ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلم............
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21
[عکس: 500x500_1464330486720357.jpg]
[عکس: 500x500_1459509098163857.jpg]
[عکس: 500x500_1473888323498555.jpg]
[عکس: 500x365_1382803184468626.jpg]
[عکس: 500x377_1391187999182924.jpg]
میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود...
اما جلوی خونه ابری باران که میزند فقط بوی خاطره می آید.
خاطرات را باید سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید!
خاطراتی که در یک روز بارانی آغاز شد و امتداد یافت
گاها خاطرات حسرت وغم نه سر دارند و نه ته
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند
گاهی وسط یک فکر
گاهی همراه غم ، همراه شادی
گاهی سردت می کند
گاهی داغت می کند
گاهی تا سپیدی آسمان آبی
گاهی بین تلخی ها وشیرینی ها ونگفته ها
خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند
[عکس: 500x500_1487158573897548.jpg]
خاطره یعنی...

گذشته ها...

نگذشته...!!!
ﻫﻮﺍموﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ رفیق
ﻣﻦ ﺧﻮﺩمو ﺑﻪ باددادم

ﮔﺎﻫﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﭼﺮﺧوﻧﻢ و ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘم ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﭼﻘﺪر ﺧﺴﺘﮕﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮم ﺟﺎ ﻣوﻧﺪﻩ..
سیمین بهبهانی ی جا نوشته :

وصیت کردم بعد از مرگم؛ همراه من
دوتا فنجون چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا بکشه..
بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ...
همونهایی که بی اجازه واردشدن
خودخواهانه قضاوت کردن
بی مقدمه شکستن
وبی خداحافظی رفتن!
[عکس: 500x500_1481738439068473.png]
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21