۱۵-۰۶-۹۵، ۱۲:۲۷ ق.ظ
پرسش:
با توجه به سخن گفتن حضرت صالح با قوم مرده اش می توان اثبات کرد که مردگان می شنوند. اما در سوره صافات آیه ۹۱ و ۹۲ می بینیم که حضرت ابراهیم در خلوت با بت سخن می گوید و از آنان می پرسد که آیا غذا می خورید؟
آیا می توان گفت سخن گفتن حضرت صالح با قوم مرده اش مانند سخن گفتن حضرت ابراهیم با بت است؟
پاسخ:
آیات مرتبط:
«فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُون * ما لَكُمْ لا تَنْطِقُون»؛ (او وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد و از روى تمسخر گفت: «چرا (از اين غذاها) نمى خوريد؟! (اصلًا) چرا سخن نمى گوييد؟!»(1)
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في دارِهِمْ جاثِمينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين»؛ سرانجام زمين لرزه آن ها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود. (صالح) از آن ها روى برتافت؛ و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد» (2)
بیان تفسیری:
مفسران در مورد زمان گفتگوى حضرت صالح (عليه السلام) با قومش، دو احتمال داده اند:
قول اکثر این است که اين گفتگوى نهايى صالح با قومش قبل از مرگشان و به عنوان اتمام حجت بوده، ولى در عبارت قرآن بعد از جريان مرگ آن ها ذكر شده؛ نه این که گفتگو بعد از مرگ و هلاکت آن ها بوده باشد؛ زيرا گفتگو با آن ها نشان مى دهد آن ها زنده بوده اند؛ و این با ظاهر خطاب نیز سازگارتر است.
البته احتمال دیگر نيز بعيد نيست که گفته شود این گفتگو بعد از نابودی آن ها بوده، زيرا بسيار مى شود كه براى عبرت گرفتن افراد بازمانده، چنين گفتگوهايى را با گذشتگان و ارواح آن ها انجام مى دهند؛ کما این که رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز بر سر چاه بدر با اجساد كفار سخن گفتند، از آن حضرت پرسيدند: مگر آنان مى شنوند، فرمودند: «آرى، شما از آن ها شنواتر نيستيد»(3).(4)
مطلب دیگر:
اگر هم قول دوم را بپذیریم یعنی این گفتگو مربوط به بعد از هلاکت قوم حضرت صالح بوده است، باید گفت مردگان از انسان با بت های سنگی و ... که یکسان نیستند، زیرا مردگان، انسان هایی زنده و دارای روح بوده اند و اکنون نیز روح آن ها باقی است ولی از بدن و جسم آن ها جدا شده است؛ و این با جامدات و سنگ و چوب و ... که اصلا دارای روح نبوده و نیستند و هیچ حس و شعور و ادراکی ندارند و اصلا چنین قابلیت هایی نداشته اند، قیاسی کاملا نادرست و غیر علمی است.
لازم به ذکر است که مرگ هیچ گاه به معنای فنا و معدوم شدن و پایان همه چیز نیست؛ مرگ به معنای انتقال حقیقت و روح انسان از عالَمی به عالَم دیگر است که در آن عالَم، حیات انسان به گونه ای دیگر ادامه دارد تا هنگامی که روز رستاخیز و معاد فرا برسد، کما این که تعبیر «توفّی» به معنای گرفتن به تمام و کمال است، نه به معنای فنا و معدوم شدن: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُون»؛ بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى گيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان باز مى گردانند.»(5)
بنابر این:
اولا در این آیه، حضرت صالح با قومش قبل از مرگ آن ها سخن می گوید، نه بعد از مرگ.
در ثانی، یکسان دانستن موجود ذی روح و دارای شعور و آگاهی، با جمادات و سنگ و چوب، از نظر علمی و منطقی مردود و نادرست است.
ثالثا، مرگ به معنای فنا و معدوم شدن نیست تا انسان مرده را مانند سنگ و چوب (جامدات) بدانیم.
کلام آخر: علاوه بر آیات قرآن، در روایات نیز موارد متعددی از سخن گفتن با مردگان بیان شده که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. لذا نمی توان عالم برزخ را نفی کرد و ارتباط با برزخیان را انکار نمود.
___________
(1) صافات: 37/ 91 و 92.
(2) اعراف: 7/ 78و79.
(3) مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 207 و 254.
(4) ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، ج 6، ص 241؛ قرائتی، تفسير نور، ج 3، ص 105.
(5) سجده: 32/ 11.[highlight=#fafafa]
[/highlight]
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في دارِهِمْ جاثِمينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين»؛ سرانجام زمين لرزه آن ها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود. (صالح) از آن ها روى برتافت؛ و گفت: «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد» (2)
بیان تفسیری:
مفسران در مورد زمان گفتگوى حضرت صالح (عليه السلام) با قومش، دو احتمال داده اند:
قول اکثر این است که اين گفتگوى نهايى صالح با قومش قبل از مرگشان و به عنوان اتمام حجت بوده، ولى در عبارت قرآن بعد از جريان مرگ آن ها ذكر شده؛ نه این که گفتگو بعد از مرگ و هلاکت آن ها بوده باشد؛ زيرا گفتگو با آن ها نشان مى دهد آن ها زنده بوده اند؛ و این با ظاهر خطاب نیز سازگارتر است.
البته احتمال دیگر نيز بعيد نيست که گفته شود این گفتگو بعد از نابودی آن ها بوده، زيرا بسيار مى شود كه براى عبرت گرفتن افراد بازمانده، چنين گفتگوهايى را با گذشتگان و ارواح آن ها انجام مى دهند؛ کما این که رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز بر سر چاه بدر با اجساد كفار سخن گفتند، از آن حضرت پرسيدند: مگر آنان مى شنوند، فرمودند: «آرى، شما از آن ها شنواتر نيستيد»(3).(4)
مطلب دیگر:
اگر هم قول دوم را بپذیریم یعنی این گفتگو مربوط به بعد از هلاکت قوم حضرت صالح بوده است، باید گفت مردگان از انسان با بت های سنگی و ... که یکسان نیستند، زیرا مردگان، انسان هایی زنده و دارای روح بوده اند و اکنون نیز روح آن ها باقی است ولی از بدن و جسم آن ها جدا شده است؛ و این با جامدات و سنگ و چوب و ... که اصلا دارای روح نبوده و نیستند و هیچ حس و شعور و ادراکی ندارند و اصلا چنین قابلیت هایی نداشته اند، قیاسی کاملا نادرست و غیر علمی است.
لازم به ذکر است که مرگ هیچ گاه به معنای فنا و معدوم شدن و پایان همه چیز نیست؛ مرگ به معنای انتقال حقیقت و روح انسان از عالَمی به عالَم دیگر است که در آن عالَم، حیات انسان به گونه ای دیگر ادامه دارد تا هنگامی که روز رستاخیز و معاد فرا برسد، کما این که تعبیر «توفّی» به معنای گرفتن به تمام و کمال است، نه به معنای فنا و معدوم شدن: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُون»؛ بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى گيرد؛ سپس شما را بسوى پروردگارتان باز مى گردانند.»(5)
بنابر این:
اولا در این آیه، حضرت صالح با قومش قبل از مرگ آن ها سخن می گوید، نه بعد از مرگ.
در ثانی، یکسان دانستن موجود ذی روح و دارای شعور و آگاهی، با جمادات و سنگ و چوب، از نظر علمی و منطقی مردود و نادرست است.
ثالثا، مرگ به معنای فنا و معدوم شدن نیست تا انسان مرده را مانند سنگ و چوب (جامدات) بدانیم.
کلام آخر: علاوه بر آیات قرآن، در روایات نیز موارد متعددی از سخن گفتن با مردگان بیان شده که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. لذا نمی توان عالم برزخ را نفی کرد و ارتباط با برزخیان را انکار نمود.
___________
(1) صافات: 37/ 91 و 92.
(2) اعراف: 7/ 78و79.
(3) مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 207 و 254.
(4) ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، ج 6، ص 241؛ قرائتی، تفسير نور، ج 3، ص 105.
(5) سجده: 32/ 11.[highlight=#fafafa]
[/highlight]
❤تصویرقشنگیست که در صحنه ی محشر❤ مادورحسینیم(ع) و بهشت است که مات است!❤