ارسالها: 101,896
موضوعها: 13,760
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
24,167
سپاسها: 28895
33245 سپاس گرفتهشده در 19321 ارسال
۲۶-۰۹-۹۱، ۰۳:۱۸ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۳-۰۶-۹۲، ۰۲:۲۷ ب.ظ توسط sadaf.)
من سرم توی کار خودم بود …
بعد یه روز یه نفر رو دیدم …
اون این شکلی بود !
ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..من یه کادو مثل این بهش دادم
وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!
ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..
و این وضع من توی اداره بود ..
وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ..
و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..
اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..
و من اینجوری بودم
بعدش اینجوری شدم …
احساس من اینجوری بود ..
بعد اینجوری شدم …
بله .. آخرش به این حال و روز افتادم …
پدر عاشقی بسوزه !
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه
ارسالها: 1,870
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
16
سپاسها: 965
1522 سپاس گرفتهشده در 1030 ارسال
ببین با جون مردم چی کار کرد .a
حکایت من ، حکایت کسی ست که عاشق دریا بود اما قایق نداشت.
دلباخته سفر بود همسفر نداشت
زخم داشت اما ننالید گریه کرد اما اشک نریخت .
حکایت من ، حکایت چوپان بی گله .
و ساربان بی شتر است ...
حکایت کسی که پر از فریاد بود .......
اما سکوت کرد ...
ارسالها: 101,896
موضوعها: 13,760
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
24,167
سپاسها: 28895
33245 سپاس گرفتهشده در 19321 ارسال
بچه برو شیرتو بخوووووورررر
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه
ارسالها: 524
موضوعها: 121
تاریخ عضویت: تير ۱۳۹۲
اعتبار:
201
سپاسها: 32
389 سپاس گرفتهشده در 188 ارسال
۱۲-۰۶-۹۲، ۰۷:۳۳ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۴-۱۲-۹۳، ۰۱:۲۵ ق.ظ توسط sadaf.)
من سرم توی کار خودم بود
. خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت ،من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم
ارسالها: 469
موضوعها: 280
تاریخ عضویت: اردیبهشت ۱۳۹۲
اعتبار:
253
سپاسها: 152
661 سپاس گرفتهشده در 203 ارسال
هه جالب بود
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمیکند من از سکوت موریانه ها میترسم...!