۰۱-۰۵-۹۳، ۰۴:۳۱ ب.ظ
سلام به عاشقان مولا
سلام به حضرت قائم که نور زمین وآخرین ستاره تابناک است
من عاشقتم من همچون عاشق دنبال معشوق خود هستم
برام دعا کن که با پرچمهای سیاه خروج کنم تا با کمک شما سفیانی واسراییل
وآمریکا را نابود کنیم سلام بر سید خراسانی
کی میای مولای من
.......................
مولایم!
لَيْتَ شِعْرى أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوى، بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرى، أَبِرَضْوى أَوْ غَيْرِها أَمْ ذى طُوى؛ عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرى، وَ لا أَسْمَعُ لَكَ حَسيساً وَ لا نَجْوى...
ای کاش می دانستم در کجا مستقر شدی! در کدام سرزمین! و کدامین ذرات خاک شده از اجسام پوسیده، خود را به کوی تو رسانده اند و فرش زیر قدم هایت شده اند! در کوه رضوی هستی یا کربلا! مجاور جدت امیرمؤمنان یا ذی طوی!
می دانی، برایم سخت است، این چشم ها همه را می بیند الاّ آن را که باید ببیند و این گوش ها تمام صدا ها را می شنود الاّ صدای مهربان و محزون تو !!
سال هاست که به دنبال توام! سال هاست که برای رسیدن به تو از هر آنچه باید، گذشته ام؛ تو دعا و فکر و شب و روز من هستی؛ تو بهشت و رضوان منی.
تـو دعای منی، تـو ذکر منی
ذکر و فکر و دعا نمی خواهم
تو تمام آن چه که من از خدا می خواهم هستی، آیا حسرت گفتن یک جعلت فداک به دلم می ماند؟
خدایا!
مرا به آرزویم می رسانی؟ من از تو "مهدی" را می خواهم و گمان نمی برم آرزو و حاجتی را که عمر و جوانی ام را در پی یافتن آن فنا کردم برآورده نکنی!
از تو می خواهم مرا از آنان قرار دهی که پیوسته نام و یاد مهدی ات را بر زبان و در سویدای دل خود دارند و او را حتی برای لحظه ای به فراموشی نمی سپارند.
...............................
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهى آمد
آنقدر نیامدى که ما پیر شدیم
سلام به حضرت قائم که نور زمین وآخرین ستاره تابناک است
من عاشقتم من همچون عاشق دنبال معشوق خود هستم
برام دعا کن که با پرچمهای سیاه خروج کنم تا با کمک شما سفیانی واسراییل
وآمریکا را نابود کنیم سلام بر سید خراسانی
کی میای مولای من
.......................
مولایم!
لَيْتَ شِعْرى أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوى، بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرى، أَبِرَضْوى أَوْ غَيْرِها أَمْ ذى طُوى؛ عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرى، وَ لا أَسْمَعُ لَكَ حَسيساً وَ لا نَجْوى...
ای کاش می دانستم در کجا مستقر شدی! در کدام سرزمین! و کدامین ذرات خاک شده از اجسام پوسیده، خود را به کوی تو رسانده اند و فرش زیر قدم هایت شده اند! در کوه رضوی هستی یا کربلا! مجاور جدت امیرمؤمنان یا ذی طوی!
می دانی، برایم سخت است، این چشم ها همه را می بیند الاّ آن را که باید ببیند و این گوش ها تمام صدا ها را می شنود الاّ صدای مهربان و محزون تو !!
سال هاست که به دنبال توام! سال هاست که برای رسیدن به تو از هر آنچه باید، گذشته ام؛ تو دعا و فکر و شب و روز من هستی؛ تو بهشت و رضوان منی.
تـو دعای منی، تـو ذکر منی
ذکر و فکر و دعا نمی خواهم
تو تمام آن چه که من از خدا می خواهم هستی، آیا حسرت گفتن یک جعلت فداک به دلم می ماند؟
خدایا!
مرا به آرزویم می رسانی؟ من از تو "مهدی" را می خواهم و گمان نمی برم آرزو و حاجتی را که عمر و جوانی ام را در پی یافتن آن فنا کردم برآورده نکنی!
از تو می خواهم مرا از آنان قرار دهی که پیوسته نام و یاد مهدی ات را بر زبان و در سویدای دل خود دارند و او را حتی برای لحظه ای به فراموشی نمی سپارند.
...............................
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهى آمد
آنقدر نیامدى که ما پیر شدیم