امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فرشته ی کوچک
#1
Rainbow 
درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت :...

باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.
دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاها ی دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
فرشته ي نگهبان مادرش شده بوده.Shy
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  بزرگمرد کوچک d.ali 3 90 ۱۶-۰۸-۹۶، ۱۲:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: دخترشب
  فرشته ها آزادند فاطمه حیدری 5 379 ۱۰-۰۵-۹۶، ۰۳:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Rainbow فرشته و خانم ميانسال!! صنم بانو 4 160 ۱۷-۰۴-۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۱۰-۰۵-۹۶, ۰۷:۳۸ ق.ظ)، d.ali (۱۰-۰۵-۹۶, ۰۸:۲۳ ق.ظ)، taranomi (۱۰-۰۵-۹۶, ۱۲:۳۳ ب.ظ)، دکی جوووون (۰۲-۱۰-۹۷, ۱۰:۵۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان