۰۱-۰۷-۹۲، ۱۰:۴۸ ق.ظ
راننده اتوبوس زرد رنگ برای اینکه روی راننده اتوبوس آبی رنگو کم کنه و زودتر برسه ایستگاهو مسافر به مسافرهاش اضافه کنه، سرعتشو زیاد کرد و هی با ویراژهای ترسناکش مسافراشو به وحشت می انداخت. اما راننده اتوبوس آبی به اون اندازه تقلا نمی کرد.
به محض نزدیک شدن به ایستگاه اتوبوس،کنترل از دست راننده اتوبوس زرد رنگ در رفتو از بغل زد به بدنه اتوبوس آبی و یه جورایی بدنه رو داغون کرد! با این تصادف، همه مسافرای دو تا اتوبوس پیاده شدند. یه سری از اونا قید اتوبوسو زدند و اومدن کنار جاده، دنبال سواری. اما یه سریشون موندند تا نظرات کارشناسانه شونو ارائه بدن!
توی این گیرودار، راننده های لجباز اتوبوسها با هم گلاویز شدند و چند لحظه بعد کار به زدو خورد کشید! البته مسافرا هم بیکار ننشستن که فیلم سینم ایی دعوای این دو رو نیگاه کنن! فوری دست بکار شدندو هر دوشونو جدا کردند! خلاصه با تجمع بیشتر و معطلی مسافرا، مسیر عبور ماشینای دیگه باریکتر شد و رفته رفته ترافیک سنگینی اونم توی گرمای چهل درجه پدید اومد. این ترافیک طولش به دو سه کیلومتر رسید، اما چه میشد کرد؟ هر کدوم از راننده ها اون یکی رو مقصر می دونست.
به هر شکل، بعد از کلی اسارت و انتظار، جناب افسر عزیز با اون موتور یوقورش از میون ماشینای بهم تنیده، لایی کشیدو خودشو رسوند به محل حادثه. راننده ها هر کدومشون دلایل خودشونو آوردنو و برای خودشون کارشناس شدند. اما افسر به حرفای اونا هیچ اهمیتی نمیداد! فقط گاهی به حرفای مسافرا گوش میداد که چی دیدن و حقیقت قضیه چی بوده؟!. سرآخر راننده اتوبوس زردو که با ویراژهاش همه مسافراشو عصبی کرده بود صدا کردو گفت:
_ مقصری آقای محترم!...
راننده اتوبوس زرد تا این حرفو شنید دو دستی به سرش کوبیدو داد زد:
_ من؟ من چرا؟ خدا شاهده من اصلا توی زندگیم آزارم به یه مورچه هم نرسیده چه برسه به این اتوبوس!
افسر جولوتر اومدو با دستاش ترافیک سنگینو نشون راننده اتوبوس زرد دادو گفت:
_ راه دور نرو. آزار اون مورچه بیچاره رو ولش کن. به آزار دادن این همه راننده بیچاره فکر کن که کیلومترها زیر گرما افتادن توی ترافیکی که حضرت آقا باعثش شدید.