امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مقالات اموزشی روانشناسی کودک
#1
از تحميل سليقه در انتخاب غذاي كودكان پرهيز كنيد

يك فوق تخصص كودكان گفت: والدين بايد از تحميل سليقه خود در انتخاب غذا براي كودك خودداري كنند و به كودك اجازه دهند از بين غذاهاي متنوع، غذاي مورد علاقه خود را انتخاب كند

به اين نكات بايد توجه كرد كه
والدين بايد از تغذيه اجباري كودك بپرهيزند و كودك را هنگام غذا خوردن آزاد بگذارند، اين عمل باعث ميشود احساس استقلال كودك رشد كرده و با احساس رضايت از تغذيه، از آن لذت ببرد.

يك برنامه غذايي متعادل علاوه بر رفع گرسنگي، بايد عناصر غذايي و مواد مغذي لازم براي تندرستي كامل را داشته باشد . استفاده از چهار گروه اصلي غذايي مهمترين راه براي اطمينان از تامين نيازمنديهاي تغذيهاي كودك محسوب ميشود


براي تشويق كودك به غذا خوردن بهتر است غذاي دلخواه او را تهيه كرد و اگر به عللي كودك ميل به خوردن غذا ندارد، از اسباب بازي مورد علاقهاش براي تشويق به غذا خوردن استفاده شود.

مواد غذايي مقوي و مورد نياز كودك را بايد بااحتياط به غذاي او اضافه كرد تا كودك بتدريج به غذاي جديد علاقهمند شود"، گفت: براي كم كردن حساسيت كودك به غذا، او را در تهيه غذا و يا دادن غذا به عروسك و يا حيوانات دخالت داد


وي به كنترل فاصله زماني بين وعدههاي غذايي كودك اشاره كرد و افزود :كودك گرسنه نسبت به كودكي كه در فواصل وعدههاي غذا با خوردن تنقلات سير شده است، براي خوردن غذاي جديد تمايل بيشتري نشان ميدهد


بهتر است ساعت صرف غذاي كودك را همزمان با افراد خانواده تنظيم كرد، زيرا كودك با مشاهده غذا خوردن اعضاي خانواده بهخوردن غذا تشويق ميشود


مادران هنگام بياشتهايي كودك، به رشد او حساس شده و درمورد نقش مادري خود احساس ناتواني ميكنند، درنتيجه سطح اضطراب آنان بالا رفته و قادر به تعبير درست علايم بياشتهايي در كودكشان نميشوند . امتناع كودك از غذا خوردن، حساسيت بيش از حد به غذاها وموفق نبودن آنها در دادن غذا به كودك را از نگرانيهاي مادران تا سن سه سالگي كودك برشمرد


در بيشتر مواقع بهعلت آگاه نبودن والدين از روشهاي صحيح واصولي تغذيه، محيط خانه هنگام غذا خوردن به ميدان جنگ تبديل ميشود كه از يك سو والدين با هر روشي مثل گول زدن، چانه زدن، انحراف توجه و بالاخره با زور وارد ميدان ميشوند كه در بيشتر وقتها درمبارزه با فرزندان بازنده ميشوند


اين كودكان به علت پاسخهاي نامتعادل والدين، قادر به جداكردن احساسات جسمي مانند سيري و گرسنگي از هيجانات عاطفي، خشم و احساس ناكامي نيستند.

دكتر رهنما بيان كرد: گيجي بين وضعيت جسمي و احساسات روانشناختي كودك، غذا خوردن را بجاي اينكه براساس نيازهاي جسمي (احساس سيري و گرسنگي) تنظيم كند، براساس احساسش (مثل خشم) نسبت به والدين كنترل ميكند

سؤالهاي کودکان را دور نريزيد
والدين ميتوانند در سنين مدرسه کودک را در مسايل مختلف رشد و کماليابي کمک کرده و در ايجاد و پيشبرد موفقيت وي نقش موثر و نافذي داشته باشند...

پدر و مادر بايد مطالعه و عادت به مطالعه را در طرحهاي خانوادگي خود بگنجانند و کودکان را از ابتدا نسبت به امر مطالعه علاقهمند کنند و يادگيري را براي پيشرفت ارزشمندي آنها تاييد نمايند.

چون کافي است فرزندان درک کنند که يادگيري در نظر والدين نقش پراهميتي دارد سپس اين تاييد به عنوان عاملي ذهن کودک را تحريک کرده شوق مدرسه رفتن را بيشتر و آموختن را برايش لذتبخش خواهد نمود. همچنين لازم است که والدين فرزندان خود را در بحث و گفتگوهاي خانوادگي شرکت دهند. و از نظرات آنها استفاده کنيد و يا حتي الامکان از ان استقبال کنيد.

امروزه به خوبي روشن شده است که در زندگي افراد به خصوص کودکان موفقيت در يک مورد، موفقيتهاي بعدي را همراه دارد و اعتماد به نفس کودک براساس همين بحث و کسب موفقيتها به تدريج ساخته شده و استوار ميگردد.

در اين صورت آنها انگيزه لازم را براي فکر کردن و يادگيري به دست خواهند آورد چون امروزه به خوبي روشن شده است که در زندگي افراد به خصوص کودکان، موفقيت در يک مورد، موفقيتهاي بعدي را همراه دارد و اعتماد به نفس کودک براساس همين بحث و کسب موفقيتها به تدريج ساخته شده و استوار ميگردد. همچنين موفقيت و شکست براي کودکان ميتواند مانند نردباني باشد که وقتي کودکي بر اولين پله آن پا نهاد ميتواند تا آخرين پله را بپيمايد و بايد سعي کنيم که فرزندمان از آغاز بر پله نردبان موفقيت قدم گذارد و در هر پله پيروزيش مورد تاييد و تشويق قرار گيرد.


آموزش تمرکز حواس
از طرف ديگر چون يکي از راههاي کسب توفيق در حل مسايل و درک و دريافت، موضوع تمرکز حواس است و اين زمينه تکاملي نياز به کمک والدين دارد لذا از کودکي پدر و مادر بايد فرزند خود را عادت دهند تا براي هر کاري که انجام ميدهد دقت و توجه خاصي داشته باشد و براي ايجاد هر عادتي تکرار و تاکيد لازم است.

از جمله وظايف والدين در راهبري فرزندان پيشگيري از بروز اضطراب و احساس ترس در آنهاست. اضطراب از مدرسه، معلم، همکلاس، تکاليف درسي و يا هر عامل ديگري که ممکن است روان او را بيش و کم آزار دهد بايد مورد توجه والدين قرار گرفته و کودک را از طيف آزارنده آن دور کند چون ميتواند به صورت يک احساس خنثيکننده و مضر و يا يک ناراحتي مزمن که کودک به سختي از آن آگاهي دارد سلامت جسمي و ذهني وي را تهديد کند؛ والدين بايد به محض احساس نگراني يا ترس نزد کودک در هر زمينهاي که باشد به نحو آرام و با صميميت با وي به گفتگو بنشينند ،با او همدلي کنند و در صورت اعلام نياز به راه حل او را در يافتن چاره کمک نمايند و با صرف وقت کافي به حرفهاي وي گوش دهند و سعي کنند تفکر وي را نسبت به موضوع مورد ترس دريابند و هيچ وقت با بيتوجهي خود نسبت به ترس اوليه او از مسايل درسي يا غير آن امکان مزمن شدن اضطراب و نگراني را براي وي فراهم نکنند.

به من گوش بده
همچنين والدين از طريق گوش دادن به سوالات کودکان و کمک کردن به آنها در يافتن پاسخ مناسب ميتوانند به گسترش و ايجاد علايق جديد، آنها را ياري کنند.

احترام به علاقه
نبايد آنچه را که کودک نسبت به آن احساس رضايتخاطر ميکند بر هم زد بلکه بايد چنين علايقي را در کودک اگاهانه و جهت مند هدايت نمود تا به تدريج با کسب اطلاع به مسايل مختلف علاقهمندي زيادتري حاصل نمايد.

به محض احساس نگراني يا ترس نزد کودک در هر زمينهاي که باشد به نحو آرام و با صميميت با وي به گفتگو بنشينند ،با او همدلي کنند و در صورت اعلام نياز به راه حل او را در يافتن چاره کمک نمايند.

تشويق چراها!

والدين آگاه ميدانند که کودکان براي يادگيري بايد سوال کنند و آنها احتياج به پاسخ دارند بنابراين بايد چراها را تشويق کرد و نه آنکه فرو نشانيد و خاموش نمود. پاسخ هايي مثل بزرگ شدي مي فهمي، اين مسائل به شما مربوط نمي شه، الان وقت اين حرفا نيست و...تنها بارش مغزي او را براي ايجاد خلاقيت و فکر کردن براي مسائل مي بندد و گاها باعث جويا شدن پاسخ از افراد غير مطلع، و نا آشنا خواهد شد. ضمن آنکه اعتماد را در روابط خانوادگي سلب خواهد کرد.


برنامه ريزي
همچنين والدين بايد نسبت به ايجاد عادت در کودک براي برنامهريزي و داشتن طرحها و اهداف عاقبت انديشانه وي را ياري داده و تشويق کنند. منتها در اين زمينه بايد از تواناييها و علايق کودک آگاهي داشته و براساس يک تفاهم منطقي او را در تدوين برنامههاي مطالعه يا فعاليتهاي فوقدرسي ديگر راهبري نمايند.
ستایش یعنی این حسی که دارم

:)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
تفاوت روشهای تربیتی صحیح و غلط والدین


یکی از مواردیکه توجه من را خیلی جلب میکند تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی است.نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه میشود:والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند.

1-بعنوان مثال بچه غربی سرفه میکند.مادر یک دستمال در میآورد و به بچه میدهد.

بچه شرقی شدید سرفه میکند.مادر به او میگوید نکن.بعد هم بچه را دعوا میکند که بیا به حرف من گوش ندی اینطوری میشی میگم غذا بخور نمیخوری و کلی با بچه دعوا میکند.یا بچه شرقی سرفه میکند.مادر گریه که چی شده خاک بر سرم چی خوردی زود با شلوغ کاری یک سریع دارو تجویز میکند و بعضیها هم زود میرن پیش دکتر.بچه حالا علاوه بر سرفه زر هم میزند.

2-بچه غربی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود.پدر به او میگوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه میخواهد خروجی را نشانش بدهد.بچه یورتمه کنان بطرف در میرود و خوشحال است.احساس میکند کار مهمی انجام میدهد.

بچه شرقی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود.او را بزور و کشان کشان بیرون میبرند.بچه زِر میزند.بچه شرقی غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود.قربان صدقهاش میروند و وعده شکلات و بستنی میدهند.بچه رشوه را قبول میکند.همچنان غر میزند و از مغازه خارج میشود.مشغول چانهزدن بر سر تعداد بستنی است.

3-بچه غربی در مدرسه دعوا کردهاست.داستان را برای مادر تعریف میکند.مادر گوش میدهد اما عکسالعملی نشان نمیدهد.

بچه شرقی در مدرسه دعوا کردهاست.داستان را برای مادر تعریف میکند.مادر در حالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد گوش میدهد.به بچه میگوید:اون فقیره. واسه همین بیتربیته.تو باهاش بازی نکن!یا میگه غلط کرده بچه پر روی بی تربیت فردا میام مدرسه میدم حسابشو میزارم کف دستش.تنبیهش کنن(من غرق در منطق و فراست اینجور مادرها شدهام!!)

4-بچه غربی بستنی میخورد.مادر به او دستمال میدهد تا دهانش را پاک کند.

بچه شرقی بستنی میخورد.مادر دور دهانش را پاک میکند و میگوید زود بخور آب شد لباسات کثیف شد باید بشورم.

5-بچه شرقی زر میزند.مادر دعوایش میکند.پدر به مادر میتوپد که بچه را دعوا نکن.بچه لگدی حواله پدر میکند.مادر میخندد.پدر بچه را دعوا میکند.بچه شرقی زر میزند.باز هم به او وعده و رشوه میدهند(بچه غربی کلا زیاد زر نمیزند).

6-بچه غربی زمین خوردهاست.بلند میشود و به بازی ادامه میدهد.

بچه شرقی زمین خوردهاست.مادر توی سرش میزند و میگوید.بچه را بلند میکند و مثل کیسه سیبزمینی میتکاند.بچه میترسد و جیغ میکشد.مادر گونه میخراشد.هر دو مفصل هوار میکشند.بعد بچه میرود بازی کند.مادر آینه در میآورد تا آرایشش را کنترل کند.

7-در مطب دکتر حوصله بچه غربی سر رفتهاست.مادر از کیفش کاغذ و مداد رنگی بیرون میآورد.بچه مشغول میشود.

در مطب دکتر حوصله بچه شرقی سر رفته است.مادر هم کلافه به منشی که پس نوبت ما کی میشه بچم دارم نمیتونم بشینم.مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد.یک صورتحساب از کیفش در میآورد.یک خودکار ته کیفش پیدا میکند.اول کلی ها میکند و نوک زبانش میزند تا بنویسد.بچه دو خط میکشد.رنگ ندارد و جذبش نمیکند.از جایش بلند میشود تا دور اتاق چرخی بزند.مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد لاینقطع میگوید نرو،نکن،نگو،دست نزن،بیا،حرف نزن،آروم باش،ول کن،به پدرت میگم ....و در نهایت یه پیچی هم بچه را میدهد بچه عربده میکشد.اعصاب همه خرد شده است.دلت میخواهد بلند شوی و دو دستی بکوبی توی سر مادر شرقی!!!
و این ماجرا ها تمام نشدنی است و شاید بهتر باشه باز هم بگیم:والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند.

توصیه کنجکاو :
اکنون که شما این موضوع را می خوانید مسئولیت بیشتری نسبت به افرادی دارید که از این موضوع بی اطلاع هستند.

بچه هایی که تحمل نه شنیدن را ندارند
با يکي از دوستانم که پسر چهار ساله اي دارد رفته بوديم خريد. برنامه خريد کردن را بلافاصله پس از پايان ساعت کاري تنظيم کرديم که مجبور نشويم بچه ها را در اين گرما و آلودگي هوا باخودمان ببريم ولي متاسفانه دوستم نتوانست پسر کوچولويش «آرمان» را به کسي بسپارد و او همراه ما شد. داخل پاساژ بوديم و هوا خنک بود ولي يک نوشيدني برايش خريديم که مشغول باشد. کمي جلوتر رفتيم که آرمان شروع کرد:«مامان شکلات مي خوام، مامان بستني، بخر ديگه!» او همچنان نق مي زد تا به خواسته اش برسد و دوستم کلافه بود. يواشکي ازش پرسيدم چرا با سوال کردن و اين لحن نامناسب با آرمان حرف مي زني؟ معلومه وقتي پاسخ او را با پرسيدن يک سوال جواب مي دهي و قاطع نيستي، همين طور نق مي زند. به جاي اينکه بگويي «مامان جان! فکر نمي کني الان که نوشيدني خوردي وقت بستني خوردن نيست؟» قاطعانه بگو: «بله!» يا «نه!»
دوستم زد زير خنده وگفت: «بگذار کمي آرين بزرگ شود، مي بيني که نمي تواني به او نه بگويي. آرمان اصلاً نمي تواند نه بشنود. آن قدر نق مي زند تا به هدفش برسد.» گفتم: «الان که چهار، پنج ساله است نتواند «نه» بشنود، پس بزرگ ترکه شد چه طور مي خواهي تربيتش کني؟ بچه ها حتي در سن آرين بايد لحن قاطعانه ولي آميخته با محبت را از والدين بشنوند. اگر تمايل داري مي توانم توصيه هايي که از پزشکان شنيده ام، برايت بگويم. مطمئنم با به کارگيري آنها موفق مي شوي.» خوشحال شد وگفت: «باور کن حاضرم تلاش کنم تا ازاين دردسر رها شوم. از کجا شروع کنم؟ بهش گفتم: «اول از همه بايد مراقب رفتار و حرف هايت باشي. اگر آرمان تقاضايي دارند نبايد به طور خودکار بگويي «نه!» شايد منظورت از نه اين باشد که «بعداً» اما لفظ «نه» را به کار مي گيري. يادت باشد «نه» را وقتي بگويي که منظورت واقعاً قاطع باشد و قصد داري به هيچ وجه اجازه آن کار را ندهي. پس قبل از حرف زدن اول فکر کن. قاطع باش چون اگر او بفهمد با پشتکار در جيغ زدن و نق نق، در نهايت تو را تسليم مي کند، مضايقه نخواهد کرد. براي او که عادت کرده. اين طوري به خواسته اش برسد، زمان و تحمل بيشتري لازم داري. شنيده اي که مي گويند فلاني سوزنش گير کرده بايد همان طوري حرف بزني «شکلات بي شکلات» و «شکلات بي شکلات». براي آرمان که فوتبال دوست دارد حکايت کارت زرد و اخراج را توضيح بده و بگو اگر يک بار ديگر «نه» را تحمل نکند، کارت زرد مي گيرد و براي بار دوم بايد تنبيه شود (يا او را به اتاقش ببر و بگو چهار دقيقه بايد اينجا بماني، نق زدنت که تمام شد بيا بيرون!) اگر متوجه روحيه همکاري او شدي، حتماً به سرعت تشويقش کن. قبل از شام، شيريني مي خواست و گفتي «نه!» و او پذيرفت. به او بگو «آفرين پسرم. چون حرف گوش کردي، بعد از شام اجازه داري يک دانه از شيريني بخوري! يا 10 دقيقه کامپيوتر بازي کني. يادت باشد 10 دقيقه تمام شد، با يک «نه» قاطع ثانيه اي تخفيف ندهي چون دوباره به خانه اول بر مي گردي.


مادر یا پدر مسئولیت پذیر و فرزندان بی مسئولیت

بسیار دیده شده است علیرغم اینکه پدر یا مادری بسیار مسئولیت پذیر هستند یا یکی از همسران خیلی دلسوز ، مهربان و مسئولیت پذیر هستند، اما فرزند یا فرزندان آنها بسیار تن پرور یا بی خیال هستند . مادر شکایت دارد که با همه سعی و تلاشش نتوانسته است که فرزند خود را مسئولیت پذیر کند.
در ذیل نکاتی را به صورت مقدمه برای چنین والدینی نقل می کنیم. که با انجام این مقدمات شرایط تربیت کودک فراهم شده و والدین پس از آن می توانند نسبت به تربیت فرزند خود اقدام نمایند.

1 - پدر یا مادری که زیادی مسئول یا حساس هست، اگر بچه اشان زمینه بی مسئولیتی داشته باشد، به مرور مشکل دار می شود. در واقع این گونه پدران و مادران حمایت افراطی دارند هم روی فرزندشان و هم روی همسرشان.
پس :
باید مسئولیت درس یا کارهای فرزندش را، به خودش واگذار نماید. و نظارت باید بسیار غیر مستقیم و دورادور باشد.


2 - پدر یا مادری که مسئولیت پذیری، دلسوزی و مهربانی زیادی دارند بسیار مواظب هستند که احتمالا فرزندشان ناکام نشود. و برای او انواع خوردنی، اسباب بازی، تفریح و سرگرمی و فیلم و کامپیوتر و ... فراهم می کنند.
چنین فرزندانی در حالت اشباع به سر می برند و روشهای تربیتی مبتنی بر پاداش و تنبیه برای این فرزندان تقریبا غیر موثر است.
پس:
باید به مرور طی یک تا دو هفته تقریبا همه اسباب بازی ها، خوراکی ها ، گشت و گذارها و سرگرمی ها مثل کامپیوتر، بازی سونی، یا... کم و به حد صفر برسد و منتظر باشید تا آثار تشنگی فراهم شود. (میهمانی، تفریح، صحبت کردن با فرزند یا هرچیزی که می تواند برای او جذاب باشد به مروز باید حذف یا کم شود.)


3 - پدر یا مادری که نقش دلسوزی و حمایتی افراطی دارند، زیاد از زبانشان استفاده می کنند و توضیحات زیادی برای فرزندانشان می دهند و به مرور اثرات حرفهایشان کاهش می یابد. بچه با «عمل نکردن به حرفهای تکراری والدین» مانوس شده و یک مقاومت پیدا می کند.
پس:
در مورد بچه ها مخصوصا در سن زیر دبستان و دبستان زیاد از روشهای تکراری «صحبت کردن و نتیجه نگرفتن» استفاده نمی کنیم.


4 - پدر یا مادری که مسئولیت پذیری افراطی دارند. قوانین کم و مستحکم ندارند. خطوط قرمز آنها از بس زیاد هست نامشخص هست. این والدین معمولا خلق الساعه قانون تولید می کنند و مجازات و پاداش فوری در نظر می گیرند.(قوانین این والدین نامشخص یا مشخص و فراوان هست. همچنین قوانین مهم و خطوط قرمز کم و شفاف نیست.و مجازات تخطی از آنها یا مشخص نیست یا مستمر نیست.)
پس:
باید قوانین بسیار بسیار کم در مورد مهمترین مسائل زندگی کودک به صورت خط قرمز ترسیم شود. و ابتدا روی آنها تمرکز کرد. این خطوی قرمز مشخص و عملیاتی تعریف شود، تنبیه و پاداش آن (با توجه به بند فوق)، هم مشخص شود و هم زمینه چینی شود.نیاز نیست که یکبار فرزند شما همه رفتارهای نامطلوبش را یک شبه ترک کند.


5 - اگر والدین در مسئولیت پذیری دو گانه باشند. معمولا فرزند از خلاء بین آنها عبور می کند و بسته به شخصیتش یکی از والدین را به عنوان الگو انتخاب کرده و روشهای زیر آبی رفتن را از روی او تمرین می کند.
پس:
هماهنگی بین والدین (حداقل در مورد روش برخورد با یک مشکل خاص کودک) باید کاملا انجام شده و در عمل یک روش را بدون تغییر به کار گیرند.


6 - فرزندان به عکس آنکه ممکن است تظاهر کنند که از روابط والدین و جزئیات آن بی خبرند، بسیار حساس هستند. لذا هر گونه ناآرامی، تنش، و فکر ناآرام آنها را ناخودآگاه تشخیص می دهند. و کودکان البته ناخودآگاه با مشکلاتی که ایجاد می کنند توجه والدین را مشترکا به خود جلب کرده و اینگونه خانواده را به تعدیل می رسانند. البته ممکن است وضع خانواده خوب باشد ولی کودکان مثلا بلند صحبت کردن والدین را نشانه درگیری بدانند.
پس:
به میزانی که والدین از درون قلب احساس آسودگی و آرامش دارند تربیت کودک هم آسان می شود.(نه اینکه صرفا جلوی کودک دعوا نکنند.)


7 - پس از فراهم آمدن مقدماتی که در بالا گفتیم برای تغییر رفتار نامطلوب کودک باید از برنامه تقویت استفاده شود همان سیستم پاداش و تنبیه.
البته برنامه تقویت دارای اجزایی هست و توضیحات تخصصی نیاز دارد که در این خلاصه نمی گنجد و نیاز به مقاله دیگری دارد.



وقتی موضوع تحصیل بچهها به میان میآید، پدر و مادران اغلب افراط یا تفریط را پیشه میکنند؛ یا نسبت به این مسئله بیتوجه هستند یا بیش از حد نگران.

چگونه میتوانیم بهطور همزمان به موفقیت و رشد و شکوفایی فرزندانمان کمک کنیم؟ متخصصان به ما کمک میکنند تا به شکل درست در این زمینه رفتارکنیم.
ستایش یعنی این حسی که دارم

:)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
کمک به علاقه کودک به یادگیری

کودک از همان اوان کودکی، میل به یادگیری را نشان میدهد؛ بدنش را لمس میکند، و بعد اشیایی که در اطرافش وجود دارند را در دستانش میگیرد. اولین نقشی که والدین در این زمینه دارند این است که به این کنجکاوی طبیعی کمک کنند. این کمک خیلی زود از سنین بسیار پایین آغاز میشود. دونالد وینیکوت، متخصص اطفال و رواندرمانگر انگلیسی از یک بازی که آنرا «معرفی اشیاء» مینامد، صحبت میکند: اشیاء را به کودک نشان میدهید و در عین حال نام آنها را همراه با لبخند بر زبان میآورید، سپس به او اجازه میدهید آنرا در دستانش بگیرد. بعدها وقتی کودک بزرگتر شد مثلا طی سفر یا بازدید از موزهها او را به فرهنگ علاقهمند میکنید... کودک باید ایفاگر نقش بماند و پدر و مادر در تکامل و پیشرفتش از او حمایت کنند.

نقش معلم را برایش ایفا نکنید

در مهد کودک و دوران ابتدایی، بین نقش والدین و معلم تقریبا تفاوتی وجود ندارد: برای کودک کتاب میخوانند، شمردن را به او یاد میدهند و او را تشویق میکنند نقاشی بکشد... اما لازم است همگام با رشد کودک، نقش والدین و معلمان از یکدیگر مشخص شود. این بدان معنا نیست که خود را از آموزش به کودک منع کنیم بلکه از ایفاکردن نقش معلم خودداری کنیم. چنانچه خواسته شما از فرزندتان بیش از حد باشد و همه چیز حالت تربیتی و آموزشی داشته باشد، قطعا این خطر وجود دارد که او را نسبت به هر گونه یادگیری دلزده کنید. علاوه بر آن، در رابطه پدر و مادر- فرزندی، رابطه عاطفی از اهمیت بسیارزیادی برخوردار است. پدر یا مادر میخواهند آمال و آرزوهای خود یا روند دوران تحصیلی خودشان را در مورد دختر یا پسرشان پیاده کنند. فرزند برای آنکه نسبت به پدر و مادر و معلمش «وفادار»بماند، سعی میکند خواسته آنان را عملی کند و در اینصورت احتمال دارد دچار تعارض شود.

علاقه مندی به تحصیل کودک

برای یک کودک، علاقه داشتن به تحصیل او به معنای علاقه داشتن به خود او است.اما زندگی تحصیلی او در کتاب و دفترش خلاصه نمیشود. صحبت در مورد مدرسه این فرصت را به او میدهد تا در مورد دوستانش، معلمان، فعالیتهایش، مشکلاتش، رویاهایی که در مورد شغل آیندهاش در سر دارد و... با او گفتوگو کنید.

خصوصیات او را بشناسید

از طریق این گفتوگوها، پدر و مادر موفق میشوند به علائق، نقاط ضعف و قوت فرزندشان پی ببرند. به عبارتی، فرزند خود را همانگونه که هست بشناسند، نه آنگونه که تصور میکنند هست یا میخواهند باشد. بدینترتیب از تحمیل خواستههای شخصی و روند تحصیلی خود به او خودداری میکنیم.

اهداف مشخصی را با او تعیین کنید

موفقیت تحصیلی کودک شامل «قراردادی» است که بین او و والدینش گذاشته میشود و بر مبنای اهدافی مشخص و قابلدسترس است؛ مثلا «در این ساعت باید کارهایت را انجام داده باشی»، «قبل از اینکه دوباره بهت سر بزنم، باید برنامهای بریزی و نوشتنیهایت را نوشته باشی»، «قبل از پایان 3ماه، در این درس باید پیشرفت کرده باشی» و... موعد مقرری که هریک از طرفین باید آنرا رعایت کنند کمک میکند تا کودک کنترل زمان را یاد بگیرد و کارش را بهطور سازنده و با انگیزه دنبال کند.

درس خواندن را برایش معنادارکنید

برای آنکه کودک برای درس خواندن انگیزه داشته باشد و احساس مسئولیت کند باید درک کند که برای پدر و مادرش درس نمیخواند بلکه این کار را برای خودش انجام میدهد تا به هدفی شخصی دست یابد. همچنین او باید قادر باشد بین زندگی کنونیاش بهعنوان دانشآموز و زندگی آیندهاش بهعنوان فردی بزرگسال ارتباط ایجاد کند و از کودکی برنامه یا رؤیای شغل آیندهاش را در ذهن بپروراند.«میخواهی یک دامپزشک بشوی؟ درس علوم خیلی برایت مهم است»، «یک خبرنگار بزرگ؟ یادگیری زبانهای خارجی به تو کمک میکند»... البته این بدان معنا نیست که او را دربند برنامهای دست نیافتنی و غیرعینی کنید بلکه به او کمک کنید تا به تلاشهایی که مدرسه از او میخواهد، معنا ببخشد.

به او یاد دهید زمان را اداره کند

اغلب بچهها وقتی عادت میکنند تکالیفشان را بهطور نامنظم انجام دهند، عاجز میشوند. ازاین رو باید خیلی زود به آنها ریتم منظم کاری داد. وقتی کودک از مدرسه به خانه برمیگردد، چه زمانی بیشتر احساس راحتی میکند تا تکالیفش را انجام دهد؟ با درنظر گرفتن علائق او و محدودیتهای خانواده، یک ساعت مشخص را برایش تعیین کنید. بدینترتیب کودکی که از همان کلاس اول هر روز بعد از خوردن عصرانه به خواندن عادت کند، بعدها نیز راحتتر میتواند وقت بیشتری را بهطور منظم به انجام تکالیف مدرسهاش اختصاص دهد.

برای انجام تکالیف محیط مناسبی برایش فراهم کنید

بستگی به انتخاب خود کودک دارد؛ داخل آشپزخانه، داخل اتاقش یا مکانی که همه افراد خانواده دور و بر او هستند... . بعضی از بچهها بیشتر از بچههای دیگر نیاز دارند تا با حضور والدینشان احساس حمایت کنند. اما در کل، هر چه کودک بزرگتر شود، برای انجام تکالیفش بیشتر به تنهایی نیازدارد. بنابراین روش درست، آن است که از این استقلال حمایت کنیم: برای آنکه مطمئن شوید تکالیفش را انجام داده او را«نپایید» بلکه نشان دهید که به او اعتماد دارید؛ در عین حال نشان دهید که برای پاسخگویی به سؤالاتش در دسترس و مراقب ادامه روند تحصیلیاش هستید.

به جای قضاوت کردن بر او نظارت کنید

در هر حالتی، کودک باید تکالیفش را خودش به تنهایی انجام دهد. چنانچه تکالیفش را «به جای او» انجام دهید، باعث میشود همه اعتمادی که به قابلیتهایش برای پیشرفت کردن دارد را از دست بدهد و در حالیکه اجازه نمیدهید پیامدهای اشتباهاتش را تجربه کند، او را بیمسئولیت بارمیآورید. پدر و مادر بنا به درخواست کودک و برای آنکه ببینند تکالیفش را به اتمام رسانده است باید مداخله کنند. این نظارت فرصتی است تا نقاط ضعف دانش آموز را مشخص کنند و بهویژه نشان دهند که شاهد تلاشها و زحمات او هستند. هیچ قضاوتی در مورد او نکنید، نمرات کلاسیاش کفایت میکند. همچنین افکاری از این دست را کنار بگذارید: «تو هیچی نفهمیدی»، «تومیتونستی بهتر از اینها کار کنی» و... . به جای گفتن «تو» ترجیحا عباراتی بدون منظور بهکار برید که او را برای اصلاح خود تشویق میکنند؛ مثلا، به جای آنکه بگویید: «تو 3بار اشتباه کردهای» بگویید: «3 اشتباه وجود دارد» و بهخصوص فراموش نکنید که به ازای هر موفقیت به او تبریک بگویید.

نقاط قوتش را بازشناسید

اغلب پدر و مادرها در حالیکه فراموش میکنند نقاط قوت فرزندشان را بشناسند، روی نمرات بد او تمرکز میکنند. زبان، هنرهای تجسمی، جغرافی، ورزش و...، هیچ درسی نباید بیارزش شمرده شود. همچنین میتوان از طریق دروسی که فرزندتان بر آنها تسلط دارد، او را به سمت دروسی که در آنها مشکل دارد سوق دهید؛ علاقه او به هنرهای تجسمی فرصتی است تا او را به تاریخ علاقهمند کنید. علاقه او به ورزش باعث میشود تا در مورد نیرو، زمان و فاصله با او صحبت کنید و اهمیت ریاضی را به او نشان دهید.

برایش الگو باشید

چرا کودک وقتی از مدرسه به خانه برمیگردد باید تکالیفش را انجام دهد درحالیکه پدر و مادرش وقتی از سر کار به خانه بازمیگردن د تلویزیون تماشا میکنند؟ چرا کودک باید بخواهد برای درس و مدرسه تلاش کند درحالیکه میشنود که پدر و مادرش حرفهای خوبی در مورد کارشان نمیزنند؟ چرا وقتیکه پدر و مادرش مطالعه نمیکنند، کودک باید کتاب بخواند؟ لازم است بین خواسته و توقعی که از فرزندمان داریم و عملی که خود انجام میدهیم انسجام وجود داشته باشد. برای آنکه فرزندتان را به درستی طی دوران تحصیلیاش همراهی کنید، ابتدا باید خودتان در زندگی روزانه برایش یک الگو باشید.

به جای اینکه نگران شوید درک کنید!

کجا مشکل داشته؟ چه چیزی را نفهمیده؟ چه کار کنیم تا دوباره این اشتباهات را تکرار نکند؟ اگر بنا باشد که با دیدن فقط یک نمره بد نگران نشویم، خوب است که در مورد علتهای آن به روشنی و فورا با کودک و درصورت لزوم با معلمش صحبت کنیم. زیرا اگر مشکلات را به حال خود رها کنیم، احتمال دارد که یا نسبت به کودک خیلی «سختگیر» شویم یا بیش از حد او را به حال خودش رها کنیم. «هیچ کاری نمیشه کرد»، «هر کار بکنی، هیچی از ریاضی سرش نمیشه»؛ این دو برخورد انگیزه کودک برای درس خواندن را به شدت از بین میبرد.

محققان مرکز تشخيص و آمارگيري بيماريهاي رواني آمريکا، 14 ويژگي که در کودکان مبتلا به بيشفعالي ديده ميشود، مشخص کردهاند و اگر کودکي هشت مورد از اين ويژگيها را در سنين قبل از هفت سالگي داشته باشد و اين خصوصيات حداقل تا شش ماه ادامه بيابد، اين کودک داراي بيشفعالي است و نبايد با شيطنت و تيزهوشي وي اشتباه گرفته شود. کودکي که مبتلا به بيشفعالي است، در اولين فرصت، بايد زير نظر روانشناس اطفال درمان شود.

14 ويژگي کودکان بيشفعال

1 هنگام نشستن، دستها و پاها يش بيقرارند يا مدام در جاي خود حرکت ميکنند ولي اين حالت در نوجوانان ممکن است به احساس بيقراريهاي ذهني محدود شود.
2 هنگامي که از او ميخواهيد بنشيند يا در جايي آرام بماند، انجام اين کارها برايش مشکل است.
3 به راحتي و با وجود کوچکترين محرک خارجي، دچار حواسپرتي ميشود.
4 در صورت حضور در گروه و انجام دادن بازيهاي دستهجمعي با دوستان خود، منتظر نوبت شدن، برايش غيرقابل تحمل است.
5 اگر از او سوالي کنيد، قبل از اتمام سوال و بدون فکر، فورا پاسخي براي سوالتان بيان ميکند.
6 بدون اينکه قصد لجبازي و مخالفت داشته باشد، انجام دادن کارهايي که از روي يک دستور خاص و به ترتيب مشخص شده باشد، برايش مشکل است.
7 توجه ممتد به يک کار، حتي بازي مورد علاقهاش را هم ندارد.
8 به طور معمول از يک کار ناتمام به سراغ کار يا بازي جديدي ميرود.
9 بيسرو صدا بازي نميکند و انرژي بالايي را براي بازيها صرف ميکند و در مقايسه با همسالان خود، خستگي از خود بروز نميدهد.
10 زياد حرف ميزند و ميلي به گوشکردن حرفها ندارد.
11 بهطور معمول ميان حرفهاي ديگران ميپرد و بهطور ناخوانده وارد جمع، بازي و... ميشود.
12 حتي اگر وانمود کند که مشغول گوشکردن به حرفهاي شما است، از حالت چشمان او و توجهش به طرفين، خواهيد فهميد که به حرفهايتان کوچکترين توجهي ندارد.
13 کودکي که مبتلا به بيشفعالي است، وسايل مهم و ضروري خود مثل کتابها، وسايل مدرسه، اسباببازي و... را در مدرسه يا خانه گم ميکند.
14 اغلب بدون توجه به عواقب انجام يک کار و بدون اينکه به دنبال هيجان باشد، کارهاي خطرناکي انجام ميدهد (بهطور مثال، بدون توجه به وسط خيابان ميدود).
در عين حال تمام اين رفتارها در کودکان تيزهوش، خلاق و بااستعداد ديده ميشود. تا سال 1998 ميلادي توجه چنداني به شباهتها و تفاوتهاي ميان کودکان تيزهوش و کودکان بيشفعال نميشد. و به همين علت، مشکل اختلال شخصيت از مشکلات عمده در اين دو گروه بود. در حال حاضر، بيشفعالي و تيزهوشي در کودکاني که به دقت مورد معاينات تخصصي شامل آزمايش آلرژي و مشکلات سوخت و ساز بدن و معاينات روانشناسي کودک شامل ارزيابي هوش، موفقيتها و موقعيتهاي احساسي قرار ميگيرند، راحتتر تشخيص داده ميشود.

12 ويژگي کودکان تيزهوش

1 کمتوجهي، بيحوصلگي و خيالبافي در موقعيتهاي خاص
2 کمتحملبودن در شرايط عادي
3 هوش اين دسته از کودکان پيشرفتهتر از قدرت و قضاوتشان است.
4 سختگيري درباره آنها ميتواند به نبرد قدرت ميان اين کودکان و اوليا تبديل شود.
5 ميزان فعاليت بالا و نياز اندک به خواب
6 پرسشهاي مکرر و گاهي بيجواب درباره مسايل گوناگون حتي بحثهاي علمي و اجتماعي رفتارهاي مربوط به کودکان مبتلا به بيشفعالي
7 بيتوجهي مداوم در بيشتر مواقع
8 کاهش توجه و علاقه طي انجام کارهايي که نتايج فوري ندارد.
9 عکسالعمل فوري براساس محرکهاي گوناگون
10 ناتواني در درک و اجراي فرمانهايي براي تصحيح يا ترک رفتارهاي نادرست اجتماعي
11 فعاليت و بيقراري بيشتر از کودکان عادي و حتي تيزهوش
12 ناتواني در اجراي قوانين و مقررات تعيين شده براي آنها
انجمن روانپزشکان کودک سوئد به والديني که سه مورد از اين موارد گفته شده را در کودکان خود ميبينند، توصيه کرده که حتما با روانشناسان کودک مشورت کنند.

چرا کودکان ترسيدن را دوست دارند؟!!!!!

همه ما در دوران کودکيمان داستان شنل قرمزي که گرگ مادربزرگاش را با دندانهاي بزرگ ميخورد، کدو قلقلهزن که شير و گرگ و پلنگ براي خوردناش جلوي او را ميگيرند، خاله سوسکه که همسرش آقا موشه توي ديگ آش ميافتد و ميميرد، شنگول و منگول که گرگ مدام به خانهشان سر ميزند و يکي از برهها را ميخورد و ... را شنيدهايم. گاهي داستانهاي کودکان مملو از صحنههاي ترسناکي است که حتي والدين برخي اوقات دو به شک ميشوند که آن را بيان کنند يا نه و اينکه آيا بيان اين صحنهها سبب نميشود کودکان کابوس ببينند؟!

چرا داستانهاي کودکان صحنههاي ترسناک دارد؟

برعکس آنچه ما گمان ميکنيم بچهها اين قسمت داستانها را بيش از ساير قسمتها دوست دارند. هر چه اين بخشها را پررنگتر کنيم بيشتر به داستان جذب ميشوند اما آيا ميدانيد چرا؟ چون شادي، غم و ترس جزو احساسات اصلي و ضروري براي بزرگ شدن کودکان است. ترسيدن کودکان از هيولاها، جادوگران، دزدان، حيوانات وحشي و ... خوب است، به شرطي که بتوانند همه آنها را شکست دهند و درنهايت داستان پيروز باشند. اگر توجه کرده باشيد در اکثر داستانهاي مربوط به کودکان مردن از گرسنگي، بيسرپرست ماندن، ماندن در تاريکي شب، ماندن در ميانه جنگل، گرفتار شدن به دست غريبهها و ... وجود دارد و کودک با شنيدن آنها ترس از جدايي از آنچه دوست دارد و حياتاش وابسته به آنهاست، يعني جدايي از والدين را حس ميکند. هدف اصلي اين داستانها کانالبندي ترسها و از بين بردن تدريجي آن به کمک تخيل است. کودک با شخصيت داستانها همزادپنداري کرده و خود را نزديک به او حس ميکند. در واقع صحنههاي ترسناک داستان، ترس خوابيده در عمق وجود کودک را بيرون کشيده و با تبديل کردن کودک به يک قهرمان او را وادار به شکست دادن ترسهايش ميکند. به همين دليل است که تمامي بچهها در هر عصري علاقه زيادي به داستان شنل قرمزي، بندانگشتي، سفيدبرفي و سيندرلا دارند.
ترسهاي موجود در کتابهاي کودکان سبب ايجاد کابوس در کودکان نميشود چون در تمامي داستانها پايان خوبي وجود دارد. در ضمن در هر داستاني کودک آموزههايي را مييابد که باعث حل مشکلات و رهايي از موقعيتهاي خطرناک شده است.با پيروز شدن قهرمان داستان بر ترسها، کودک اعتماد به نفس خود را پيدا ميکند و ياد ميگيرد چگونه در زندگي با ترس بايد مقابله کرد. اين تنها در مورد داستانها صادق نيست.

وقتي کودک ماسک ترسناک به صورت ميزند!

اگر توجه کرده باشيد کودکان علاقه زياد به انتخاب ماسکهاي وحشتآور دارند. درواقع آنها با گذاشتن اين ماسکها روي صورت بدون آنکه احساس متهم بودن داشته باشند احساسات منفي، عصبانيت و خشونت خود را به والديني که مدام به آنها «نه» ميگويند يا برادر بزرگتري که آنها را از بازي کردن بازميدارد، نشان ميدهند.

جذابترين بازيها، بازيهاي ترسناک است

جالب است بدانيد به همان اندازه که بچهها به شنيدن داستانهاي دلهرهآور علاقه دارند بازيهاي هيجانآور که آنها را بترساند را هم دوست دارند. گرگام به هوا، قايم موشک از جمله بازيهاي اضطرابآور است که در هر لحظه از آن کودک احساس ترس و نگراني کرده و مدام جيغ ميزند. در بازي قايم موشک کودک براي فرار از والدين خود را در جايي پنهان ميکند و در عين حال که ميداند نبودن او والدين را نگران ميکند خود نيز احساس تنهايي و رهاشدگي را پيدا کرده و به اين ترتيب تا حدي بر ترس از جدايي غلبه ميکند. در گرگام به هوا از تهديدهاي احتمالي ميگريزد تا خود را نجات دهد. تمام اين بازيها نه تنها نشاط را در کودکان ايجاد ميکند بلکه حساب شده و تربيتي هستند. آنها کودکان را ميترسانند چون ذات کودک ترسيدن را ميپسندد. خطرهاي فانتزي به او کمک ميکنند بر ترس غلبه کرده و اعتماد به نفس پيدا کند.

ایجاد اعتماد به نفس و خودباورى درنوجوانان

خودباورى به معناى احترام گذاشتن به خود است؛ يعنى واقعا دوست داشتن خود. شما بهترين دوست‏تان را دوست داريد، معلم محبوب‏تان را دوست داريد، به خانواده خود علاقه‏منديد. اينها افرادى هستند كه به آنها اعتماد داريد، احترام مى‏گذاريد و از وقت صرف كردن با آنها لذت مى‏بريد.

بنابراين بياييد يك بار ديگر اين كلمه را بررسى كنيم. خودباورى به معناى دوست داشتن خود به مقدار زياد چه از نظر داخلى و چه از نظر خارجى؛ آن گونه كه به نظر مى‏رسيد و آنچه كه به آن معتقديد.

بعضى وقت‏ها دوست داشتن آن گونه كه هستيد آسان مى‏باشد. وقتى امتحانى را خوب مى‏دهيد و يا نمره خوب مى‏گيريد و يا جوك بامزه‏اى مى‏گوييد و همه مى‏خندند احساس خوبى داريد ولى وقتى تصور مى‏كنيد حرف ناجورى زده‏ايد و يا موى خود را بد كوتاه كرده‏ايد چه احساسى داريد. در اين گونه مواقع احساس مى‏كنيد دل‏تان مى‏خواهد شخص ديگرى بوديد و يا مى‏توانستيد خود را به شكل ديگرى تغيير دهيد. فكر مى‏كنيد در مدرسه در تيم ورزشى و يا در بين جمعيت به اندازه كافى محبوبيت نداريد. اين حالت اعتماد به نفس منفى و يا خودباورى ضعيف مى‏باشد.
خودباورى به معناى دوست داشتن خود در همه مواقع است، نه فقط هنگامى كه همه چيز خوب پيش مى‏رود.
خبر خوش آنكه شما مى‏توانيد ياد بگيريد كه خود را دوست داشته باشيد و يا هميشه اعتماد به نفس مثبت داشته باشيد. شما مى‏توانيد تغيير ايجاد كنيد. اما بعضى وقت‏ها، شما اجازه مى‏دهيد ديگران به شما بگويند چگونه در باره خود احساس كنيد. از هنگام تولد، خانواده شما، بعد معلم‏ها و دوستان‏تان روى تصميمات شما اثرگذار بوده‏اند. برنامه‏هاى تلويزيونى، سينما، ويدئوها و مجلات بر آنچه ما مى‏پوشيم، چگونگى احساس ما و آنچه عمل مى‏كنيم اثر مى‏گذارند.
بنابراين چرا مهم است كه اعتماد به نفس مثبت داشته باشيم، اگر كسى بخواهد به ما بگويد چه كنيم، چگونه لباس بپوشيم و چگونه فكر نماييم؟

خودباورى مثبت به شما اين جرئت را مى‏دهد كه خودتان باشيد.

به عنوان يك نوجوان شما مسئوليت بيشترى براى انتخاب بين خوب و بد داريد. شما پاسخگوى رفتارتان هستيد. اعتماد به نفس مثبت اين شهامت را در شما به وجود مى‏آورد كه خودتان باشيد و هنگامى كه تحت فشار ديگران قرار است تصميم بزرگى بگيريد، ارزش‏هاى خود را باور داشته باشيد.

دوستان شما مى‏توانند شما را تحت فشار قرار دهند.

شما مى‏خواهيد عضو گروه يا جمعيتى شويد. اين گروه ممكن است جمعيتى آرام، شوخ و يا تيزهوش باشند. تعلق به يك گروه قسمتى از رشديافتن است، دوست بودن را ياد مى‏گيريد و دنياى اطراف خود را مى‏شناسيد. اينكه مى‏خواهيد محبوب ديگران باشيد خوب است، اما نه به قيمت تحت فشار بودن. دوستان‏تان بسيارى از تصميمات را خود مى‏گيرند و تصميم آنها ممكن است براى شما مفيد باشد يا نه. ارزش ندارد كارى كنيد كه به خودتان يا ديگران صدمه بزند. به خواسته دوستان‏تان دست به كارهايى كه ممكن است حتى آينده شما را خراب كند نزنيد. اين خواسته‏ها ممكن است تبعات بسيار بدى در آينده براى شما داشته باشد. مثل ترك مدرسه، استفاده از مشروبات الكلى يا استعمال مواد مخدر.


به فكر خودتان باشيد.

فقط شما مى‏دانيد كه بهترين كار يا بهترين چيز براى شما كدام است. اگر اجازه دهيد دوستان‏تان به جاى شما فكر كنند، به اهداف شخصى‏تان در آينده نخواهيد رسيد.
وقتى شما براى خود ارزش قائل شويد و به خود احترام بگذاريد، اين عمل مانع از اخذ تصميمات بد كه ممكن است بقيه عمر شما را تحت تأثير قرار دهد مى‏شود.

احساس خوب نسبت به خود داشتن به شما كمك مى‏كند تا:
مبارزات را بپذيريد.
ورزشى جديد يا شركت در گروههاى هنرى مدرسه يا دانشگاه را تجربه كنيد و اگر در اين زمينه‏ها نقش رهبرى را نخواهيد داشت حداقل از اينكه سعى كرده‏ايد و بيشتر در مورد خودتان آموخته‏ايد لذت خواهيد برد.
ازندگى لذت ببريد.
افراد شاد در اطراف شما زياد هستند. يك نگرش مثبت به شما كمك مى‏كند تا دوستان جديدى بيابيد و آنها را براى خود حفظ كنيد.
خود را باور داشته باشيد.
اگر تصور مى‏كنيد توانايى انجام كارى را داريد، حتما مى‏توانيد آن كار را انجام دهيد.
انعطاف‏پذير باشيد.
زندگى مدام در تغيير است. شما نمى‏توانيد آن را متوقف سازيد، اما مى‏توانيد ياد بگيريد تا با آن همراه باشيد.

بسيار خوب، حالا كه قبول كرديد اعتماد به نفس چيز خوبى است، چگونه آن را به دست آوريد؟

با خود صادق باشيد.
توانايى‏ها و ضعف‏هاى خود را مشخص كنيد. خود را به خاطر ناتوانايى‏هايتان سرزنش نكنيد. خود را با ديگران مقايسه نكنيد. ياد بگيريد كه خود را آن گونه كه هستيد بپذيريد.
براى خود اهداف واقعى در نظر بگيريد.
سعى كنيد حداكثر توان خود را به كار ببريد بدون آنكه بيش از اندازه از خود انتظار داشته باشيد.
به احساس خود اطمينان داشته باشيد.
به خود گوش دهيد. به احساسات خود توجه داشته باشيد.
وقتى موفقيتى به دست مى‏آوريد لذت ببريد.
تلاش‏هاى موفقيت‏آميز خود را جشن بگيريد. آنها را كوچك نشماريد.

منبع: Parents
به نقل از سلامتيران
ستایش یعنی این حسی که دارم

:)
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  سلسله مقالات عدل الهی ~ MoOn ~ 5 297 ۰۸-۱۲-۹۳، ۰۷:۴۶ ب.ظ
آخرین ارسال: ~ MoOn ~
Star کودک آزاری و حمايت‌هاي کيفری .:SNOW G!RL:. 1 359 ۰۵-۰۳-۹۲، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: maedeh
Star مقالات آبزیان .:SNOW G!RL:. 4 585 ۲۶-۱۱-۹۱، ۰۳:۳۱ ب.ظ
آخرین ارسال: .:SNOW G!RL:.

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان