امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مجموعه ى "ستارگان همواره درخشان"
ستاره ی درخشان 46
شهید
غلامعلی پیچک

شهید غلامعلی پیچک به سال ۱۳۳۸ در خانواده‌ای مذهبی و پاکدامن در تهران پا به عرصه هستی گذاشت. پدرش کارمندی متوسط و آبرومند بود و در تربیت دینی فرزند از هیچ کوششی دریغ نکرد. غلامعلی در سن پنج سالگی پای در راه مدرسه گذاشت.غلامعلی با موفقیت و نمره‌های عالی دوره ابتدایی را به پایان می‌برد و هر سال شاگرد ممتاز می‌شود. او با سن کم، ولی جثه درشت وارد دبیرستان می‌گردد و با شور و علاقه فراوان به تحصیل ادامه می‌دهد. او همچون گذشته با نمره‌های خوب تحصیلات متوسطه را به پایان می‌برد و در سن شانزده سالگی با بهترین معدل مدرک دیپلم را دریافت می‌کند و همان سال در کنکور قبول شده، و در رشته انرژی اتمی وارد دانشگاه می‌گردد. در دانشگاه به‌خاطر کسب امتیاز بالا، بورس تحصیل در خارج از کشور به وی تعلق می‌گیرد ولی از پذیرفتن بورس سرباز می‌زند و تحصیل در داخل کشور را به خارج ترجیح می‌دهد.
غلامعلی، همزمان با تحصیل در دانشگاه از کسب معارف دینی غفلت نمی‌ورزد و به آموختن و یاددادن به دیگران می‌پردازد. او "جامع‌المقدمات" را به خوبی یاد می‌گیرد و برای دوستان و همسالان آموزش می‌دهد. او از ده سالگی در انجام فرائض دینی مقید و از شروع تکلیف مقلد حضرت امام(قدس) می‌شود. از نوجوانی هر فرصتی که به دست می‌آورد، کار می‌کند تا خرج تحصیل خود را تأمین نماید. اگر اوقات فراغتی برایش پیش می‌آید، به مطالعه کتاب‌های مذهبی مصروف می‌دارد.پیچک پس از ورود به دانشگاه و آشنایی با تعدادی دانشجوی مسلمان و مبارز، جدی‌تر از گذشته وارد جریان‌های سیاسی می‌شود. او خیلی سریع نسبت به مسائل سیاسی داخلی اطلاعات کسب می‌کند و با هوش و درایتی که داشت، رژیم شاه را رژیمی فاسد و ظالم می‌یابد و از این‌رو مصمم‌تر از پیش وارد مبارزات سیاسی می‌شود.
از آن پس تحت مراقبت و تعقیب عوامل ساواک قرار می‌گیرد. او طی فعالیت‌های خود، مبارزات خود را گسترش می‌دهد. "اکبر حمزه‌ای"، یکی از همرزمان پیچک می‌گفت:
«یک روز در کتابخانه شخصی غلامعلی دنبال کتابی می‌گشتم، دیدم لای یک کتاب، یک کلت جاسازی شده است. تازه فهمیدم که در مبارزات مسلحانه نیز دست داشته است.»
پس از شهادت پیچک متوجه شدیم که او در سن پانزده سالگی طرح ترور "خسرو داد" را کشیده بعد مساله را با نماینده حضرت امام در میان می‌گذارد، که ایشان اجازه نمی‌دهد و او دوستانش را مجاب می‌کند که از ترور خسرو داد صرف نظر کنند.
با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، غلامعلی با دلگرمی و امید بیشتر به روشنگری و هدایت مردم می‌پردازد. با ارائه تحلیل‌های خوب سیاسی، مفاسد و وابستگی رژیم شاه را افشا می‌کند و به‌ویژه قشر جوان را به مبارزه علیه نظام ستم‌شاهی ترغیب می‌نماید. با ارتباطی که با برخی از روحانیون برجسته داشت، اعلامیه‌ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) را چاپ و تکثیر و در اختیار دیگران می‌گذارد.با تجاوز رژیم عراق به ایران و تحمیل جنگی نابرابر به انقلاب نوپای اسلامی، پیچک عازم جبهه‌های نبرد می‌گردد. از آن‌جا که لیاقت و شجاعت او در درگیری‌های کردستان، که برای فرماندهان محرز بود، به عنوان فرمانده محور غرب کشور منصوب می‌شود. پیچک توان بالای نظامی خود را در این محور به منصه ظهور می‌رساند و با ارائه طرح‌های دقیق و واقع‌بینانه نظامی، حیرت نیروهای سپاه و ارتش را برمی‌انگیزد.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
به‌رغم سن کم، از ذهنی نقاد و خلاق برخوردار بود و از این‌رو موفق می‌شود بهترین طرح‌های عملیاتی را با توجه به شناسایی منطقه ارائه نموده و اجرا نماید. او اغلب شناسایی‌ها را خودش انجام می‌دهد و تا عمق بیش از سی کیلومتر، در پشت جبهه دشمن نفوذ می‌کند.با اجرای عملیات‌های موفق در محور غرب کم‌کم شهرت و آوازه‌اش در غرب می‌پیچد.
توانمندی نظامی و اندام و قامت رشید پیچک از او شخصیتی دوست داشتنی و در عین حال پر از ابهت می‌سازد. "اکبر حمزه‌ای" می‌گوید: «آوازه پیچک در غرب کشور پیچیده بود. هر کجا که می‌رفتی، او را می‌شناختند؛ از سومار تا ارتفاعات بمو. همین شهرت او باعث شد که جذب او شوم. رفته رفته با او که آشنا شدم، پای صحبت‌ها و سخنرانی‌هایش نشستم. بینش سیاسی خوبی داشت. وقتی از سیاست حرف می‌زد، گویی یک سیاستمدار برجسته‌ای است که سال‌ها در عرصه سیاست فعالیت داشته است.
بیشتر شناسایی‌ها را خودش انجام می‌داد و تا پشت سنگرهای دشمن هم نفوذ می‌کرد. در عملیات "بازی دراز" آخرین کسی بود که از ارتفاعات عقب‌نشینی کرد.»شهید پیچک اهل تقوا و ورع بود و در انجام فرائض دینی، تقید و تعبد خاصی داشت. همان‌گونه که اشارت رفت، از سن ده سالگی به نماز ایستاد. پس از انقلاب، نماز شبش ترک نشد. در نماز آن‌چنان حضور می‌یافت که خارج از خود را فراموش می‌کرد.او اهل مطالعه و کتاب بود. در عین اشتغال به کارهای نظامی، از فعالیت‌های فرهنگی غافل نمی‌شد. سخنرانی‌هایش مشهور بود. او در اخلاق و رفتار الگوی دیگران بود. شهامت و شجاعتش کم‌نظیر بود.
به حضرت امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید و تابع و مرید معظم‌له بود. در انجام هرکاری تنها جلب رضای خدا را در نظر می‌گرفت و هرگز ریب و ریا به اخلاص او نفوذ نکرد.شهید پیچک در عملیات "مطلع‌الفجر"، در نوک پیکان گردان، وارد نبرد علیه دشمن شد و در منطقه "قاسم آباد"، واقع در ارتفاعات "برآفتاب"، با نیروهای دشمن تن به تن درگیر شد.
نزدیک ظهر روز ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ در اثر اصابت گلوله به گلو و سینه ‌اش به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

نثار روح پاکش صلوات
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
وصیتنامه شهید غلامعلی پیچک
۱. جنازه مرا بر روی مین‌ها بیاندازید تا منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازه‌مان دریغ داریم. به دامادی دوماهه من نگریید، دامادی بزرگی در پیش داریم.
۲. خدا کند که حکومت سرنگون گردد، اما منحرف نگردد، چون انحراف، خیانت به خون شهداست. بگذارید بگویند حکومت دیگری هم به جز حکومت علی(ع) بود به نام خمینی، که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمی‌هراسیم بلکه از انحراف می‌ترسیم.
۳. مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود به اسم حکومت خمینی، که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمی‌ترسیم، از انحراف می‌ترسیم.
۴. من در این راهی که انتخاب کرده‌ام، سختی بسیار کشیده‌ام؛ خیلی محرومیت‌ها لمس نموده‌ام. همه هدفم این است که زحماتم از بین نرود.
از خدا می‌خواهم که حتماً این کارها را از من قبول کند و اجرم را بدهد. اجر من تنها با شهادت ادا می‌شود و اگر در این راه شهید نشوم، همه زحماتم هدر رفته است.
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[عکس: 4cc81392091913475433-PhotoL.jpg]

[عکس: 4cc813920919134755905-PhotoL.jpg]

[عکس: 4cc8334345-195.jpg]

[عکس: 4cc8334350-466.jpg]
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
توی عملیات " مطلع الفجر" تیر خورد به سینه و گردن ش
همون جا افتاد و به آسمون پر کشید
درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم
یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن
به هر سختی بود برگردوندیم
خیلی تعجب آور بود
هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو می گیره و تغییر میکنه
اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود
دقت کردم دیدم
انگار همین الان شهید شده باشه
خم شدم که صورتش رو ببوسم
خدا شاهده بوی عطر می داد
چه عطر خوشبویی بود....

هم رزم شهید

برای اولین بار که با هم صحبت کردیم ؛‌ اضطراب عجیبی داشتم، غلامعلی به نظرم مردی پر صلابت و مهربان آمد، سخنش را با عشق به خدا آغاز نمود. به دنبال مدینه فاضله علی (ع) می‌گشت؛‌ هنوز طنین صدایش در گوشم می‌پیچد،‌«باید خودت را برای یک زندگی پردردسر آماده کنی؛ زندگی که جای مشخصی ندارد،‌ اگر در ایران جنگ تمام شد، کشورهای دیگر هست.
مطمئن باش تا زمانیکه من زنده هستم و در روی زمین جنگ میان حق و باطل وجود دارد،‌ نمی‌توانم در یک جا زندگی کنم. تو باید خودت را برای چنین زندگی آماده کنی. زندگی‌ای که خودش به صورت متداول در آن جائی ندارد. ولی لذت‌های دیگری دارد. مادیات در زندگی من جائی ندارد. برای چند ثانیه سخنانش را در ذهنم مرور کردم و بعد با تمام وجود شرایطش را پذیرفتم. چند روز بعد بچه‌های سپاه از امام (ره) وقت گرفتند؛ پیچک در پوست خود نمی‌گنجید، به همراه خانواده به محضر امام (ره) رفتیم. مقابل در اجازه ورود به مادر ایشان را ندادند. غلامعلی با ناراحتی گفت:«من در جبهه جنگ می‌جنگم و حالا شما جلو مادر مرا که می‌خواهد امام را زیارت نماید می‌گیرید». بالاخره نگهبان‌ها اجازه ورود دادند. و پیوند ما با دعا خیر امام (ره) تبرک یافت. آقا پس از قرائت خطبه عقد به همه ما مقداری شیرینی داد، حال عجیبی داشتم،‌ باورم نمی‌شد بغض گلویم را فشرد،‌ من خاکی در برابر آسمان چه کنم». آسمان وجود امام (ره) بود حضور غلامعلی را در کهکشان تاریخ رونق بخشید.

همسرشهید
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[عکس: 8ec313901006095621586-PhotoL.jpg]

[عکس: 42afimages-1-.jpeg]

[عکس: 42afimages.jpeg]
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
49 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۸-۰۳-۹۶, ۱۱:۴۳ ب.ظ)، nafas (۲۳-۱۲-۹۵, ۰۶:۳۱ ب.ظ)، لیلی (۱۲-۰۱-۹۶, ۱۱:۳۸ ق.ظ)، sadaf (۱۸-۰۷-۹۶, ۱۲:۳۹ ق.ظ)، زینب سلطان (۲۸-۰۷-۹۶, ۰۳:۰۶ ب.ظ)، baye (۱۲-۰۱-۹۶, ۱۰:۲۸ ق.ظ)، ملکه برفی (۱۵-۰۳-۹۶, ۰۸:۳۷ ب.ظ)، hadis hpf (۲۸-۱۲-۹۵, ۱۲:۱۰ ق.ظ)، نويد (۱۳-۰۸-۹۹, ۱۱:۳۸ ق.ظ)، خانوم معلم (۲۷-۱۲-۹۵, ۰۵:۵۰ ب.ظ)، avapars (۱۶-۰۲-۹۶, ۱۲:۰۵ ب.ظ)، barooni (۲۴-۱۲-۹۵, ۰۲:۰۲ ب.ظ)، Natali (۲۷-۰۷-۹۶, ۰۱:۳۸ ق.ظ)، صنم بانو (۰۱-۰۱-۹۷, ۰۷:۵۴ ب.ظ)، برف سیاه (۰۷-۱۲-۹۵, ۰۷:۴۹ ب.ظ)، .Arman. (۲۹-۰۳-۹۶, ۰۴:۳۷ ب.ظ)، Chita (۱۶-۰۲-۹۶, ۰۲:۴۵ ق.ظ)، دخترشب (۱۹-۱۰-۹۶, ۰۱:۲۴ ق.ظ)، AsαNα (۳۰-۰۴-۹۶, ۰۷:۵۹ ب.ظ)، hananee (۲۷-۱۲-۹۵, ۰۳:۵۵ ب.ظ)، shab mahtabi (۳۰-۰۴-۹۶, ۰۴:۴۵ ب.ظ)، d.ali (۲۴-۰۱-۹۸, ۰۲:۲۰ ب.ظ)، .AtenA. (۲۸-۱۲-۹۵, ۱۲:۳۰ ق.ظ)، ایانا (۰۳-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۹ ب.ظ)، دختربهار (۰۳-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۵ ب.ظ)، Land star (۱۳-۱۰-۹۶, ۱۲:۱۵ ق.ظ)، •Vida• (۰۸-۰۳-۹۶, ۱۱:۲۳ ب.ظ)، :)nafas (۲۰-۱۲-۹۵, ۱۱:۲۸ ق.ظ)، ستاره ی احساس (۲۹-۰۲-۹۶, ۰۷:۴۱ ب.ظ)، salina (۲۷-۱۲-۹۵, ۰۶:۲۳ ب.ظ)، Nara (۱۲-۰۱-۹۶, ۰۱:۵۱ ب.ظ)، "Ava" (۲۷-۱۲-۹۵, ۱۰:۲۵ ب.ظ)، ساسی (۲۶-۱۲-۹۵, ۰۴:۰۱ ب.ظ)، ژوان (۱۶-۰۲-۹۶, ۰۱:۰۷ ق.ظ)، ebrahime (۱۶-۱۲-۹۵, ۰۳:۲۳ ب.ظ)، !!Tina!! (۲۲-۰۹-۹۶, ۱۲:۵۷ ق.ظ)، Fadiya (۲۶-۱۲-۹۵, ۰۵:۳۵ ب.ظ)، ♥هستی♥ (۲۲-۱۲-۹۵, ۰۶:۴۳ ب.ظ)، »L@ntern Moon« (۰۵-۰۱-۹۶, ۰۴:۳۸ ب.ظ)، alirezaa_shah (۰۹-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۰ ب.ظ)، taranomi (۱۸-۱۰-۹۶, ۱۰:۴۰ ب.ظ)، نیاز۲ (۰۲-۰۹-۹۶, ۰۸:۳۰ ق.ظ)، بهار قربانی (۰۳-۰۵-۹۶, ۱۰:۵۱ ب.ظ)، "فاطیما79" (۲۳-۰۴-۹۶, ۱۱:۱۱ ق.ظ)، بهار نارنج (۲۰-۰۹-۹۶, ۰۹:۴۰ ب.ظ)، $MoNtHs OfF$ (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۱:۴۴ ق.ظ)، ♥فاطیما♥ (۱۰-۱۰-۹۶, ۰۹:۱۴ ب.ظ)، N-A-F-A-S (۰۳-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۲ ب.ظ)، نیلوفر110 (۲۷-۰۷-۹۶, ۰۱:۴۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان