امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مردم چه میگویند؟!
#1
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند
پاسخ
سپاس شده توسط: Azarnoosh ، maedeh ، v.a.y ، N@zI ، بیخیال بابا
#2
امان از مردم azxc
پاسخ
سپاس شده توسط: .RaHa.
#3
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمیکند من از سکوت موریانه ها میترسم...!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
واقعا

پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
باید با جامعه بود.باید تو جامعه بود ولی نه در این حد.بدم میاد از کسایی که تا این حد زندگیشونو بر پایه حرف دیگران قرار میدن.maramaramaramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
aman az harfe mardom...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است HuhHuh
اهنگ های بی رحم ترین صداهای دنیایند
بی انکه بخواهی تو را به قعر خاطراتی میبرند که برای فراموش کردنشان
بار ها خودت را شکسته ای
پاسخ
سپاس شده توسط: maedeh
#8
در دروازه دهن مردم اماننننننننننن از این دروازه دهنdfghdfghdfghdfghdfghdfgh
تکیه گاهم باش!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
مى‌خواستم به دنيا بيايم،
در يك زايشگاه عمومى؛
پدرم به مادرم گفت: فقط بيمارستان خصوصى!
مادرم گفت: چرا؟ 
پدربزرگم گفت: مردم چه مى‌گويند؟
!مى‌خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر كوچه‌مان؛
مادرم گفت: فقط مدرسه غيرانتفاعى!
پدرم گفت: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
به رشته انسانى علاقه داشتم؛
پدرم گفت: فقط رياضى!
گفتم: چرا؟
پدرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
مى‌خواستم با دخترى ساده كه دوستش داشتم ازدواج كنم؛
خواهرم گفت: مگر من بميرم.
گفتم: چرا؟
خواهرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
مى‌خواستم پول مراسم عروسى را سرمايه زندگى‌ام كنم؛
پدر و مادرم گفتند: مگر از روى نعش ما رد شوى.
گفتم: چرا؟
انها گفتند: مردم چه مى‌گويند؟!
مى‌خواستم به اندازه جيبم خانه‌اى در پايين شهر اجاره كنم؛
مادرم گفت: واى بر من.
گفتم: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
اوّلين مهمانى بعد از عروسى‌مان بود.
مى‌خواستم ساده باشد و صميمى؛
همسرم گفت: شكست به همين زودى؟!
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
میخواستم يک ماشين مدل پايين بخرم، در حد وسعم تا عصاى دستم باشد؛
همسرم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
مى‌خواستم بميرم.
بر سر قبرم بحث شد؛
پسرم گفت: پايين قبرستان.
زنم جيغ كشيد!
دخترم گفت: چه شده؟
زنم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
مُردم...
برادرم براى مراسم ترحيمم مسجد ساده‌اى در نظر گرفت.
خواهرم اشک ريخت و گفت: مردم چه مى‌گويند؟!ا
ز طرف قبرستان سنگ قبر ساده‌اى بر سر مزارم گذاشتند؛
اما برادرم گفت: مردم چه مى‌گويند؟!
خودش سنگ قبرى برايم سفارش داد كه عكسم را رويش حک كرده بودند.
و حالا من در اينجا در حفره‌اى تنگ و تاريک،
خانه‌اى دارم و تمام سرمايه‌ام براى ادامه زندگى، جمله‌اى بيش نبود؛ «مردم چه مى‌گويند؟!» 
مردمى كه عمرى نگران حرف‌هايشان بودم،
حالا حتى لحظه‌اى هم نگران من نيستند!!!ك
کسانى كه براى خودشان زندگى مى‌كنند،
از فرصت يک‌باره زندگى‌شان نهايت بهره و لذت را برده‌اند
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
همه ی زندگی ما همین شده حرف مردم!
حتی اگر بی اعتنا هم باشی آخرش حرف مردم آزارت میده
دلم یك كلبه میخواهد
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدمها
من و آواز توكاها
من و یك رود
من و یك كلبه ی پر دود
من و چای و كتاب حافظ وخیام
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  باورهای عجیب مردم کره‌ی شمالی صنم بانو 4 129 ۲۷-۱۱-۹۹، ۱۱:۳۲ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  وحشت مردم پرو با دیدن این ماهی! +عکس sadaf 2 59 ۲۶-۱۱-۹۷، ۰۲:۲۴ ق.ظ
آخرین ارسال: admin
  نظر يك جهانگرد ژاپنی در مورد برخى از مردم ایران: d.ali 2 156 ۲۲-۱۱-۹۷، ۰۳:۰۵ ب.ظ
آخرین ارسال: !!Tina!!

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۲۳-۰۷-۹۶, ۰۲:۲۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان