روزنامه سازندگی: ابوحنیف مشهور آن سال ها اگرچه در همه انتخابات مجلس از شهرهای مختلف کاندیدا شده، اما در فضای سیاسی فعلی چهره شناخته شده و مطرحی نیست. هر از گاهی یک تنه مجله ای چند صفحه ای به نام «والفجر» منتشر می کند و خودش در نماز جمعه پخش می کند و بدون این که نیاز به گرفتن مجوز احساس کند کتاب هایی هم درباره تاریخ انقلاب یا شخصیت هایی چون ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و امام موسی صدر منتشر کرده است. خلاصه اگرچه 40 سال از انقلاب گذشته است، اما ابوحنیف هنوز همان روحیات چریکی زمان مبارزه را دارد و همچنان با همان مشی و روش عمل می کند.
اصغر جمالی فرد
از رابطه شما با شهید چمران و امام موسی صدر شروع کنیم و این که چطور با آنها آشنا شدید و چگونه به فعالیت های مبارزاتی و چریکی تمایل پیدا کردید؟
- من در دانشگاه آلمان دانشجوی برق بودم. در سال 1973 آقای موسی صدر به دعوت خواهرزاده خود، صادق طباطبایی وارد آلمان شد و در مسجد آخن سخنرانی کرد. من در شهر کلن بودم و برای شرکت در این سخنرانی به آخن آمدم. در این سخنرانی بود که برای نخستین بار با نام قذافی آشنا شدم. آقای موسی صدر در این سخنرانی مطرح کردند که در لیبی فردی مسلمان و انقلابی حکومت را در دست گرفته و یک حکومت اسلامی برقرار شده است. سال 1975 دکتر چمران وارد آلمان شد و یک شب مهمان ما بود. در آن موقع من تصمیم داشتم به ظفار بروم. زمانی که چمران فهمید من قصد رفتن به ظفار را دارم، منصرفم کرد و گفت ظفاری ها عقاید مارکسیستی دارند و به صلاح نیست آنجا بروید.
چرا قصد رفتن به ظفار را داشتید؟
- اواسط دهه پنجاه ارتش ایران به کمک سلطان قابوس رفت تا مردم را قلع و قمع کند. در آن زمان من احساس کردم اگر بنا باشد علیه رژیم بجنگیم تنها یک جا وجود دارد و آن ظفار است و می توانیم هم از مردم آن منطقه دفاع کنیم و هم علیه شاه بجنگیم. جمله ای وجود داشت از سید قطب که می گفت: «آنانی که مسلمانند و بر علیه ظلم و ستم قد علم نمی کنند یا مسلمان نیستند یا منافق هستند یا بویی از اسلام نبرده اند.» من نیز تحت تاثیر این افراد قرار گرفته بودم و فکر می کردم باید به کمک مظلومین بشتابم. در صحبتی که با چمران داشتم نظرم تغییر کرد و در سال 1975 به لبنان رفتم.
زمانی که به آنجا رسیدم، جنگ لبنان شروع شده بود و من با چمران و موسی صدر بیشتر آشنا شدم. در ابتدا موسی صدر با فلسطینی ها همسو بود و من به عضویت نیروی اَمَل در آمدم. ما در مرحله اول که پیروز شدیم بین یاسر عرفات و حافظ اسد اختلاف افتاد. حافظ اسد می خواست سیطره خود را در لبنان داشته باشد و یاسر عرفات هم قصد داشت این نفوذ را حفظ کند. این امر به جنگ جبل منجر شد و در نهایت به سقوط تل زعتر انجامید. از این مقطع به بعد موضع گیری های آقای موسی صدر به نفع انقلاب فلسطین نبود و به همین خاطر بخشی از نیروهای جنبش اَمَل به مرور از کنار او جدا شدند؛ از جمله من، حسن شبراق و ابوالهدی و ... که از اعضای تیم اَمَل بودیم دیگر با وی همراهی نداشتیم.
در واقع چریک هایی که در آنجا فعالیت می کردند، با امام موسی رابطه چندانی نداشتند؟
- کلا رابطه نداشتند. چمران بود و تعدادی از باند نهضت آزادی و افراد منفردی مانند من که برای مدتی به آنها پیوستیم و البته من هم به زودی جدا شدم.
در آن زمان امام موسی بیشتر کارهای خدمات اجتماعی و فرهنگی را انجام می داد؟
- طبیعی بود، وی این کارها را انجام می داد، اما چمران تصمیم گرفته بود مبارزه کند و آنجا پایگاه شود و هم برای لبنانی ها و هم برای ایران نیروها را جمع آوری کند.
سید موسی صدر
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !