۱۱-۱۱-۹۶، ۱۰:۲۲ ق.ظ
هیچیک از طرفداران جدی سریال کمدی «کی و پیل» از اینکه جردن پیل به سراغ ژانر وحشت رفته است تعجب نکردهاند. در هسته سریال همانطور که مشهورترین طرفدارش، باراک اوباما گفته بود «ترجمهای از خشم» دیده میشود و وجود چنین جهانبینیای است که مواد لازم برای ساخت فیلمی ترسناک را فراهم میکند.
روزنامه آسمان آبی - ترجمه از روزبهآرش: هیچیک از طرفداران جدی سریال کمدی «کی و پیل» از اینکه جردن پیل به سراغ ژانر وحشت رفته است تعجب نکردهاند. در هسته سریال همانطور که مشهورترین طرفدارش، باراک اوباما گفته بود «ترجمهای از خشم» دیده میشود و وجود چنین جهانبینیای است که مواد لازم برای ساخت فیلمی ترسناک را فراهم میکند. کارگردان در فیلم جدیدش «برو بیرون» سرراست و بیپرده به سراغ ترس میرود و سیاستهای نژادپرستانه را نقد میکند.
در سناریویی که ترکیبی از «همسران استپفورد» (فیلمی ترسناک اکرانشده در سال 2004 با نمره افتضاح 5,2 از 10در آیامدیبی) و «حدس بزن چه کسی برای شام میآید؟» توصیف شده، کریس بهعنوان یک عکاس آمریکایی - آفریقایی قرار است به پدر و مادر نامزد سفیدپوستش معرفی شود. رز، نام دختری است که هنوز به پدر و مادرش نگفته میخواهد با یک سیاهپوست ازدواج کند. آنها به ملاقاتی عجیب در روستایی دورافتاده دعوت میشوند.
گرچه ابتدا به نظر میرسد این دعوت صرفا یک ملاقات معمولی است، اما مشخص میشود ماجرا بهطور کلی چیز دیگری بوده است. «برو بیرون» اولین فیلم ترسناکی نیست که مقابلهای نژادپرستانه هم در آن وجود دارد. در سال 1968 بلافاصله پس از ترور مارتین لوتر کینگ، «شب زندگی مردگان» مخاطبانی گسترده پیدا کرد و نقدهای بسیاری را درباره زامبیهای سفیدپوست و مردان سیاهپوست برانگیخت. فیلمهای ترسناک دیگری ازجمله «کندیمن» و «گانجا و هس» هم جذب این ایده شده بودند، اما آنچه فیلم را جذاب کرده نمایش دروغهای آمریکای پسانژادپرستی است؛ دروغهایی که بعد از انتخاب اوباما و پس از دوران او جامعه آمریکا را فراگرفت. آنچه در این فیلم بیشتر از همه هدف گرفته شده است، نخبگان لیبرالی هستند که در گفتوگوی پیل با «نیویورکتایمز» بیش از همه به آنها اشاره میشود.
چه وجه اشتراکی میان وحشت و کمدی وجود دارد؟
چه وجه اشتراکی میان وحشت و کمدی وجود دارد؟
خوبی کمدی و وحشت این است که در بستری از واقعیت رخ میدهند. شما یکی دو قانون دارید که میتوانید دستکاریشان کنید یا کم و زیادشان کنید، اما در جهان اطراف همهچیز واقعی است. من حس کردم هرچه را که در کمدی یاد گرفتم میتوانم در این فیلم پیاده کنم.
از دستکاری قوانین و کاستن آنها حرف زدید؛ چه چیزی ژانر وحشت را از تبدیلشدن به کمدی باز میدارد؟
در ژانر وحشت بهمحض اینکه شما مردمی را به تصویر بکشید که کاری را بهشکلی که نباید انجام میدهند آنگاه مخاطب خود را از دست میدهید. در «برو بیرون» آنچه باید باورپذیر میشد نیت شخصیتها بود. چرا در این موقعیت بودند؟ من مدلی را دنبال کردم که پیش از این در «همسران استپفورد» یا «بچه رزماری» امتحان شده بود؛ مدلی که با وضعیتی دیوانهوار و در کنار شخصیتهایی تزلزلپذیر واقعی جلوه میکرد.
آیرا لوین، نویسنده کتابی که دو فیلم اشاره شده از آن الهام گرفتهاند، این سوال را مطرح کرده که آیا شخصیتهای فیلم شما دچار پارانویا هستند؟
من دقیقا از چنین شیوهای استفاده کردم. این فیلم درباره این است که چگونه با نژادپرستی مقابله میکنیم. بهعنوان یک مرد سیاهپوست گاهی اوقات شما نمیتوانید درک کنید که آیا درگیر یک مکالمه عصبی هستید یا اینکه همهچیز عادی است و شما دچار پارانویا شدهاید. این وضعیتی پویاست که ایجاد نگرانی میکند. باید اعتراف کنم گاهی اوقات نژادپرستی و خشم را در جایی که وجود ندارد، میبینم. این مسئلهای است که برای درک آن نیاز به آگاهی و پویایی فکری خاصی دارید.
شما در محلههای بالانشین غرب کشور رشد کردید و بعد وارد دنیای کمدی شدید. هردوی اینها محدودههایی متعلق به جهان سفیدپوستان است. «برو بیرون» درباره سیاهپوست بودن در جهان سفیدپوستهاست. آیا این اتفاقی است؟
به هیچوجه؛ سیاهپوستهایی که میخواهند وارد استندآپ کمدی شوند مشکلات زیادی دارند. این را در نظر داشته باشید که استندآپ کمدی حوزهای است که ما اسطورههای فراوانی در آن داریم که شگفتیهای فراوانی ایجاد کردهاند. با وجود تمام این اسطورهها هنوز این شغل را هنری سفید میدانند. من تجربه مشترک زیادی با این اسطورهها دارم.
آیا از تجربه شخصی خود در مواجهه با دختران سفیدپوست و والدین آنها استفاده کردید؟
من با یک دختر سفیدپوست آشنا بودم. به یاد دارم که از او پرسیدم آیا پدر و مادرش میدانند که من سیاهپوست هستم. او گفت نه. این من را ترساند. من تظاهر کردم که مشکلی ندارم، اما این نقطهای است که شما با واقعیت روبهرو میشوید و چنین چیزی شما را حیرت زده میکند. با وجود تمام حرفهای مدرن هنوز ترس از معرفی ما سیاهپوستها و اینکه درباره ما چه فکر میکنند، وجود دارد.
دردآورترین خاطره کریس این است که در بچگی، زمانی که تلویزیون تماشا میکرد به این میاندیشید که باید در تمام لحظات کلیدی زندگیاش در کنار مادرش باشد. آیا تلاش کردید تلویزیون و تماشای آن را بهعنوان منبعی از آگاهی نشان دهید؟
این یک استعاره است و احساس گناه درباره اینکه او نسبت به خانوادهاش غفلت کرده است. حقیقت این است که صنعت سرگرمی لزوما شامل آمریکایی - آفریقاییها نیست و برای آنها ساخته نشده است. سیاهپوستان آمریکا با مشکلاتی عمیقتر روبهرو هستند و غفلتی عظیم که جامعه نسبت به آنها داشته است. من میخواستم فیلمی بسازم که این غفلت و سستی را نشان داده و چهره حقیقی این هیولا را به تصویر بکشد. این فیلمی وحشتناک برای همه است، اما مخاطبان اصلی سیاهپوستان هستند که این ترس و وحشت روی آنها اعمال شده است. ما فیلم را تماشا میکنیم و فریاد میزنیم «برو بیرون»! اما این اتاقی تاریک است که ما نمیتوانیم تاثیری روی آن بگذاریم. این نمادی است از اینکه جلوی اقدامات ما را گرفتهاند.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !