امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
راز ملاقات با خداوند!!!
#1
داستانى زیبا از استاد اشو به صورتی """سمبلیک""" .


وقتی خداوند دنیا را آفرید، عادت داشت که در همین دنیا و در میان بازار زندگی کند. ولی زندگیش روز به روز مشکل تر می شد زیرا مردم همیشه با شکایت ها و مشکلاتشان به سراغش می رفتند: همسر کسی بیمار است و فرزند کسی مرده است و دیگری بیکار است.... انواع شکایات و مشکلات مردم. و مردم حتی ملاحظه نمی کردند که روز است یا شب: بیست و چهار ساعته مجبور بود به شکایات مردم گوش بدهد و طبیعی است که حوصله اش سر برود!


عاقبت از مشاورانش نظر خواهی کرد. گفتند، "... اول اینکه آفریدن این دنیا خطایی بزرگ بود! و دوم اینکه زندگی تو در چنین دنیایی نیز اشتباه بوده است. حالا فرار کن چون این مردم تو را خواهند کشت!"
خدا پرسید، "به کجا فرار کنم؟"
یکی گفت، "به قله ی اورست برو."
خدا گفت، "شما آینده را نمی دانید. من از گذشته و حال و آینده با خبرم. به زودی مردی ،
به اسم ادموند هیلاری ، به آنجا خواهد رسید. و وقتیکه مرا ببیند، به زودی همان مشکلات شروع می شوند: اتوبوس ها و جاده ها و هواپیماها و رستوران ها همه جا ساخته خواهند شد... چون مردم به آنجا خواهند آمد تا مشکلات و مسائل خودشان را بازگو کنند. بازهمان اوضاع شروع می شود."
کسی دیگر گفت، "پس بهتر است به کره ی ماه بروی."
خدا گفت، "شما نمی فهمید. هیچ جایی نیست که انسان دیر یا زود به آنجا راه پیدا نکند."
در اینجا یکی از مشاوران پیر که عادت داشت کمتر سخن بگوید در گوش خدا زمزمه کرد، "من جایی را می شناسم که انسان هرگز به آنجا راه نخواهد یافت: تو فقط به درونش برو.
او همه جا را خواهد گشت ، ولی هرگز درون خودش را نخواهد گشت."


و خدا گفت، "این به نظر منطقی می آید." و از آن زمان تاکنون، خداوند در درون شما زندگی کرده است.
اینک من آن راز به شما گفته ام،
بستگی به خودتان دارد:
اگر مایلی بروی و با او ملاقات کنی،
به درون برو!
ولی شکایت نکن!
درواقع، او از دیدار تو بسیار خوشحال خواهد شد،
زیرا خیلی سال است که کسی را ملاقات نکرده است،
فقط گاه گاهی!
و کسانی که به او رسیده اند،
با ساکت شدن، هشیار شدن و آگاه شدن
به او دست یافته اند.
آنان اهل شکایت کردن نیستند ،
آنان اهل مزاح و خنده هستند.
و من به شما می گویم:
خداوند در خنده است که به شما ملحق می شود.
ولی این باید یک تجربه باشد،
وگرنه فقط یک باور است
و من مایل نیستم برای شما نظام باورداشت بسازم.
من تنها از تجربه ی خودم با شما سخن می گویم:
شما می توانید آن را
تجربه کنید.


اوشو
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
عالیـــــــmaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  راز مردی در صومعه SilentCity 0 222 ۳۱-۰۵-۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ
آخرین ارسال: SilentCity
  بازگو کردن راز | بازگو کردن راز ملکه برفی 0 206 ۰۵-۰۵-۹۴، ۰۶:۵۷ ب.ظ
آخرین ارسال: ملکه برفی
  راز زندگی الهه ی شب 0 221 ۱۸-۰۴-۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: الهه ی شب

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
3 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
خانوم معلم (۱۵-۰۷-۹۴, ۰۸:۰۵ ب.ظ)، mania (۱۵-۰۷-۹۴, ۰۵:۴۹ ب.ظ)، nza3380 (۲۱-۰۷-۹۴, ۰۶:۴۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان