۱۳-۰۳-۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ
سهراب سپهری
,
خواهر کوچکم از من پرسید:
خواهر کوچکم از من پرسید:
پنج وارونه به چه معناست.....؟
من به تندی گفتم....
این سوال است که تو می پرسی؟
پنج وارونه دگر بی معناست
خواهر کوچک من ساکت ماند....
و سوالش را خورد..
دیدم از گوشه چشمش نم اشکی
پیداست........
بغلش
کردم و آرام گرفت.....
او به آرامی گفت که چرا بی معناست...؟
من که در همهمه ی داغ سوالش بودم....
ازدلم ترسیدم......
من که معصومیت بغض صدایش دیدم.....
به خودم می گفتم.....
اگر او هم یک روز.....
وارد بازی عشق شود......
مثل من قهوه ی تلخ عاشقی خواهد
خورد........
توی فنجان نگاهش ماندم......
مات و مبهوت فقط گفتم:
بخدا بی معناست......
پنج وارونه غلط ها دارد.....
تو همان پنج دبستان خود را بنویس...
پنج وارونه ی ما یک بازیست.......
بازی بی معنیست.......
تو همان پنج دبستان خودت را بنویس....