مقصـر کیسـت ؟!؟
زیـر درخـت بـید مجـنون...در کـوچه ای خـلوت ایســتاده بودند و بـا هم بحث می کردند ...
دخـتـر بـا هق هق و داد گـفت : خیـلی پسـتی...خیلی...
حـالا که سـوءاستفـادتو ازم کردی می خوای ولم کنی عـوضی؟؟؟
این بود اون همه دوستت دارما و عـاشقمات؟؟؟
فقط می خواسـتی منو خر کنی؟؟اره؟؟
پسـر با داد گفت : تقـصیر خود نفـهمته...به من چه؟؟؟
دختــر اگه دختــر بـاشه نمـی ره بـا یه پـسر دوست شـه ...
پس کرم از خودت بوده...
دختــر بـا ناله و صـدایی ضـعیف گفت : ولــی من فـکر نمی کردم که انقـــدر پست بـاشی که بـه زور...
مــن دوستت داشــتم...هنــوزم دارم...تو روخــدا...بـیا کاری که کردی گـردن بگیر و دوبــاره بـا هم بـاشیم...
پسـر قـهقهه ای زد و گفـت : خـفه شو بـابا...تو اگه شعـور داشتی...مغـز داشتی...
می فـهمیدی اونجـا برا یه دختر خوب نیست...پس خودتم کـرم داشتی...
دخـتر با هق هق گفت : ولی...
پـسر نذاشـت جمـله اش را کـامل کـند و کشـیده ای به صورت او زد و گفت : ولی بی ولی ... دیگـه این دورو برا نبینمت...
وگـرنه همتون یه چیکه ابرویی هم کـه برات مـونده مـی برم...فهـمیدی نفله؟؟؟
و دختـر را همــان جا به حـال خود گـذاشت و سـوت زنان بـه طرف خـانه اش به راه افتــاد...
کـلید را در جـا کلیدی انـداخت و خـواست در را بـاز کـند کـه صدای گـریه ی ضـعیفی را شنـید ...
و در پس ان صدای ضـعیف خـواهرش را شـنید که میگفـت: خیـلی پسـتی...خیلی...
حـالا که سـوءاستفـادتو ازم کردی می خوای ولم کنی عـوضی؟؟؟
این بود اون همه دوستت دارما و عـاشقمات؟؟؟
فقط می خواسـتی منو خر کنی؟؟اره؟
مهم نیست که برا رسیدن به هدفت ، آرزوت ، چقدر باید سختی بکشی . . .
مهم نیست که دیگران چی میگن . . .
مـهم اینه که تــو بخـوای و تمـام تلـاشتـو برای رسیدن به هدفت بکنی . . .
مهم اینه هـدفتو قبـول داشته باشیش و از ته دل بخوای بهـش برسی . . .
اون وقت حتی اگـه کـُل دنیا هم جلوت بـایستن می تونی خیلی راحت دور_شون بزنی و به هدفت بـرسی . . .
مهم نیست که دیگران چی میگن . . .
مـهم اینه که تــو بخـوای و تمـام تلـاشتـو برای رسیدن به هدفت بکنی . . .
مهم اینه هـدفتو قبـول داشته باشیش و از ته دل بخوای بهـش برسی . . .
اون وقت حتی اگـه کـُل دنیا هم جلوت بـایستن می تونی خیلی راحت دور_شون بزنی و به هدفت بـرسی . . .