امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نوشته های علی قاضی نظام
#1
هر شب خيال ميكنم دارمَت...
كنارِ خودم...
برايت چاى ميريزم وشروع ميكنم از روزمرگى هايم سخن گفتن
هر روزچشم باز ميكنم
چاىِ يخ كرده ات را سر ميكشم
و با نداشتنت خيلى منطقى كنار مى آيم
اين زندگىِ منِ بعد از توست
 


علي قاضي نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
گاهى فراموشَت ميكنيم،
لابلاىِ تمامِ روزمرگى هاىِ بى سر و تهمان
فراموشىِ مان را ببخش
گاهى يادمان ميرود قربان صدقتان برويم،
فراموشىِ مان را ببخش
گاهى فراموش ميكنيم خدا را شاكر باشيم،
براىِ سلامتى ات،
براىِ نفس كشيدنت...
فراموشىِ مان را ببخش
گاهى در هر سن و سالى،
كودك ميشويم،
ياغى ميشويم
گستاخىِ مان را ببخش
اصلاً تو آفريده شدى
براى بخشيدن
براى چشم پوشيدن
وقف كردنِ زندگى ات براى عزيزانَت...
دعاىِ خيرت اگر نباشد،
ناتوانم قدم از قدم بردارم
روزَت مبارك



#مادر
#علي_قاضي_نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
همه چيزمان شرطى شده!
زنگ بزنى، زنگ ميزند!
پيغام بدهى، پيغام ميدهد!
دلت تنگ شود، دلش تنگ ميشود!
فقط اين دوست داشتنِ لعنتى ست كه شاملِ هيچ بند و تبصره اى نميشود!
كه اگر بفهمد دوستش دارى،
بار و بنديلش را جمع ميكند و ميرود!



علی قاضی نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
بهار مى آيد و
با خودش بلاتكليفى مى‌آورد
از هوايش بگير تا آدمهايش...

قرار گذاشته بوديم يكى از همين روزهاى بهارى بروم سراغش و دستش را بگيرم
از تجريش تا ونك
از ونك تا وليعصر
دو نفره‌مان را به رخِ آدمهايى بكشيم كه درگيرِ روزمرگى‌شان هستند

زنگ زدم
جواب نداد!
يك بار
دو بار
ده بار
و فكر و فكر و...
خيالى كه به همه جا سرك می‌كشيد

راه افتادم سمتِ منزلشان...

دلتنگش كه می‌شدم،
می‌رفتم زيرِ پنجره‌ى اتاقش و
آنقدر علفها را سبز می‌كردم تا سروكله‌اش پيدا شود!

اما اين بار همه‌ی راه‌هايى كه به يار منتهى می‌شد، مسدود بود.

نمی‌دانم كجاى كارمان می‌لنگيد؟!
نمی‌دانم چطور شد دلش را زدم

انگار حساسيت بود
از همان حساسيت‌هاى فصلى‌اى، كه هر بهار سراغ آدم می‌آيد،
زده بود به احساسش
"حساسيتِ احساسى"

ولی هر چه بود سالهاست بلاتكليفى‌ام را بهار به بهار به يادم مى‌آورد

سالهاست كه بهار "تو" را كم دارد جانا...

و هر روز خيالت را برمی‌دارم و
از تجريش تا ونك
از ونك تا وليعصر
زيرِ لب زمزمه می‌كنم:

"خبرَت هست كه بى روىِ تو آرامم نيست؟"



علی قاضی نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
چه درديست؟!
خب قدرش را همين حالا بدانيد
چند ماه ديگر...
چند سال ديگر...
ميخواهيد حسرت همين آدمى كه كنارتان هست را بخوريد!
آدمى كه الان برايتان ميميرد شايد سالها بعد حتى اسمتان را هم به ياد نياورد.
زمان احساس آدمها را تغيير ميدهد!




#علی_قاضی_نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
بهار مى آيد و
با خودش بلاتكليفى مى آورد
از هوايش بگير تا آدمهايش...
قرار گذاشته بوديم يكى از همين روزهاى بهارى بروم سراغش و دستش را بگيرم
از تجريش تا ونك
از ونك تا وليعصر
دو نفره مان را به رخِ آدمهايى بكشيم كه
درگيرِ روزمرگى شان هستند
زنگ زدم
جواب نداد!
يكبار
دو بار
...
ده بار
و فكر و فكر و...
خيالى كه به همه جا سرك ميكشيد
راه افتادم سمتِ منزلشان...
دلتنگش كه ميشدم،
ميرفتم زيرِ پنجره ى اتاقش و
آنقدر علفها را سبز ميكردم تا سر و كله اش پيدا شود!
اما اينبار همه راه هايى كه به يار منتهى ميشد،
مسدود بود نميدانم كجاى كارمان ميلنگيد؟!
نميدانم چطور شد دلش را زدم
انگار حساسيت بود
از همان حساسيت هاى فصلى اى،كه هر بهار سراغ آدم مي آيد،
زده بود به احساسش
"حساسيتِ احساسى"
ولي هر چه بود سالهاست بلاتكليفى ام را بهار به بهار به يادم مى آورد
سالهاست كه بهار"تو" را كم دارد جانا...
و هر روز خيالت را برميدارم و
از تجريش تا ونك
از ونك تا وليعصر
زيرِ لب زمزمه ميكنم:
"خبرَت هست كه بى روىِ تو آرامم نيست؟"



#علي_قاضي_نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
یک روز بالاخره کسی پیدا می شود
که دقیقاً می داند
کِی به قدم زدن در ولیعصر احتیاج داری
زنگ می زند می گوید:
دلتنگتم میای بریم بیرون؟
بعد می روید کلی پیاده روی های طولانی.
آن وقت؛
با همین کار ساده
یک چیزی از تو را می گیرد که دیگر هیچ وقت بتو پس نخواهد داد !




#علي_قاضي_نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
هر شب قبل از خواب،
بى آنكه با خبر باشى،
جولان ميدهى در خيالم
گاه با لبخندى گوشه ى لب
گاه با اشكى سرازير از گونه
به هر جان كندنى شده،
خودَت را نه
خيالت را حبس ميكنم در خوابم!



#علي_قاضي_نظام
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
چقدر شيرين است؛
ديدنِ دو نفره هايتان
لابلاى اين شلوغ بازارِ رابطه ها!
در عصرى كه تعهد برايش تعريف نشده،
بمانيد براى هم ...
لطفاً!
تا سالها بعد
وقتى براى فرزندتان قصه ى شب ميگوييد
داستانِ رسيدنتان را بشنود
نه بلاتكليفى
نه عشق هاى بى سر و ته!


علی قاضی نظام
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دوبیتی های عاشقانه !!Tina!! 121 1,919 ۱۴-۱۱-۹۷، ۰۸:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: !!Tina!!
Heart ☆ تک بیت ها یا دوبیتی های زیبا ☆ خانوم معلم 99 2,806 ۲۸-۱۰-۹۷، ۰۲:۰۴ ق.ظ
آخرین ارسال: ♥هستی♥
  معرهای رق صان من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان d.ali 351 5,535 ۲۶-۰۶-۹۷، ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: d.ali

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۰۸-۱۲-۹۷, ۰۲:۲۹ ب.ظ)، ملکه برفی (۰۶-۱۲-۹۷, ۰۸:۳۷ ب.ظ)، d.ali (۰۶-۰۱-۹۸, ۱۰:۱۴ ق.ظ)، taranomi (۱۴-۱۲-۹۷, ۰۱:۲۴ ق.ظ)، نیـایــش (۰۷-۱۲-۹۷, ۰۵:۴۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان