۲۳-۰۷-۹۶، ۰۲:۵۹ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۲۳-۰۷-۹۶، ۰۳:۰۱ ب.ظ توسط زینب سلطان.)
اولين بار كه اين جمله رو شنيدم ، هشت سالم بود .
مادر بزرگ همونجوري كه چادر نخي گلدارش رو روي سرش ميكشيد از پستو بيرون اومد و رو به عصمت خانم كه لپاش گل انداخته بود كرد و گفت: " تا كي آخه؟ بسه . خسته نشدي از كتك خوردن؟ هلاك شدي ، جوونيت رفت واسه ي يكي بمير كه برات تب كنه"
و عصمت خانم كه اشكاش گوله گوله ميريخت روي لپاي سرخش تند تند مي گفت :نميتونم بالاخره باباي اين بچه هاس لابد قسمت منم اين بوده.تازه من آدمش نيستم!
و من وقتي تو حياط قديمي مادر بزرگ وسط بوي اطلسي ها و شمعدونيا دنبال يه پروانه با بالهاي رنگي ميكردم خوشحال از اينكه يه جمله ي جديد ياد گرفتم مدام ميگفتم :واسه ي يكي بمير كه برات تب كنه!
امروز بعد از گذشت سالها از اون روزاي دور ، مدتهاست به اين جمله فكر ميكنم و با خودم ميگم: واقعا چند تا از ماها به اين جمله ي كاربردي اهميت ميديم و بهش عمل ميكنيم؟!
تا كي قراره روزهاي خوش زندگيمون رو فداي آدمهايي كنيم كه حتي در قبال از خودگذشتگي و مهربونياي ما احساس رضايت هم نمي كنن و هر روز انتظاراتشون بيشتر و بيشتر ميشه؟
تا كي قراره محبتهاي افراطي و دلسوزانه رو براي كساني انجام بديم كه خوبي هامون رو وظيفه مي دونن.واقعا تا كِي براي كساني بميريم كه حتي برامون تب هم نميكنن!!
يه جايي ، يه روزي بايد دست از فداكاري هاي مخرب برداريم و اگر كسي پيدا شد كه برامون ميمرد اونوقت ما هم از ته دل بهش بگيم :؛همه جوره باهاتم ، هواتو دارم ، هوامو داشته باش ، تا بتونيم از كنار هم بودنمون لذت ببريم ؛
من ميگم :عشق از خود گذشتگيه ولي اگه قراره فقط يكي اين وسط از قلب و احساسش مايه بذاره يه جاي اين رابطه مي لنگه
#نيلوفر_غفاري
مادر بزرگ همونجوري كه چادر نخي گلدارش رو روي سرش ميكشيد از پستو بيرون اومد و رو به عصمت خانم كه لپاش گل انداخته بود كرد و گفت: " تا كي آخه؟ بسه . خسته نشدي از كتك خوردن؟ هلاك شدي ، جوونيت رفت واسه ي يكي بمير كه برات تب كنه"
و عصمت خانم كه اشكاش گوله گوله ميريخت روي لپاي سرخش تند تند مي گفت :نميتونم بالاخره باباي اين بچه هاس لابد قسمت منم اين بوده.تازه من آدمش نيستم!
و من وقتي تو حياط قديمي مادر بزرگ وسط بوي اطلسي ها و شمعدونيا دنبال يه پروانه با بالهاي رنگي ميكردم خوشحال از اينكه يه جمله ي جديد ياد گرفتم مدام ميگفتم :واسه ي يكي بمير كه برات تب كنه!
امروز بعد از گذشت سالها از اون روزاي دور ، مدتهاست به اين جمله فكر ميكنم و با خودم ميگم: واقعا چند تا از ماها به اين جمله ي كاربردي اهميت ميديم و بهش عمل ميكنيم؟!
تا كي قراره روزهاي خوش زندگيمون رو فداي آدمهايي كنيم كه حتي در قبال از خودگذشتگي و مهربونياي ما احساس رضايت هم نمي كنن و هر روز انتظاراتشون بيشتر و بيشتر ميشه؟
تا كي قراره محبتهاي افراطي و دلسوزانه رو براي كساني انجام بديم كه خوبي هامون رو وظيفه مي دونن.واقعا تا كِي براي كساني بميريم كه حتي برامون تب هم نميكنن!!
يه جايي ، يه روزي بايد دست از فداكاري هاي مخرب برداريم و اگر كسي پيدا شد كه برامون ميمرد اونوقت ما هم از ته دل بهش بگيم :؛همه جوره باهاتم ، هواتو دارم ، هوامو داشته باش ، تا بتونيم از كنار هم بودنمون لذت ببريم ؛
من ميگم :عشق از خود گذشتگيه ولي اگه قراره فقط يكي اين وسط از قلب و احساسش مايه بذاره يه جاي اين رابطه مي لنگه
#نيلوفر_غفاري
و خدایی که در این نزدیکیست..!