شما در عوامل سقوط دولت جبهه ملی چندان به نقش نیروهای خارجی نپرداختید. آیا بر این باورید که آنها در کنار گذاشتن مصدق از قدرت بی تاثیر بودند؟
من بر این باورم که نیروهای خارج در سقوط دولت مصدق در درجه دوم تاثیرگذار بودند. این در حالی است که بسیاری از تاریخ پژوهان معاصر بنا به برخی دلایل و منافع شخصی همچنان تلاش دارند که سقوط دولت وی را به دولت های بیگانه منتسب کنند. اما اسناد تاریخ گواه دیگری می دهند؛ بنا بر اسناد تاریخی نیروهای خارجی هیچگونه دخالت اجرایی و عملیات سرّی برای سرنگونی دولت مصدق انجام ندادند؛ آخرین اسناد فاش شده از سوی سازمان سیا، حکایت از این مهم دارد که نقش نیروهای خارجی در سقوط دولت مصدق کمتر از یک درصد بوده است اما به هر روی نمی توان منکر این مهم شد که آنها موافق و پشتیبان کودتاچیان بودند.
در یکی از اسناد تازه افشاشده سازمان سیا صریحا آمده است که گروه نظامیان کودتاچی که توسط «سرتیپ فرزانگان» اداره می شد از دولت آمریکا تقاضای کمک مالی کرد اما آنها در جواب به وی اعلام کردند «اگر پیروز عملیات شوند آمریکا به آنها یاری خواهدرساند.» چنین نیز شد؛ آمریکاییان به قرارداد خود پایبندی نشان دادند و بعد از پیروزی نخستین چک 5 میلیون دلاری دولت آمریکا در وجه خزانه داری کل ایران صادر و آن پول برای پرداخت حقوق کارمندان دولت هزینه شد. تردید وجود ندارد که نیروهای خارجی، از این سقوط خرسند بودند از همه مهم تر دولت انگلیس از این سقوط منتفع می شد
اما طرح این ادعاها که دولت مصدق به دلیل عملکرد افرادی چون شعبان بی مخ و دخالت های خارجی سقوط کرد، بسیار دور از تاریخ است و باعث شرمگینی دولتی است که علاوه بر تسلط بر نهادهای اجرایی فرماندهی کل قوا را نیز در انحصار داشت. اما این سقوط سبب نشد که دولت امپریالیستی آمریکا و انگلیس این موفقیت را به خود نسبت بدهند. روزولت ادعاهایی درباره نقش آنها در سقوط مصدق بیان کرد که البته با تمسخر آیزنهاور مواج شد؛ وی در برابر این اظهارات بیان کرد «روزولت بهتر است که این سخنان را برای نگارش سناریوی فیلم های هالیوودی بنویسد».
در گزارش 28 مرداد 32 روزولت آمده است، کسانی که می خواستند علیه مصدق قیام کنند برنامه شان محکوم به شکست شد و ما باید درصدد پیدا کردن توافق با مصدق باشیم. موضوع اصلی پیشروی ما این است که آیا آمریکا و انگلیس از سقوط مصدق راضی بودند؟ بدون تردید پاسخ آن روشن است آنها از این سقوط استقبال می کردند و به کودتاچیان کمک های مالی هم می کردند. ولی این ادعا که بخواهیم همه چیز را به آنها نسبت بدهیم نارواست. ما هم اکنون فرصت و زمان کافی داریم که از زوایای مختلف مسائل پنهانی این برهه از تاریخ را بررسی کنیم. ما نباید فراموش کنیم که بسیاری از تندروهای داخلی به خصوص در وزارت خارجه زمینه های سقوط این دولت را فراهم کرد.
حسین فاطمی در کنار محمد مصدق
می خواهید می گویید که حسین فاطمی نتوانست آنگونه که باید نهضت را هدایت کند و مسیر جبهه ملی را به حاشیه کشاند؟
به نظر من حسین فاطمی، یکی از اصلی ترین دلایل سقوط دولت مصدق بود. با بازخوانی این مقطع تاریخی متوجه خواهیم شد که گماردن یک جوان پرشور بدون داشتن تجربه کافی بر مسندی به این بزرگی می تواند تا چه میزان خطرآفرین باشد. وی با قطع رابطه با انگلیس، نشان داد که قواعد ابتدایی مذاکره با خارجیان را بلد نیست و این چنین ایران را وارد مرحله بحران کرد. در آن زمان ایران زیرساخت های لازم برای کشف و استخراج نفت را نداشت و نمی توانست بدون حمایت خارجی موفق به این مهم شود اما وی زیر بار نرفت و در نهایت زمینه های سقوط خود و دولت مصدق را فراهم کرد. من باز بر این نکته تاکید می کنم که شهید فاطمی سیاست لازم برای مواجهه با بحران را نداشت. وی بیشتر در روزنامه نگاری موفق بود هر چند در این زمینه نیز انقلابی تر از حزب توده انقلابی رفتار می کرد.
برخی از تحلیل گران معاصر تلاش دارند که فاطمی را وابسته به حزب توده معرفی کنند. آیا این برداشت به واقعیت تاریخی نزدیک است؟
خیر، فاطمی هیچ گاه به عضویت حزب توده درنیامد اما گرایش ها و تمایل های وی به آن سو بود. فاطمی از حمایت های این حزب برخوردار بود و در نهایت، در خانه یکی از عوامل حزب توده به نظامیان فروخته شد. تلاش برای نشان دادن اقتدار حزب توده، باعث شد که بعد از سقوط دولت مصدق در کشور یک حکومت نظامی حکفرما شود و دورانی سخت بر ایران حاکم شود، دورانی که سلب مشروعیت شاه را به همراه آورد.
شما در یکی از گفت و گوهای خود به این نکته اشاره کردید که بهتر بود این بزرگمرد به جای نگاه «ایده آلیستی»، مشی «رئالیستی» را در سیاست ورزی پیش می گرفت. درواقع می خواهید بر این نکته صحه بگذارید که وی زمینه های سقوط خود را فراهم کرد؟
مصدق شخصیتی کاریزماتیک داشت و نمی توان در صفات نیک اخلاقی او تردید کرد. وطن پرستی و درستکاری اش او را از سایر مردان سیاسی آن دوران متمایز کرده بود. دکتر مصدق گرایش های قاجاری زیادی داشت و مخالفت های وی با جمهوریت و سلطنت رضاشاه باعث شده بود که در بین مردم جایگاه ویژه ای کسب کند. رضاشاه خواستار آزادی زنان بود و جامعه ایران در آن زمان با این نظر مخالف بود؛
رضاشاه آموزش را به صورت نظام جدیدی که مورد موافقت بسیاری از آقایان نبود را تصویب کرد و در کتب درسی مطالعه تاریخ ایران باستان را جایگزین علوم دینی کرد. پای دختران را به مدرسه باز کرد و نظام سربازی راه انداخت و پسران خانواده را به انجام این وظیفه مجبور کرد، از این رو خانواده های ایرانی با او دشمن شدند. نظام مالیاتی وضع کرد و مردم ایران که هیچ گاه با مالیات سازگار نبودند را بیش از پیش با خود دشمن کرد. دکتر مصدق در همه این موارد مخالفت خود را با رضاشاه اعلام کرد و این چنین توانست برای خود احترام و موقعیت ممتازی ایجاد کند.
در ادامه مصدق راهی را پیش گرفت که مورد توافق ملت ایران بود یعنی همان ملی کردن نفت، با این اقدام مصدق بار دیگر در برابر بزرگترین دشمن ملت ایران یعنی انگلیس ایستاد. نادیده گرفتن ایرانیان توسط انگلیس یک عقده بزرگ داخلی شده بود و همین ایستادگی در برابر آنها محبوبیت مصدق در داخل کشور را دوچندان کرده بود. من می خواهم بگویم که در بزرگی مصدق شکی ندارم اما او نیز اشتباهات بزرگی کرد و ای کاش که در همان ابتدا، مناصب را به دست افرادی که تجربه و دانش کافی در این زمینه داشتند، می سپرد.