امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مکالمه های یک روز | feedback کاربر انجمن
#1
1. خانه :

همسرم : سلام ... پاشو دیگه. مگه نمیخوای بری اداره ؟
من : سلام ... صبحت بخیر ... همین الان میام.
همسرم : این بچه رو هم ببر تؤالت. من دستم بنده.
دخترم : بابایی من جیش دارم. چرا نمیای منو ببری دشویی ؟؟!!!!
همسرم : خرج این ماهمون درست نبوده فرزاد !!!
من : خرج ما یا حقوق اونا ؟
همسرم : حالا چه فرقی داره ؟ اگه الان دکترا داشتی ، وضعمون این نبود.
من : یه مهندس اونور درآمدش خدا برابر منه.
همسرم : عوضش مالیاتم داره.
من : ولی آسایش داره. دم به دقیقه نگران دخل و خرج ماهانه ش نیست. موهاش کچل نمیشه. بچه ی بزرگش سرش غر نمیزنه که دوستم آی پد داره و من ندارم. زنش هی نمیگه تو باید دکتر میشدی و با فوق لیسانسی و استاد دانشگاهی ، خرجمون درست در نمیاد. چرا من باید هنوز که هنوزه پراید سوار بشم ، در حالی که مستخدم شرکت هم پراید داره ؟؟؟ مشکل از کجاست که اون حقوقش ماهی یه تومنه و من حقوقم ماهی یک و دویست ؟؟؟ یعنی فرق بین من ِ فوق لیسانس با اون ِ زیر دیپلم ، فقط تو دویست تومنه ؟؟
همسرم : بسه دیگه. چقدر غر میزنی ؟ دیرت شد. سر راه الناز رو هم بذار مهد ... منم پاشم برم علی رو بیدار کنم. بعدش خودمم برم. الان دیر میرسم بانک ، رئیسمون عذرمو میخواد. اگه مجبور نبودم ...
من : نمیرفتی کار کنی تا پس انداز کنیم. آره ؟؟
همسرم : اصلاً نمیشه با تو حرف زد. خداحافظ تا شب !!

*****
2. شرکت :

من : ولی جناب رئیس همه چی درسته.
رئیس : یک بار دیگه چک کنید. باید مطمئن بشیم.
من : امروز بازرس میاد ؟
رئیس : چطور ؟!!!
من : آخه هر وقت بازرس میاد ، شما انقدر دستپاچه میشین. قراره از شرکت ِ مادر بیان ؟
رئیس : مثل اینکه میخوان بیان. اطلاع دقیق ندارم.
من : کاش هر روز اینطوری باشین.
رئیس : منظور ؟!!
من : منظور خاصی نداشتم ولی اینطوری کارا دقیق تر میشه. دیگه هیچ مشکلی تو حسابا نداریم.
رئیس : حسابا که مشکلی نداره.
من : بله. فقط نمیدونم چرا ماه پیش ، ده میلیون کسری داشتیم ؟!!!
رئیس : شاید همکارا مساعده گرفتن.
من : نمیدونم. شاید ... شایدم ...
رئیس : دیر میشه آقای مهندس.
من : بله ... امر ، امر شماست.

*****
3. دانشگاه :

دانشجو : استاد ما با کلاس بعدازظهر راحت نیستیم. نمیشه فوق العاده تون رو بذارین برای صبح ؟
من : ولی من صبح ها شرکت هستم.
دانشجو : پس استاد بگین ما بیایم شرکت پیشتون کار کنیم و درس یاد بگیریم. اقلاً آینده مونم اینطوری ساخته میشه. پارتی ِ ما میشین تا کار کنیم ؟
من : من خودم بدون پارتی اومدم.
دانشجو : بیخیال استاد ... ما رو فیلم نکن.
دانشجو : استاد مگه میشه آدم بدون پارتی بره سر کار ؟ گرفتی ما رو ؟
دانشجو : استاد یه چی میگم ، نگو اینطوری نیست. الان خداییش ماهی دو تومن حقوق میگیری دیگه. نه ؟
من : نه. ماهی یک و دویست.
دانشجو : بابا بیخیال استاد ... چقدر فیلم آخه ؟ به خدا من خودم آل پاچینو ام. نگاه !!! قیافه مم عین اونه.
دانشجو : ولی استاد خودمونیم. شما هم بدجوری تو فاز نصیحتیا.
من : چرا ؟ مگه دروغ میگم ؟
دانشجو : بله که دروغه استاد. مگه یه جوون تو این دوره زمونه با یه مدرک لیسانس چقدر درمیاره ؟ اصلاً کجا میتونه بره سر کار ؟ کار نیست که. تازه پیدا هم کرد ، چندرغاز بهش میدن. بعدش چی ؟ باید بریم دنبال خونه و اجاره خونه. قربونش برم مناطق پایین شهر ، اجاره دویست تومنه. چه برسه به بالای شهر که شنیدم بالای یه تومنه.
دانشجو : تازه اینو نشنیدی. میگن پول پیش برو بالای بیست سی تومن.
دانشجو : آره استاد ... شما کار داری. دلت خوشه. حقوق و خونه و زندگی و زن و بچه هم خدا رو شکر سر جاشه. ولی از درد دل ما جوونا که خبر نداری. بابای من با کلی زحمت ، خرج دانشگاه من و داداشم و میده. فکر کن استاد ... شهریه ثابتمون ترمی 350 تومنه. با متغیر میشه نزدیک 800 تومن. تازه من کارشناسی پیوسته م اینطوریه. داداشم کارشناسی ناپیوسته ست و واسه اون ترمی 1 و خورده ایه. مجموعاً میکنه دو تومن. درآمد بابام همه ش 700 تومنه. ما مستأجر هم هستیم. اینه که من و داداشم جفتمون کار میکنیم. آره استاد ... بیا زندگی ما رو هم ببین. تازه میفهمی زندگی یعنی چی !!!
دانشجو : اکثر ما نمیتونیم بعدازظهر بیایم. کلاسامون صبحه و کار اکثر ما بعدازظهره.
من : باشه ... من کارم و طوری تنظیم میکنم که هفته ای یک روز صبح ها در اختیار شما باشم و شرکت رو میذارم برای عصر. خوبه ؟
دانشجو : مرسی استاد
دانشجو : استاد خیلی گلی
دانشجو : استاد مثل تو پیدا نمیشه.

*****
4. دوباره خانه

من : اومدی عزیزم ؟
همسرم : چه مهربون شدی !!!
من : هیچی ... حس کردم خوشبخت ترین مرد دنیام.
همسرم : چرا ؟ از چه نظر ؟
من : چون همسری مثل تو دارم.
همسرم : صبح که یه حرفای دیگه ای میزدی.
من : بیخیال ... صبح ، صبح بود. الان الانه.
همسرم : من که هی بهت میگم بچسبیم به زندگی خودمون. میگی من باید ته توی همه ی این بدبختیا رو در بیارم. چیه ؟ باز رفتی شرکت و دانشگاه ، یه سری حرف شنیدی به این نتیجه رسیدی که خودت از همه خوشبخت تری ؟!!!
سکوت
همسرم : چند بار بهت گفتم بیخیال این حرفا ؟
من : نمیشه بیخیال شد !! ولی ...
همسرم : ولی الان شدی و فردا همین آش و همین کاسه. آره ؟
سکوت
همسرم : من میرم شام و آماده کنم.
دخترم : بابایی ... میای با من بازی کنی ؟

" نگاه معصومی که تو را مشتاق می کند. آری ... خوشبختی در نزدیکی توست. کافی ست به آن لبخند بزنی. "
لبخندی به چهره ی دخترم میزنم و با هم به اتاقش میریم.

« س . سپهر »

1391
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حکایت های غفلت صنم بانو 2 166 ۰۵-۰۱-۹۷، ۰۶:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Rainbow کفش های من !! صنم بانو 1 90 ۲۴-۰۸-۹۶، ۰۱:۳۳ ق.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Thumbs Up روی شانه های خود چه چیزهایی حمل می کنید ؟! صنم بانو 1 125 ۲۲-۰۸-۹۶، ۱۱:۵۶ ق.ظ
آخرین ارسال: taranomi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
فاطمه۲۷ (۱۰-۰۸-۹۵, ۰۱:۴۹ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان