هر آنچه که در دل دارد را به زبان میآورد و اهل نیرنگ، ریا، دور زدن آدمها و قلب واقعیت نیست. مثلا در همین فصل سوم در جمع اطرافیان و اهالی روستا به سادگی اعلام میکند که برای مراسم عروسی دخترش شیرین دست و بالش تنگ بوده و مجبور شده زمینش را به ۴ میلیون تومان به سلمان بفروشد.
او دل هیچ کسی را نمیشکند و هر کسی هر چه میگوید حق را به او میدهد و میگوید تو هم راست میگویی. مانند کودکها صاف و ساده است و با کوچکترین اتفاقات خوشحال و شاد میشود و از هر نکته مثبتی گل از گلش میشکفد و غرق در شادی و لذت میشود و از همان طرف ناراحتی و غم دیگران به سرعت او را تحت تاثیر قرار میدهد.
در خانه اش باز است و اگرچه شاید خیلی پولدار نباشد، اما سفره اش همیشه بر روی مهمانان گسترده است و در هر شرایطی او مهمان نواز است. احترام بزرگ و کوچک را نگاه میدارد و عمههایی که در خانه او هستند را همیشه تکریم کرده و اعتقاد دارد که عمهها چشم و چراغ خانه او هستند. عاشق دخترانش است و هر آنچه در توان دارد برای بهتر شدن زندگی دختران و خانواده اش به کار میگیرد.
او اهل تسامح و تساهل است. قصد ندارد در برخورد با ناملایمات قهر کند و یا رویکردی انتقامی و خشن داشته باشد بلکه بیشتر سعی در حل و گذشت از مصائب را دارد.
در همین فصل سوم سکانس درد دل کردن او با خدا جالب توجه بود. از خدا خواست که او را موقع خواب از این دنیا ببرد، چون به نظرش او دیگر آدم بهدرد نخوری شده بود که نمیتوانست کمک حال دخترانش باشد و مشکلات آنها را حل کند، ولی با دیدن عکس کودکی دخترانش سریع نظرش عوض شد و از خدا خواست که آن درخواستش را لغو کند.
استفاده از کلمات انگلیسی در مکالمه هایش مانند «اوه، یس» و یا تکیه کلامهایی ساده، اما به موقع شخصیت او را دلنشینتر میکند جملاتی مانند: آییی باریک الله، عروسکهای کوکی بابا، عرض شود به حضور انور شما، یا ایزد منان، بابا گیان (بابا جان) و یا سوال: دختران بابا دوست دارید پدر شما همین جا سکته کند بمیرد؟ و ...
اگرچه شخصیت نورالدین یا آقا نوری خیالی و ساخته ذهن است، اما همه ما دوست داریم جهان اطراف ما پر از انسان هایی، چون «کاک نوری گیان» باشد. جدا از نورالدین خانزاده، تمامی شخصیتهای این سریال دارای جذابیت منحصربهفردی هستند، از شخصیت جدی روناک گرفته تا دختران ساده و دامادهای پرحاشیهی آقانوری که همگی باعث پرطرفدار شدن این سریال شدهاند.