امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گنجشک...
#1
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.او سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...






پاسخ
سپاس شده توسط: ونوشه ، nafas
#2
خیلی خیلی خیلی زیبا بود...مرسییییییییییی خیلی زیاد...maramara
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
فوق العاده بود
اينه همه دستايي كه منتظر بارونه
يكي اون بالا نشسته كه خودش ميدونه
ميدونه كاريه كه فقط خودش ميتونه
دستاي خالي رو خالي برنميگردونه
.mara.
پاسخ
سپاس شده توسط: بانوی جنوب ، مرد آریایی ، mahtabiiiiii
#4
واقعا که هیچ اتفاقی بی حکمت نیست
.xcvk..xcvk.
پاسخ
سپاس شده توسط: mahtabiiiiii
#5
زیبا بود
نباید شیشه را با سنگ بازی داد!

نباید مست را در حال مستی دست قاضی داد!

نباید بی تفاوت چتر ماتم را به دست خیس باران داد!


کبوترها که جز پرواز آزادی نمی خواهند!

نباید در حصار میله ها با دانه ای گندم به او تعلیم ماندن داد!

پاسخ
سپاس شده توسط: mahtabiiiiii
#6
نه صبوریم و نه از حکمت ها مطلع ... فقط همیشه شاکی .... خودمو می گم ...
باران حضورت
که ببارد
تنهایی ام خشکسالی اش
را تعطیل می کند
به حرمت
قطراتی از جنس تو ...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
این داستان ادامه هم داشت هاااا!!!
بعدش همون لحظه مار اومد و گفت من بچه هام گرسنه بودن و میخواستم با خوردن اون گنجشک بچه هامو سیر کنم که وقتی گنجشک رو نخوردم بچه های منم از گشنگی مردن
مار به خدا گفت گناه من چی بود که باید بچه هام از گرسنگی میمردن !!!!
اونقدری که یادم میادخیلی بیشتر از این بود
بعدش بچه مار اومده بود که گفت گناه من چی بود که در دنیا باید به این زودی عمرم تموم میشد .....
و همینجور ادامه داشت ...
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط: mahtabiiiiii ، nafas
#8
روزهها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : " می آید ، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . "
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ."
گنجشک گفت : " لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این طوفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست . سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند .
خدا گفت : " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند . آنگاه تو از کمین مار پر گشودی . "
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود .
خدا گفت : " و چه بسیار بلا ها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی . "
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت . های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد .
بعضی آدم‌ها ناخواسته همیشه متهم‌اند!
به خاطر :
سکوت‌شان ، کاری به کار کسی نداشتن‌شان ، خلوت‌شان ،
اتاق‌شان ، استراحت‌شان ، روی پای خود ایستادن‌شان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن و از همه بدتر این‌ که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان!
پاسخ
سپاس شده توسط: admin
#9
خدا كنه هممون بي چون چرا حكمت هاي خدارو بپذيريم
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
حیف که بدون اینکه بدونیم حکمت چیه اعتراض میکنیم
من خدایی دارم که دست گیـــر است نه مچ گیــــر ............
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  قصه ی گنجشک ها taranomi 4 160 ۲۰-۰۳-۹۶، ۰۹:۲۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حضرت سلیمان ( ع ) و گنجشک . خانوم معلم 0 298 ۰۳-۱۰-۹۴، ۰۸:۰۷ ق.ظ
آخرین ارسال: خانوم معلم
Star گنجشک و آتش Aiden22 0 176 ۱۵-۰۶-۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ
آخرین ارسال: Aiden22

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۹-۰۴-۹۶, ۰۲:۱۶ ب.ظ)، sadaf (۱۶-۰۵-۹۴, ۰۶:۳۰ ب.ظ)، الهه ی شب (۲۰-۰۵-۹۴, ۰۱:۰۲ ق.ظ)، afrooz (۱۶-۰۵-۹۴, ۰۶:۳۵ ب.ظ)، avaa (۲۲-۰۶-۹۴, ۰۴:۵۹ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان