۲۴-۱۱-۹۶، ۰۵:۵۳ ب.ظ
هفته نامه همشهری جوان - حورا نژادصداقت: 51 سال است که ما شعرهای فروغ فرخزاد را دوره می کنیم و هنوز حرف های ناگفته و کمتر شنیده شده درباره او زیاد است.
«به اعتقاد من فروغ فرخزاد عاقبت به خیر هم شد.» این جمله ای است که رهبر انقلاب در یکی از دیدارهایشان با شاعران در تابستان 89 گفتند. 24 بهمن امسال درست 51 سال از درگذشت فروغ فرخزاد می گذرد و هنوز بحث بر سر شعرهای او داغ است. حتی همین چند وقت پیش در پی ملاقاتی که اهالی فرهنگ و ادب با رهبری داشتند، ایشان گفتند: «راجع به فروغ هم نظر نامناسبی ندارم. به نظرم این اواخر وضعش بد نبوده ان شاءالله.» (به نقل از خبرگزاری مهر).
«به اعتقاد من فروغ فرخزاد عاقبت به خیر هم شد.» این جمله ای است که رهبر انقلاب در یکی از دیدارهایشان با شاعران در تابستان 89 گفتند. 24 بهمن امسال درست 51 سال از درگذشت فروغ فرخزاد می گذرد و هنوز بحث بر سر شعرهای او داغ است. حتی همین چند وقت پیش در پی ملاقاتی که اهالی فرهنگ و ادب با رهبری داشتند، ایشان گفتند: «راجع به فروغ هم نظر نامناسبی ندارم. به نظرم این اواخر وضعش بد نبوده ان شاءالله.» (به نقل از خبرگزاری مهر).
وقتی پوران، خواهر فروغ در دی پارسال از دنیا رفت، دوباره یاد آن تصادف قدیمی هم زنده شده و این بار خیلی ها از دو خواهر گفتند. ما هم با توجه به صحبت های اخیر رهبری و به خاطر سالگرد درگذشت فروغ، مروری کرده ایم بر حرف های کمتر مطرح شده درباره او آن هم از زبان خودش. معلوم است که بعد از 51 سال حرف بکر و نویی وجود ندارد که بخواهیم بگوییم، مگر آن که سراغ خاطرات دیگران برویم اما برایمان مهم بود از فروغی حرف بزنیم که خودش را در نامه ها و مصاحبه هایش توصیف کرده بود. همین است که از شاعران محبوبش گفتیم و از آن دسته شعرهایش که خودش آن ها را دوست نداشته. هر چند فروغ زنده نماند تا ببیند حتی همین شعرهای به قول خودش پرت یا ضعیف، چقدر بین ما شهرت پیدا کرده است. در کنار تمام این ها از کتابخوانی های فروغ گفتیم، از دن آرام، از فلسفی خوانی های عمیقش و حتی از ترجمه هایی که داشت و در زمان حیاتش منتشر نشد.
ماجرای فتحی به شماره 678
فاتح شدم/ خود را به ثبت رساندم/ خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم/ و هستی ام به یک شماره مشخص شد/ پس زنده باد 678 صادره از تهران
می توان معرفی فروغ فرخ زاده را با همین شماره شناسنامه و همان قصه های تکراری از زندگی او مثل داشتن پدر نظامی سختگیر و عاشق شدن به وقت نوجوانی و ازدواج ناموفق و داشتن یک پسر و محروم شدن از دیدن او شروع کرد یا اصلا می توان به سراغ خاطرات خواهر و برادر او از روزگار کودکی شان رفت و از آن سال هایی نوشت که فروغ و پوران شب ها با هم روی پشت بام می خوابیدند و درباره ستاره ها حرف می زدند یا از شیطنت هایشان برای پرپر کردن گل های سفید نوشت که فروغ بعد از شنیدن جیغ مادرشان به خواهرش می گفته:
«انگار گل سفید فقط مال روی قبره» یا از روزهای مانده به عیده نوروز نوشت که فروغ مدام به خواهرش نق می زده، بیا یواشکی لباس های نویمان را از بالای تختخواب برداریم و تنمان کنیم و از مامان هم نترسیم... نهایتش یک کتک هم می خوریم ولی باز هم می ارزد... اما خود فروغ به بازگویی هیچ کدام از این حرف ها علاقه ای نداشت. چون وقتی در سال 43 با رادیو ایران مصاحبه می کند و ایرج گرگین از او می خواهد که کمی درباره شرح حالش صحبت کند، در جواب می گوید:
«والله حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خسته کننده و بی فایده ای است. خب، این یک واقعیت است که هر آدمی که به دنیا می آید، بالاخره یک تاریخ تولد دارد، اهل شهر یا دهی است، توی مدرسه ای درس خوانده، یک مشت اتفاقات خیلی معمولی و قراردادی توی زندگی اش افتاده که بالاخره برای همه می افتد، مثل توی حضو افتادن دوره بچگی، یا مثلا تقلب کردن دوره مدرسه، عاشق شدن دوره جوانی، عروسی کردن، از این جور چیزها.»
فروغ فرخزاد به همراه فرزندخواندهاش «حسین منصوری»
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !