varesh]

سعید کنگرانی (سعيد):
چي شد که زنت با عبدالقادر فرار کرد؟

پرويز صياد (اسدالله ميرزا):

چون من با ظرافت با زنم حرف می‌زدم، عبدالقادر با زمختی و خشونت.
من روزی یه بار حموم می‌رفتم، عبدالقادر ماهی یه بار.
من با نهار حتی پیازچه هم نمی‌خوردم، عبدالقادر یک کیلو یک کیلو سیر و ترب سیاه می‌خورد.
من شعر سعدی می‌خوندم، عبدالقادر آروغ می‌زد.
اون‌وقت به چشم زنم من بی‌هوش بودم، عبدالقادر باهوش.
من زمخت بودم عبدل قادر ظریف.
فقط به گمونم عبدالقادر مسافر خوبی بود، دست به سفرش محشر بود. یه پاش اینجا بود یه پاش سانفرانسیسکو!

دايي جان ناپلئون- (۱۳۵۵)- ناصر تقوايي

[v.a.y]

خسرو شکیبایی:پسر تو چند سالته؟
مهرداد صدیقیان:پارسال 16 سالم بود بچه بودم،2روز بعد بابام مرد بازم 16 سالم بود،اما دیگه بچه نبودم

"اتوبوس شب"