امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
غول چراغ جادو
#1
يه روز مسوول فروش ، منشي دفتر ، و مدير شرکت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند… يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي کنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه…

جن ميگه: من براي هر کدوم از شما يک آرزو برآورده مي کنم…

منشي مي پره جلو و ميگه: «اول من ، اول من!… من مي خوام که توي باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادباني شيک باشم و هيچ نگراني و غمي از دنيا نداشته باشم»…

پوووف! منشي ناپديد ميشه…

بعد مسوول فروش مي پره جلو و ميگه: «حالا من ، حالا من!… من مي خوام توي هاوايي کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصي و يه منبع بي انتهاي آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»…

پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه…

بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه… مدير ميگه: «من مي خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توي شرکت باشن»!!!!

.a.a


نتيجه اخلاقي:

اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه!


[عکس: loc4j78bftew7bxl46lo.png][عکس: loc4j78bftew7bxl46lo.png]


✿✿گوش كن نبض دلم زمزمه اش چیست....✿✿
پاسخ
سپاس شده توسط: admin ، setareh ، mahsa
#2
جلوي رييس حركت اومدن همينه .a.a.a.a
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط: ~Green Angel~ ، setareh
#3
خیییییییییییییلی باحال بود.a

سَر بِه سَر من نَذارید ادمـــــــــــــــــــــآ ....



پارتیِم خداستــــــــــــــــــــ ـــــــــــِِِِِ

پاسخ
سپاس شده توسط: ~Green Angel~
#4
خیلی با حال بودددددددددددددددددددددددددددددد .a.a
پاسخ
سپاس شده توسط: ~Green Angel~
#5
خیلی باحال بود.a
...
پاسخ
سپاس شده توسط: ~Green Angel~


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  زن وغول چراغ جادو Faezeh 0 224 ۲۴-۰۳-۹۳، ۰۳:۵۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Faezeh
  داستان کوتاه جالب زن و غول چراغ جادو ! khorzo khan 1 271 ۰۱-۰۶-۹۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان