۱۹-۰۵-۹۴، ۰۶:۵۷ ب.ظ
25 شوال 1436 ، 1394/5/20 سالروز شهادت ششمین خورشید ولایت ، رئیس مذهب جعفری حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد.
مدينه و قيامت عظيم
امام كاظم (علیه السلام) فرموده است : من جنازهي پدرم را با دو قطعه جامهي احرام ـ كه موقع احرام ميپوشيد ـ كفن پوشاندم و عمّامهاي هم كه از امام سجّاد (علیه السلام) مانده بود ـ بر سرش بستم...
در كربلا آيا كفن به غير بوريا نبود كه پيكر مولاي عزيزمان حسين(علیه السلام) را در آن بپوشانند؟! نه تنها كفن نكردند، بلكه آن پيراهن چسبيده به تنش را هم از بدن غرق در جراحتش بيرون كشيدند....!
در مدينه روز بيست و پنجم شوّال در تشييع جنازهي امام صادق(علیه السلام)غوغا شد و رستاخيز عظيم بهوجود آمد امّا در كربلا نه تنها از جنازهي حسين عزيز(علیه السلام)تشييع نكردند بلكه پسر نانجيب سعد دستور داد اسبها را نعل تازه زدند و...
وَ اَنَا السِّبْطُ الَّذِي مِنْ غَيْرِ جُرْمٍ قَتَلُونِي
وَ بِجُردِ الْخَيْلِ بَعْدِ الْقَتْلِ عَمْداً سَحَقُونِي
مدينه چند روز قيامتي عظيم به خود ديده است، يكي از آنها روزي بود كه پيكر پاك و مقدّس امام صادق(علیه السلام)روي دوش مردم به سمت بقيع ميرفت تا به خاك سپرده شود؛ از غوغا و ازدحام جمعيّت تشييع كننده، رستاخيزي عظيم بهوجود آمده بود. در آن ميان شاعري از دوستداران اهل بيت(علیهم السلام)با دلي سوخته و چشمي گريان مي گفت:
اَ تَدْرُون ماذا يحْمِلُونَ اِلَي الثَّرَي
بثيراً ثَوَي مِنْ رَأسِ عُلْيا شاهِقٍ
آيا ميدانيد مردم، چه پيكر پاك و مقدّسي را روي دوش گرفته ميبرند خاكش كنند، درياي علم و قدس و طهارت فرود آمده از بلندترين قلّهي عزّ و جلال كرامت.
غَداةًَ حَثَي الحاثُون فَوْقَ ضَريِحِهِ
تُـراباً وَ اَوْلَي كـانَ فَوقَ الْـمَفارِقِ
صبحگاهي خاك روي بدني ريختند كه اي كاش، آن خاك بر سر آدميان ريخته ميشد.
يك روز ديگري هم مدينه به خود ديد كه قيامتي برپا شد و آه و ناله و افغان از زمين و آسمان برخاست؛ آن روزي بود كه كاروان اسيران كربلا از شام به مدينه باز ميگشتند. يكي جامهي سياه بر تن كرده روي اسب نشسته بود و پرچم سياه به دست گرفته ميان كوچههاي مدينه ميگشت و نالهكنان و اشكريزان ميگفت:
يا اَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ بِها
قُتِلَ الْحُـسَين فَاَدْمُعِي مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَربَلاء مُضَرَّجٌ
وَ الرَّأسُ مِنهُ عَلَي الْقَناةِ يُدارُ
اي اهل مدينه ديگر مدينه جاي ماندن نيست، حسين شما را كشتند و پيكر آغشته به خونش را در كربلا گذاشتند.سر بريدهاش را در بيابانها و شهرها چرخاندند.
مدينه و قيامت عظيم
امام كاظم (علیه السلام) فرموده است : من جنازهي پدرم را با دو قطعه جامهي احرام ـ كه موقع احرام ميپوشيد ـ كفن پوشاندم و عمّامهاي هم كه از امام سجّاد (علیه السلام) مانده بود ـ بر سرش بستم...
در كربلا آيا كفن به غير بوريا نبود كه پيكر مولاي عزيزمان حسين(علیه السلام) را در آن بپوشانند؟! نه تنها كفن نكردند، بلكه آن پيراهن چسبيده به تنش را هم از بدن غرق در جراحتش بيرون كشيدند....!
در مدينه روز بيست و پنجم شوّال در تشييع جنازهي امام صادق(علیه السلام)غوغا شد و رستاخيز عظيم بهوجود آمد امّا در كربلا نه تنها از جنازهي حسين عزيز(علیه السلام)تشييع نكردند بلكه پسر نانجيب سعد دستور داد اسبها را نعل تازه زدند و...
وَ اَنَا السِّبْطُ الَّذِي مِنْ غَيْرِ جُرْمٍ قَتَلُونِي
وَ بِجُردِ الْخَيْلِ بَعْدِ الْقَتْلِ عَمْداً سَحَقُونِي
مدينه چند روز قيامتي عظيم به خود ديده است، يكي از آنها روزي بود كه پيكر پاك و مقدّس امام صادق(علیه السلام)روي دوش مردم به سمت بقيع ميرفت تا به خاك سپرده شود؛ از غوغا و ازدحام جمعيّت تشييع كننده، رستاخيزي عظيم بهوجود آمده بود. در آن ميان شاعري از دوستداران اهل بيت(علیهم السلام)با دلي سوخته و چشمي گريان مي گفت:
اَ تَدْرُون ماذا يحْمِلُونَ اِلَي الثَّرَي
بثيراً ثَوَي مِنْ رَأسِ عُلْيا شاهِقٍ
آيا ميدانيد مردم، چه پيكر پاك و مقدّسي را روي دوش گرفته ميبرند خاكش كنند، درياي علم و قدس و طهارت فرود آمده از بلندترين قلّهي عزّ و جلال كرامت.
غَداةًَ حَثَي الحاثُون فَوْقَ ضَريِحِهِ
تُـراباً وَ اَوْلَي كـانَ فَوقَ الْـمَفارِقِ
صبحگاهي خاك روي بدني ريختند كه اي كاش، آن خاك بر سر آدميان ريخته ميشد.
يك روز ديگري هم مدينه به خود ديد كه قيامتي برپا شد و آه و ناله و افغان از زمين و آسمان برخاست؛ آن روزي بود كه كاروان اسيران كربلا از شام به مدينه باز ميگشتند. يكي جامهي سياه بر تن كرده روي اسب نشسته بود و پرچم سياه به دست گرفته ميان كوچههاي مدينه ميگشت و نالهكنان و اشكريزان ميگفت:
يا اَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ بِها
قُتِلَ الْحُـسَين فَاَدْمُعِي مِدْرارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِكَربَلاء مُضَرَّجٌ
وَ الرَّأسُ مِنهُ عَلَي الْقَناةِ يُدارُ
اي اهل مدينه ديگر مدينه جاي ماندن نيست، حسين شما را كشتند و پيكر آغشته به خونش را در كربلا گذاشتند.سر بريدهاش را در بيابانها و شهرها چرخاندند.
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .