۱۲-۱۱-۹۶، ۱۱:۱۶ ق.ظ
ویدئو صحبتهای یک کارشناس تلویزیون در سیمای مرکز استان یزد جنجال زیادی ایجاد کرده است.
برترین ها - ایمان عبدلی:
کارشناس زن تلویزیون یا (کولاک عشقی هفته)
ویدئو صحبتهای یک کارشناس تلویزیون در سیمای مرکز استان یزد جنجال زیادی ایجاد کرد. کارشناس تلویزیونی در این برنامه توصیه می کند برای شوهرانتان تشت آب بگذارید، پاها یش را ماساژ دهید. البته شیر باشد، بهتر هم هست و گلاب و نمک دریا اضافه بشود که چه بهتر! در ضمن او توصیه می کند همان طور که ماساژ می دهید، یک بوسه هم بر پای شوهرتان بزنید. حتی اگر شاغل نیست و در خانه معطل می چرخد، اصلا دست بزن دارد و حتی اگر معتاد هم هست ایرادی ندارد. روند ماساژ، شیر و بوسه را متوقف نکنید. خانم کارشناس پکیج توصیه هایش را یک «کولاک عشقی» تمام عیار می نامد.
ملاحظه می کنید که صحبت های خانم کارشناس چقدر تحقیر آمیز است. این حجم تحقیر وقتی در رسانه ملی باشد و وقتی از زبان یک همجنس بیان می شود دردش برای زنان بیشتر هم هست، اما نباید فراموش کنیم که این صدای بی صدای عدهای است که زن را این گونه میخواهند و تعدادشان هم قابل توجه است. وقتی تمام روایت ها در یک جامعه مردانه باشد و وقتی که حتی محصولات فرهنگی و هنری با غلبهی نگاه مردانه تولید شود، مساله ی تبعیض علیه زنان خیلی ظریفتر و پیچیدهتر می شود تا جایی که زنان علیه زنان بپا میخیزند و این وضعیتی است که در ایران دچارش شده ایم؛ زنان علیه زنان...
چرا زنان علیه زنان بر می خیزند؟
حس بد اقلیت بودگی
بخشی از پاسخ به این پرسش در سطور بالا آمد، سیطره نگاه مردانه در همهی عرصه ها از کوچه و بازار تا محصولات فرهنگی و حتی ساختار خانوادگی. در خانه پدر راس خانواده تلقی می شود.
در کوچه و بازار هم این قول مردانه است که قول معتبری است. اصولا مرد پای حرفش ایستاده! اصلا مرد است و قولش. برای کسب اعتبار هم البته سیبیل گرو می گذراند، چون سیبیل هم از نشانه های مردانگی است و اصلا همین لفظ مردانگی هم خودش معادل جوانمردی تلقی میشود و بارها شده است که میگوییم: «مردانگی کن» و فلان قول را وفا کن.
در محصولات فرهنگی هم همین رویه وجود دارد. این محصولات اهمیت دارند چون به تصورات و باورها عمق می دهند. بیشمار نمونههایی داریم که جهان را مردانه قضاوت کردهاند، حتی زنانه ترین آثار هم مثل کارهای زویا پیرزاد در ادبیات یا تهمینه میلانی در سینم ا، بیشتر واکنشی است به دنیای مردانه، پس در واقع به تعمیق نگاه غالب مردانه دامن زدهاند.
امنیت اکثریت
به مرور و با شرح حالی که رفت، جنس زن که از پس سه گانه «برخی باورهای تحریف شده مذهبی و عرف و سنت» بر نمیآید و خودش را در تنگنا می بیند، تصمیم دیگری اتخاذ میکند. او دریافته باید اجتماعی شود تا حد ممکن اجتماعی هم میشود؛ رانندگی میکند و...از هر دریچه ای استفاده میکند، اما این حضور همه جانبه و ایجابی نیست. زنان به مرور به دامان امنیت اکثریت میافتند و تلاش میکنند از همان الگوهای غالب یا مردانه استفاده کنند. این الگو پذیری میتواند از جزئیات کم اهمیتی مثل چگونگی فرمان گرفتن ماشین باشد تا چگونگی رفتار در محیط کاری. برای همین هم هست که اگر توجه کرده باشید نوعی از لَختی رفتاری در میان نسل جدید دختران فراگیر شده است. چون احساسی از قدرت نمایی و غلبه میدهد.
به عبارتی زنان و دختران در وضعیت عجیبی قرار دارند و غالبا از تعادل خارجند. یا مدل مردانه را تقلید میکنند و یا دلبر مردانه میشوند! این ور ماجرا شامل همان به اصطلاح داف هایی میشود که عمل های رنگ و وارنگ انجام میدهند و سعی میکنند دلبر باشند. هر دوی این مدلهای رفتاری محصول یک جامعه پدر سالار یا مردسالار و... است.
جای خالی زن
همهی این ها یعنی این که جامعه از «زن» خالی شده است.، نگاه به دختران خیابان انقلاب و این ماجراسازیها نکنید. این ها نمی توانند اساس نقطه تحول پر رنگی باشند، چون اساسا عمومی و فراگیر نیستند و البته بدتر این که پرهزینه هستند.
القصه این که گروهی مدل میشوند، گروهی تصمیم میگیرند مرد شوند و گروهی هم که ریشه محکمی در این خاک دارند مثل این خانم کارشناس قصه ما، تیشه به ریشه زن میزنند. اگر افرادی مثل این خانم کارشناس تا آنتن تلویزیون میرسند و چنین مهملاتی را به هم میبافند، محصول فرایندهای اجتماعی بسیاری هستند که از زن چیزی باقی نگذاشته است.
«زنان علیه زنان» میشوند و از پس این تضعیف ناخواسته، فرصت طلبان گلواژه گو هم جولان خواهند داد. می گویند هیچ سپاهی شکست نمی خورد، مگر این که اختلاف داخلی داشته باشد. مثل تیم های فوتبالی که اسیر باندبازی میشوند و راحتتر میبازند. مهملات خانم کارشناس برای جامعه زنان شکست است. کسی از خودشان این گونه تحقیرشان میکند! آن ها ضعیف شدهاند و خیلی حرف ها البته که گفتنی نیست و این بار البته که چقدر این ستون کم آمد برای این سوژه.
«زنان علیه زنان» میشوند و از پس این تضعیف ناخواسته، فرصت طلبان گلواژه گو هم جولان خواهند داد. می گویند هیچ سپاهی شکست نمی خورد، مگر این که اختلاف داخلی داشته باشد. مثل تیم های فوتبالی که اسیر باندبازی میشوند و راحتتر میبازند. مهملات خانم کارشناس برای جامعه زنان شکست است. کسی از خودشان این گونه تحقیرشان میکند! آن ها ضعیف شدهاند و خیلی حرف ها البته که گفتنی نیست و این بار البته که چقدر این ستون کم آمد برای این سوژه.
نجفی یا (مدیریت بحران هفته)
برف تهران یک بار دیگر احساس «به حال خود رهاشدگی» را ایجاد کرد. انگار که کسی قرار نیست از رنج های ما کم کند و همه چیز دست قضا و قدر است. بیست و چهارساعت بارش برف چنان کرد که عملا خیلی از جاده ها قفل بودند، رفت و آمد غیر ممکن بود. مدارس تعطیل شد، ناوگان ریلی لنگ زد، پروازها لغو شد و به طور خاص وضع تهران اسفناک شد.
شاید آن هایی که تابستان گذشته تحولات شورای شهر و شهردار تهران را دنبال میکردند، امیدوار بودند، اتفاقات تازه ای در تهران بیفتد. به هر حال طبقه متوسط با هزار امید و آرزو به لیستی رای داده بود که هوای مدیریتی تهران عوض بشود. اما اگر منصف باشیم اوضاع خیلی تغییری نکرده! این که نجفی دست به افشاگری میزند و بی انظباطیهای مالی شهردار و شورای گذشته را رو میکند، البته که خوب است، اما کافی نیست. حتی بررسی حسابهای موسسه همشهری و تمام تلاشهایی که در جهت منظبط کردن این موسسه شده هم شایان توجه است، اما باز هم کافی نیست.
اصولا این گونه مسائل ذهن مردم عادی را درگیر نمی کند. آنها از شهردار توقعات دیگری دارند. حل یهویی مشکلات شهری البته که توقع زیادی است، اما توقع کمرنگتر کردن بحرانها همان امیدی است که مردم بسته بودند و حالا میبینند که ظاهرا واهی است.
اینها اما شاید درس بوروکراسی (دیوان سالاری) سنگین و فرسوده نظام اداری ایران است که به جناح های سیاسی نشان می دهد نهادهایی که قدرت کافی برای اعمال قانون ندارند و دائما تضعیف می شوند، عملا با غلبهی هر نگاهی ناکارآمد هستند. همین می شود که فرقی نمی کند شهردار تهران اصولگرا یا اصلاح طلب باشد نجفی در راس باشد یا قالیباف. در هر صورت با شهر و شهرداری طرف هستیم که انرژی اش خیلی جاها هرز میرود.
در واقع اسمها نمیتوانند و نباید بالاتر از ساختارها قرار بگیرند. برای رسیدن به دموکراسی و پاسخگویی باید در ابتدا نهادها تقویت بشوند. اتفاقی که در میان منازعات سیاسی تمام این چهل ساله فراموش شده(بعضا همین اصلاح طلبان هم راه را اشتباه رفتهاند و روند دموکراسی خواهی را سرعت دادهاند. وقتی نهاد قدرتمندی نیست، شتاب به سمت دموکراسی، نوعی حامی پروری به وجود میآورد)
یعنی وقتی نهاد قدرتمندی سر کار نیست، اساس وجود نهادهای موازی مداخلهگر و غیر پاسخگو عرصه را بر نهادی چون شهرداری تنگ می کند و عملا چرخه حاکمیت قانون ضعیف می شود و وقتی چرخه حاکمیت قانون ضعیف شد، امکان پاسخگویی از بین میرود در چنین روندی شورای اصلاح طلب به همان اندازه شورای اصولگرا موثر ناکارآمد است و شهردار تکنوکرات هم فرقی با شهردار ارزشی ندارد.
به عبارتی شاید وقت آن رسیده که فارغ از مجادلات جناحی، فکری به حال تقویت نهادهای قدرت شود. گام اول به رسمیت شناختن نهادها حتی در غیاب هم حزبی و هم گروهی از سوی جناحهای سیاسی است است. گام دوم اصلاح بوروکراسی فرسوده است و گام سوم ایجاد ساز و کار پاسخگویی است.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !