امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مجموعه ى "ستارگان همواره درخشان"
مقام معظم رهبری هنگام حضور بر جنازه شهید کاظمی :
چشم‌هايش پُرِ از اشك شد...
دو هفته پيش شهيد كاظمى پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يكى اين‌كه دعا كنيد من روسفيد بشوم، دوم اين‌كه دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعاً حيف است بميريد؛ شماها كه اين روزگارهاى مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همه‌تان بايد شهيد شويد؛ وليكن حالا زود است و هنوز كشور و نظام به شما احتياج دارد. بعد گفتم آن روزى كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايسته‌ى شهادت بود؛ حقش بود؛ حيف بود صياد بميرد. وقتى اين جمله را گفتم، چشم‌هاى شهيد كاظمى پُرِ اشك شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!
فاصله‌ى بين مرگ و زندگى، فاصله‌ى بسيار كوتاهى است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگى هستيم و غافليم از حركتى كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مى‌كنند؛ هر كسى يك طور؛ بعضى‌ها واقعاً روسفيد خدا را ملاقات مى‌كنند، كه احمد كاظمى و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند.
ما بايد سعى‌مان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظه‌ى ديگر، اصلاً نمى‌دانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگى باشد كه خود آن مرگ هم ان‌شاءاللَّه مايه‌ى روسفيدى ما باشد.
ان‌شاءاللَّه خدا شماها را حفظ كند.
بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشييع پيكرهاى فرماندهان سپاه 21/10/1384

نثار روح پاکش صلوات
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
دقیق یادم نیست چند روز از شروع عملیات بیت المقدس گذشته بود، ولی خاطرم هست خبر شهادتش به نجف آباد رسید، چند ساعت بعد، فهمیدم شهید نشده، شدیدا مجروح شده بود. حاجی را بی‌هوش و خونین رسانده بودند بیمارستان. آنهایی که همراهش بودند. دیده بودند که او را با سر پانسمان شده از اتاق عمل آوردنش بیرون. می‌گفتند: خیلی نگذشته بود که دیدیم حاجی به هوش آومد! مات و مبهوت شدیم. همین که روی تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش در آورد. با اصرار و با امضای خودش، سرحال و سرزنده، از بیمارستان مرخص شد.

نیروها را جمع کرده بود، بهشان گفته بود: من تا حالا شکی نداشتم که توی این جنگ، ما برحق هستیم، ولی امروز روی تخت بیمارستان، این موضوع رو با تمام وجودم درک کردم.

همیشه دوست داشتم بدانم آن روز، روی تخت بیمارستان چه دیده است. با اینکه برادر بزرگ‌ترش بودم، ولی هیچ وقت چیزی به‌ام نگفت.

بعد از شهادتش از بعضی از دوستان دوران جنگش شنیدم که احمد آن روز در عالم مکاشفه مشرف شده بود محضر حضرت صدیقه(سلام الله علیها) در واقع حضرت بودند که او را شفا داده بودند، بعد هم به‌اش فرموده بودند برگرد جبهه و کارت را ادامه بده.
نقل احتمالی از سردار ولی
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
سرمای شدیدی خورده بود احساس می کردم به زور روی پاها یش ایستاده است. من مسئول تدارکات لشکر بودم. با خودم گفتم خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه.

همین کار را هم کردم با چیزهایی که توی آشپزخانه داشتیم یک سوپ ساده و مختصر درست کردم. از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است. گفت: چرا برای من سوپ درست کردی؟


گفتم‌: حاجی آخه شما مریضی، ناسلامتی فرمانده لشکر هستی، شما که سرحال باشی، یعنی لشکر سرحاله!

گفت: این حرفا چیه می زنی فاضل؟ من سوالم اینه که چرا بین من و بقیه نیروها فرق گذاشتی؟ توی این لشکر، هر کسی که مریض بشه، تو براش سوپ درست می‌کنی؟

گفتم: خوب نه حاجی!

گفت: پس این سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذایی رو می‌خورم که بقیه نیروها خوردن.

به نقل احتمالی از سردار ولی
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
[عکس: 413eimages-1-.jpg]

[عکس: 413e75590-865.jpg]

[عکس: 413efarhangnews-170836-495763-1452405671.jpg]

[عکس: 413efarhangnews-170648-495125-1452412335.jpg]
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
[عکس: f3f213921018192226151877204.jpg]

[عکس: f3f2329285-447.jpg]

[عکس: f3f2000255.jpg]

[عکس: f3f2000264.jpg]

[عکس: 9880n00147992-t.jpg]
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
ستاره ی درخشان 42
شهید حجت السلام محمد حسن شریف قنوتی:اولین شهید روحانی جنگ

 حجت الاسلام والمسلمین شهید محمد حسن شریف قنوتی، در سوم تیر 1313، در خانواده ای مذهبی، در اروند کنار از توابع آبادان به دنیا آمد 
 
تحصیلات
 

شهید شریف قنوتی، مقدمات علوم اسلامی را در آبادان و نزد عمویش، شیخ عبدالستار اسلامی که از بزرگان خوزستان بود، فراگرفت. او در سال 1332 وارد حوزه علمیه آبادان شد و پس از دو سال تحصیل، به حوزه علمیه بروجرد رفت و از محضر آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله بهره ها برد. او سپس به قم عزیمت کرد 
 
اعزام به اردکان
 

شهید شریف قنوتی هم زمان با تحصیل، مبارزه با ستم رژیم پهلوی را آغاز کرد و از سوی امام خمینی رحمه الله برای تبلیغ به اردکان اعزام شد. او هم زمان با مبارزات سیاسی، به فعالیت های اجتماعی نیز پرداخت. بازسازی مساجد جامع و حجت بن الحسن (عج) و ساختن حمام و مسجد در روستاهای اطراف منطقه اردکان، سبب شد تا خیلی زود مورد احترام و اعتماد مردم قرار گیرد؛ آن گونه که وقتی به دلیل فعالیت های سیاسی، ساواک وی را دستگیر کرد و به زندان انداخت، طوایف اطراف شیراز و اردکان خواستار آزادی وی شدند و رژیم نیز برای آرام ساختن ایل های منطقه، او را آزاد کرد.

 همکاری با شهید نواب صفوی
 
شهید شریف قنوتی در جریان مبارزه با رژیم پهلوی، با گروه فداییان اسلام و شهید نواب صفوی نیز همکاری داشت، به طوری که پس از شهادت نواب، همواره مورد تعقیب رژیم بود و به طور مرتب در شهرهای گوناگون تردد می کرد. الگوگیری از شیوه مبارزه گروه فداییان اسلام در مبارزه با رژیم، او را به «نواب ثانی» معروف کرده بود. جسارت و شجاعت و مبارزه با هرگونه ظلم و تعدی، چنان در وجودش گسترش یافته بود که هیچ گاه دست از فعالیت ها و مبارزات خویش برنداشت. او پس از شهادت نواب صفوی و یارانش، فعالیت های خویش را در کنار یاران امام خمینی رحمه الله ادامه داد.
 
پیروزی انقلاب
 
با پیروزی انقلاب اسلامی، شهید شریف قنوتی با شور و عشقی مضاعف برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب، بار دیگر به اردکان رفت و بنا به درخواست مردم منطقه، مسئولیت نمایندگی شورای شهر را بر عهده گرفت. او باز هم به فعالیت های عمرانی و اجتماعی مشغول شد و به رفع مشکلات فرهنگی مردم پرداخت. شریف قنوتی پس از چندی، به عنوان دادستان انقلاب بروجرد به خدمت مشغول شد و بدین سان، عمر بابرکت خویش را در راه خدمت به ملت و مملکت اسلامی اش گذراند. او در راه رسیدن به لذت وصل، هرگز دل به زیورهای دنیوی نبست.
پاسخ
سپاس شده توسط:
[عکس: c4d271594-951.jpg]

[عکس: c4d2safe6347302875650.jpg]

[عکس: c4d2166411-872.jpg]

[عکس: c4d2بارگیری.jpg]
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
دوره تازه فعالیت های شهید شریف قنوتی
 
شهید محمد حسن شریف قنوتی با شروع جنگ تحمیلی، نخستین ستاد کمک رسانی و پشتیبانی جنگ را در بروجرد دایر کرد و برای کمک به جبهه های نبرد، در سوم مهر 1359 همراه کاروانی متشکل از 21 کامیون آذوقه، به خرمشهر رفت. او پس از بازگشت از خرمشهر، گروه هایی از جوانان بروجرد را سازمان دهی کرد و دوباره به خرمشهر بازگشت. در آنجا با تشکیل گروه الله اکبر که بعدها به «لشکر الله اکبر» تبدیل شد و گروهان های مقاومت، چندین بار شهر را از خطر سقوط نجات داد. در شرایطی که عراق توان نظامی عظیمی را برای اشغال خرمشهر بسیج کرده و توان نظامی خرمشهر برای دفاع تنها سیزده دستگاه تانک بود و سپاه خرمشهر و شهید جهان آرا، با تمام توان در حفظ شهر می کوشیدند، شهید شریف قنوتی مسئولیت تأمین مهمات را بر عهده گرفت. او با روحیه بلند و مقاوم خود، مایه دلگرمی رزمندگان شد و چندین بار دشمن متجاوز را از شهر بیرون راند.
 
شریف قنوتی و انسجام نیروها
 

شاید به جرئت بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایه گذار جنگ های چریکی در خرمشهر بود. در حالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام خمینی رحمه الله برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور داوطلب وارد خرمشهر می شدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروه های چریکی، به آنها آموزش های خاص مقطعی می داد و آنها را در مکان های حساس خرمشهر مستقر می کرد. او با توجه به امکانات محدود، با عملیات های ایذایی و بازدارنده، سعی داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد. از این رو، با انسجام نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله می کرد و در حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب می راند.
 
شناخت شهید شریف قنوتی از وضعیت خرمشهر در آن دوره زمانی به اندازه ای بود که فرماندهان دسته یا گروهان های اعزامی به خرمشهر، درباره نوع درگیری با دشمن و ادوات زرهی آنها و شیوه انهدامشان، از شهید شریف قنوتی یاری می گرفتند.
 
دمیدن روحیه امید در کالبد مردم
 

بی شک، شهید شریف قنوتی را می توان از رزم آوران بزرگ و ارکان استوار روزهای آغاز دفاع مقدس دانست. نقل می کنند در آن شرایط که هر روز تعداد زیادی از نیروها به شهادت می رسیدند، شهید شریف قنوتی برای بازگرداندن روحیه امید به نیروها، اقدامات گوناگونی انجام می داد. حمله به دشمن و غنیمت گرفتن و اسیر کردن برخی از نیروهای دشمن و چرخاندن آنها در شهر، یکی از این اقدامات بود؛ آن هم در شرایطی که نه تنها به اسارت گرفتن نیروهای دشمن، بلکه گرفتن غنیمت و حمل آن به جبهه های خودی، آسان نبود و شاید بتوان گفت در آن شرایط، این اندیشه به ذهن ها خطور نیز نمی کرد؛ چرا که نیروها تنها به دفاع از شهر و جلوگیری از سقوط آن می اندیشیدند.
 
رفتار با زنان
 
نقش زنان در حماسه خرمشهر، به زمان و مکان خاصی محدود نمی شد. هجوم گسترده دشمن، از تعداد امدادگران مرد کاسته بود و زنان، میدان دار اصلی این فعالیت مشقت بار شده بودند. انتقال مجروحان و شهیدان، کمک های اولیه، پرستاری، شناسایی شهیدان و مجروحان و حتی گاه شرکت در رویارویی های با دشمن، از جمله فعالیت های زنان در حماسه مقاومت خرمشهر بود. در آن شرایط که زنان نقش چشم گیری بر عهده داشتند و در هر امر ضروری شرکت می کردند، شهید شریف قنوتی با حمایت و تشویق آنان، امور مهمی از جمله توزیع سلاح و مهمات میان نیروهای مردمی برای دفاع و پنهان کردن سلاح های غنیمت گرفته شده از دشمن از تیررس منافقان و نیروهای ستون پنجم را به آنان می سپرد.
 
شهادت
 
دستور پیشروی یگان های دشمن به سوی خرمشهر، در 24 مهر 1359 صادر شد و خیابان چهل متری این شهر، به عنوان خیابان مرکزی، شاخص تقسیم نیروها و محورها قرار گرفت. با گذشت ساعاتی از روز، در حالی که مدافعان اندک شهر به مقابله مشغول بودند، یگانی از نیروهای دشمن با راهنمایی ستون پنجم، خود را به خیابان چهل متری رساند و با استقرار تیربار در چند نقطه و موضع گیری تک تیراندازان در ساختمان های مسلط بر این خیابان، محور مرکزی و اصلی ترین راه پشتیبانی و رفت و آمد نیروهای مدافع را بستند. دشمن، ماشین حامل شهید شریف قنوتی را در این خیابان هدف قرار داد. پس از برخورد هفت ـ هشت گلوله به بدن شهید، ماشین با آرپی جی هدف قرار گرفت و واژگون شد. دشمن که از همان ابتدا در پی دستگیری و شهادت شهید شریف قنوتی بود، پیکر مجروح او را اسیر کرد و با سر نیزه کلاشینکف، به شقیقه او ضربه زد و به شهادتش رساند.
 
بازتاب شهادت
 
خبر شهادت شهید شریف قنوتی، تلاطم عجیبی در منطقه به دنبال داشت. دشمن، پیکر پاکش را به بند کشید و در خیابان های شهر می چرخاند. خبر شهادت او می توانست ضربه روحی و روانی شدیدی برای نیروهای مدافع باشد، ولی با توجه به شیوه رفتاری شهید در آن دوره، نیروها بیش از پیش متوجه مسئولیت خویش شدند و پایداری و مقاومت بیشتری به خرج دادند. شهادت شهید شریف قنوتی، نه تنها موجب رکود مقاومت شهر نشد، بلکه به وجود آورنده حرکت تازه ای در مقاومت رزمندگان بود. شهادت او، اعتقاد به نقش برجسته روحانیت را در دفاع از کیان امت اسلامی عمیق تر کرد و نشان داد که روحانیت، مرد عمل و مبارزه است.
 
نثار روح پاکش صلوات
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[عکس: db5f166413-838.jpg]

[عکس: db5fimages-2-.jpg]

[عکس: db5f166412-646.jpg]
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن
پاسخ
سپاس شده توسط:
ستاره ی درخشان 43
شهیدمجید پازوکی:شهید شوخ طبع


روز اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ خداوند عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه پلاک ۶ کوچه بزرگمهر در خیابان خاوران را سرمست کرد.

هر سال که شکوفه های بهار با باز شدنشان گذر ایام را نوید می دادند ، مجید هم بزرگتر می شد تا این که مجید با همکلاسی های کلاس اولی اش با نیمکت های مدرسه آشنا گشت.

از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت چرا که با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز ۱۷شهریور مجید چون ژاله ای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست.

انقلاب که پیروز شد مجید یازده ساله برای دیدن امام سر از پا نشناخته و به مدرسه رفاه رفت تا معشوقش را زیارت کند و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود.

مجید پازوکی بعدها به عضویت بسیج درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید.

یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم و وضعیت جسمی اش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.

پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین حضور مجید پازوکی را به خاطر سپردند و دفاع همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها و شرکت در بیست عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود.

مجید در سال ۷۰ در برابر سنت نبوی سر تعظیم فرود آورده و پس از آن ، دو پسر به نام های علی و مرتضی را از خود به یادگار گذاشت.

وی در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار تفحص لشکر ۲۷محمدرسول الله (ص) در خیل جستجوگران نور در منطقه جنوب مشغول جستجوی گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران شد و در این راه سختی ها و مرارت های بسیاری را به جان خرید تا این که پس از شهادت یار دیرینه اش علی محمودوند، در برگریزان روزگار ، او در استقبال وصال یار بهاری شد و هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰ دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی در
فکه مستجاب شد و اونیز به خیل یاران شهیدش پیوست.

اما او رهرو عشق بود و عشق خود را این چنین در قسمت هایی از دست نوشته اش که بعد از شهادت ” نامه ای به خدا ” نام گرفت، نگاشته است :

با سلام به بلندای آفتاب و گرمای محبت عشق؛ عشق به همه خوبی ها ، به مهدی (عج) آن ماه پنهان و خمینی روح بلند خدا که پدری خوب بود و بر خامنه ای رهبر صابران بعد از پیامبر (ص).

یا زهرا ؛ فدای مظلومیت شویم امیرالمومنین و لب عطشان حسین(ع) . ای مادر حسن و ای جده سادات ، ای حوض کوثر، ای فریاد رس عباس در کربلا ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ؛ الساعه الساعه الساعه ؛ العجل العجل العجل.

به حق خون علی اصغر و آه زینب ؛ به خون چشم مهدی در یوم عاشورا، خدایا هر چه از شهرت فرار کردم ، شهرت به سراغم آمد.

آیا کسی که از کاروان شهدا جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد؟ کسی که در دریای معنویت جنگ مردود شده ، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و خاطره بگوید؟

ای امام زمان عزیز، تو را قسم به خون دوستان شهید ، از ما بگذر که تقصیر کردیم.

ای پدر بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته سربازی تو نبودم….

والسلام-
غلام ونوکر بچه های فاطمه(س)، مجید پازوکی
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
49 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۸-۰۳-۹۶, ۱۱:۴۳ ب.ظ)، nafas (۲۳-۱۲-۹۵, ۰۶:۳۱ ب.ظ)، لیلی (۱۲-۰۱-۹۶, ۱۱:۳۸ ق.ظ)، sadaf (۱۸-۰۷-۹۶, ۱۲:۳۹ ق.ظ)، زینب سلطان (۲۸-۰۷-۹۶, ۰۳:۰۶ ب.ظ)، baye (۱۲-۰۱-۹۶, ۱۰:۲۸ ق.ظ)، ملکه برفی (۱۵-۰۳-۹۶, ۰۸:۳۷ ب.ظ)، hadis hpf (۲۸-۱۲-۹۵, ۱۲:۱۰ ق.ظ)، نويد (۱۳-۰۸-۹۹, ۱۱:۳۸ ق.ظ)، خانوم معلم (۲۷-۱۲-۹۵, ۰۵:۵۰ ب.ظ)، avapars (۱۶-۰۲-۹۶, ۱۲:۰۵ ب.ظ)، barooni (۲۴-۱۲-۹۵, ۰۲:۰۲ ب.ظ)، Natali (۲۷-۰۷-۹۶, ۰۱:۳۸ ق.ظ)، صنم بانو (۰۱-۰۱-۹۷, ۰۷:۵۴ ب.ظ)، برف سیاه (۰۷-۱۲-۹۵, ۰۷:۴۹ ب.ظ)، .Arman. (۲۹-۰۳-۹۶, ۰۴:۳۷ ب.ظ)، Chita (۱۶-۰۲-۹۶, ۰۲:۴۵ ق.ظ)، دخترشب (۱۹-۱۰-۹۶, ۰۱:۲۴ ق.ظ)، AsαNα (۳۰-۰۴-۹۶, ۰۷:۵۹ ب.ظ)، hananee (۲۷-۱۲-۹۵, ۰۳:۵۵ ب.ظ)، shab mahtabi (۳۰-۰۴-۹۶, ۰۴:۴۵ ب.ظ)، d.ali (۲۴-۰۱-۹۸, ۰۲:۲۰ ب.ظ)، .AtenA. (۲۸-۱۲-۹۵, ۱۲:۳۰ ق.ظ)، ایانا (۰۳-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۹ ب.ظ)، دختربهار (۰۳-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۵ ب.ظ)، Land star (۱۳-۱۰-۹۶, ۱۲:۱۵ ق.ظ)، •Vida• (۰۸-۰۳-۹۶, ۱۱:۲۳ ب.ظ)، :)nafas (۲۰-۱۲-۹۵, ۱۱:۲۸ ق.ظ)، ستاره ی احساس (۲۹-۰۲-۹۶, ۰۷:۴۱ ب.ظ)، salina (۲۷-۱۲-۹۵, ۰۶:۲۳ ب.ظ)، Nara (۱۲-۰۱-۹۶, ۰۱:۵۱ ب.ظ)، "Ava" (۲۷-۱۲-۹۵, ۱۰:۲۵ ب.ظ)، ساسی (۲۶-۱۲-۹۵, ۰۴:۰۱ ب.ظ)، ژوان (۱۶-۰۲-۹۶, ۰۱:۰۷ ق.ظ)، ebrahime (۱۶-۱۲-۹۵, ۰۳:۲۳ ب.ظ)، !!Tina!! (۲۲-۰۹-۹۶, ۱۲:۵۷ ق.ظ)، Fadiya (۲۶-۱۲-۹۵, ۰۵:۳۵ ب.ظ)، ♥هستی♥ (۲۲-۱۲-۹۵, ۰۶:۴۳ ب.ظ)، »L@ntern Moon« (۰۵-۰۱-۹۶, ۰۴:۳۸ ب.ظ)، alirezaa_shah (۰۹-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۰ ب.ظ)، taranomi (۱۸-۱۰-۹۶, ۱۰:۴۰ ب.ظ)، نیاز۲ (۰۲-۰۹-۹۶, ۰۸:۳۰ ق.ظ)، بهار قربانی (۰۳-۰۵-۹۶, ۱۰:۵۱ ب.ظ)، "فاطیما79" (۲۳-۰۴-۹۶, ۱۱:۱۱ ق.ظ)، بهار نارنج (۲۰-۰۹-۹۶, ۰۹:۴۰ ب.ظ)، $MoNtHs OfF$ (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۱:۴۴ ق.ظ)، ♥فاطیما♥ (۱۰-۱۰-۹۶, ۰۹:۱۴ ب.ظ)، N-A-F-A-S (۰۳-۰۶-۹۶, ۰۷:۵۲ ب.ظ)، نیلوفر110 (۲۷-۰۷-۹۶, ۰۱:۴۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان