اما امروز مشکلات زیادی در حوزه اقتصاد و معیشت وجود دارد که بسیار نگران کننده است. عامل اصلی شروع اعتراضات دی ماه هم همین عامل بود که بستر مناسبی را برای حضور در خیابان ها فراهم کرد. با این حساب شاید کسی بگوید در چنین شرایطی چگونه می توان از امید سخن گفت؟
- ما حتما مشکلات اقتصادی وسیعی داریم؛ فاصله طبقاتی در کشور بیشتر از قبل شده است. این فاصله نیاز به بررسی های جدی دارد. در یکی از آمارهایی که من می دیدم مشاهده می کردم که رضایتمندی مردم از زندگی در دهه شصت معلول این است که در آن مقطع دارای یک طبقه متوسط فربه و طبقات بالا و پایین کوچک بودیم. این کار بسیار بزرگ انقلاب اسلام یاست که در دهه شصت به طیف پدید آورنده خود ادای دین کرد و آنان و سطح زندگی آنان را ارتقا بخشید، یعنی کسانی که انقلاب را پدید آوردند معمولا از طبقات ضعیف بودند و پس از پیروزی، همه آنها یا با استفاده از توانمندی های شخصی و یا گاهی با کمک حکومت وارد طبقه متوسط شدند.
همین طبقه متوسط قدرتمند توانست در دهه 70 وارد فاز اصلاحات شود، یعنی مطالباتش از مطالبات اقتصادی خارج شده و به مطالبات سیاسی و فرهنگی رسید. اما امروز دارای یک طبقه ضعیف اقتصادی هستیم که فربه شده است و مطالباتش سیاسی نیست. این مطالبات غیر سیاسی یا غیر فرهنگی اگر برآورده نشود، فارغ از یأس و ناامیدی که پدید می آورد، می تواند زمینه ساز دو پدیده باشد؛ یا فروپاشی و یا حاکمیت نوعی پوپولیسم اقتدارگرا، به معنای یک حکومت بسیار خشن ولی در کوتاه مدت، عوام فریب و سرکوبگر.
در چنان وضعیتی شورش ها خاموش می شود، توزیع به ظاهر برابر صورت می گیرد و گشایش های کوتاه مدتی رخ می دهد ولی معلوم نیست که در بلندمدت چه نتیجه ای در حوزه آزادی های مدنی و حتی استقلال سیاسی و رشد و توسعه اقتصادی حاصل می شود. بنابراین، اساسا بدون طبقه متوسط اصلاح کردن جامعه کار سختی است. اول باید شکم فرد سیر باشد و بعد مطالبات سیاسی مطرح شود. در علم اخلاق هم بسیاری از هنجارهای اخلاقی نیازهای درجه دو انسانی شناخته می شود و در متون دینی ما هم بزرگان دینی فرموده اند «کاد الفقر ان یکون کفرا».
یکی از موضوعات مطرح در ایران امروز، مسئله دین گریزی است. شما این تصور از جامعه ایران را تا چه میزان قبول دارید و اگر قبول دارید دلایل آن را چه می دانید؟
- البته من هیچ آمار دقیقی از این که دین گریزی در جامعه ما چه مقدار است و این که آیا دین گریزی است و یا شریعت گریزی ندارم. زمانی هست که ما شاهد دین ستیزی هستیم، اما زمانی با عدم پایبندی به برخی ضوابط شریعت روبرو هستیم. در عین حال که ریشه های اعتقادی به خصوص نسبت به پیامبر و اهل بیت باقی است. این امر دلایل مختلفی می تواند داشته باشد. مقداری از اینها ممکن است برای لجبازی با ما باشد. یعنی مسئله این است که فرد اساسا چون با من آخوند بد است، دست به چنین کاری بزند؛ خیلی وقت ها ما کاری را انجام می دهیم که در مقام باورمان نیست و الان در مقام هیجان و احساسات هستیم که انجام شمی دهیم که این امر طبیعتا در جوانان پررنگ تر است.
به عامل لجبازی اشاره کردید. اصلا اگر تنها دلیل برخی دین گریزی ها یا شریعت گریزی ها لجبازی است؛ این لجبازی از کجا ریشه می گیرد؟
- جامعه ما متاسفانه مقداری عصبانی است و این را حتی در نوشته های اندیشمندانش هم می توان مشاهده کرد. در مواردی هم این عصبانیت حاصل عوامل مهمی مانند مشکلات اقتصادی و اجتماعی است. این نوع مشکلات، علت بروز پدیده های زیادی می شود که یکی از آنها عصبی شدن و کم حوصلگی است. یعنی آدمی که سردرد دارد، حوصله این که با او شوخی کنید را ندارد. کسی که درد دارد حوصله خیلی چیزها را ندارد و زود از کوره در می رود.
از طرفی بنا بر برخی تحقیقات، احساس فقر در جامعه ما از واقعیت آن خیلی بالاتر است و این امر جامعه را از آنچه انتظار می رود، عصبی تر می کند. همه در دامن زدن به این احساس نقش داشته اند. در تبلیغات انتخاباتی برای کسب رأی، معمولا همه طرف ها بر میزان نارضایتی از اوضاع می افزایند و سطح مطالبات را بالا می برند. بعد از روی کار آمدن دولت هم برخی تریبون ها بر پمپاژ اخبار منفی دامن زدند.
در طرف هواداران دولت هم به دلیل برخی نقدها (درست یا غلط) به بستن کابینه، دفاع محکمی از دولت صورت نگرفت، خصوصا آن که دولت کنونی حاصل یک حمایت جبهه ای (و نه حزبی و حتی جناحی) است که طیف های مختلفی از حامیان را شامل می شود و این کار را هم برای دولت و هم برای حامیانش سخت تر می کند. طبیعی است که مخالفان دولت هم اشکالات آن را بازگو و پررنگ کردند.
در چنین شرایطی وطیفه علاقه مندان انقلاب و کسانی که سال ها در این مسیر زحمت کشیده اند چیست؟
- ما فرزندان انقلابیم اما نسبت به مشکلات و اشتباهات و انحرافات بی اعتنا نیستیم و اساسا چون فرزند آن هستیم نسبت به آن بی تفاوت نیستیم. ما فرزندان این جامعه هم هستیم ولی به این معنا نیست که هر کاری این جامعه می کند درست است؛ ولی از طرف دیگر، اگر کسی به این مملکت چپ نگاه کند مقابل او می ایستیم. روزی اگر قرار باشد نیروی خارجی بیاید اول از همه ما می ایستیم و می جنگیم و کشته می شویم؛ چون جمهوری اسلامی متعلق به همه ماست و ایران کشور همه ما است ولی این بدان معنا نیست که هر کاری هم می شود، درست است. ما ایران و جمهوری اسلامی را تا سرحد پرستش دوست داریم.
فرق بین «پرستش» و «تا سرحدّ پرستش دوست داشتن» این است که شما کسی را به اندازه تمام دنیا دوست داری ولی به او می گویی اشتباه هم کرده ای و بازگو کردن اشتباه به این معنا نیست که تو دوستش نداشته باشی. من اگر کار شما را غلط بدانم ولی در عین حال با تمام توان تلاش می کنم شما موفق باشید و حتی دعا می کنم ای کاش من در تحلیل اشتباه کرده باشم و نتیجه به نفع شما که نفع همه ما در آن است تمام شود، شرط رفاقت و دلسوزی را به جای آورده ام. ما قبل از این که رقیب باشیم، باید رفیق باشیم.
این کشور و نظام همانند پدر ماست و ما فرزندان این سرزمین هم سعادت آن را می خواهیم و هم برای اصلاح آن می کوشیم و چشم بر اشتباهاتش نمی بندیم و هم برای حفظ آن از جان نیز دریغ نداریم. البته طبیعتا این نقش دو طرفه است. به اصطلاح ما طلبه ها مقوله اضافه قوامش به فعلیت هر دو طرف است. لذا جمهوری اسلامی هم باید نقش پدرانه خود را در این رابطه با همه مردم ایفا کند. به قول باباطاهر «چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی / که یک سر مهربانی دردسر بی / اگر مجنون دل شوریده ای داشت / دل لیلی از آن شوریده تر بی».
از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزارم.