امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی دیگران درکتون نمی کنند
#1
[font=arial, helvetica, sans-serif][highlight=#ffffff]
[size=x-large]یکی از دوستام تعریف می کرد : "با اتو[color=#ff0000]بوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء 5-6 ساله
رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرفت طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم...سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی...رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت...! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

[size=x-large][font=tahoma][color=#000000][highlight=#ffffff] [size=large][font=tahoma] [size=medium][font=times, serif]






[size=large][font=garamond, times, serif] [size=medium][font=times, serif]
[size=large][font=arial, helvetica, sans-serif] [size=large] [size=medium][font=times, serif]
[size=small]

[align=RIGHT DIR=RTL][size=medium]







نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!
آنقدر بغــض هایم را فرو دادم و خندیدم که
خدا هم باورش شد که چیزی نیستــــ
پاسخ
#2
ای دمت گرم خیلی جالب بودasnaasnaasna
پاسخ
سپاس شده توسط: NedA II ، مرداب ، v.a.y ، ستاره ی احساس
#3
یعنی راه حل در حد تیم ملی بوداااااااااااااااااااااااااasnaasnaasnaasna
همانند مردابی شده‌ام که رویای پیوستن به دریا را دارد
اما خورشید را بالای سر خود می‌بیند
و از کابوس بیابان رهایی نمی‌یابد

پاسخ
سپاس شده توسط: v.a.y ، NedA II ، ستاره ی احساس
#4
maraخخخخخخخخخخخ وای خیلی باحال بود داستان
  جهان سر به سر حکمت و عبرت است
  چرا بهره ی ما این همه غفلت است
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
خخخخخخ خلییییی باحال بودasnaTongueasna
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
وای خیلی جالب بود.asnaasna
بی تو اینجا همه در جنس ابد تبعیدند
سال ها هجری و شمسی همه بی خورشیدند
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  و هیچ نمی توان گفت d.ali 0 134 ۱۰-۰۱-۹۸، ۱۱:۴۶ ق.ظ
آخرین ارسال: d.ali
  فقط مُرده ها نمی تونند سپاسگزار باشند . !!Tina!! 2 95 ۱۸-۰۸-۹۶، ۰۲:۲۱ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Tongue وقتی که الاغ شدم... taranomi 4 158 ۱۰-۰۷-۹۶، ۰۷:۱۰ ب.ظ
آخرین ارسال: دختربهار

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
9 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
نويد (۲۰-۰۵-۹۴, ۰۲:۳۶ ب.ظ)، asma123 (۱۹-۰۵-۹۴, ۱۰:۳۳ ب.ظ)، فاطمه27 (۰۳-۱۰-۹۴, ۱۲:۳۷ ب.ظ)، مایا (۲۳-۰۵-۹۴, ۱۱:۲۴ ب.ظ)، d.ali (۱۸-۱۲-۹۵, ۰۴:۱۳ ب.ظ)، دختربهار (۱۸-۱۲-۹۵, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، Land star (۱۸-۱۲-۹۵, ۰۴:۳۰ ب.ظ)، ستاره ی احساس (۱۸-۱۲-۹۵, ۰۴:۵۷ ب.ظ)، »L@ntern Moon« (۱۸-۱۲-۹۵, ۰۵:۰۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان