ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلم............
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21
[عکس: 500x593_1488610652467234.png]
هَمیشه که آدَم کم نمی آورَد

گـآهی زیاد می آورَد

غـَم از سَر و رویَش

از حَدقه ی ِ چشمانَش بیرون می زَنـد!!..


سی سالگی به بعد
که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمی نویسی کف دستت
ودورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات
وهی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصر جمعه ی زمستانی
یک لیوان چای می ریزی
می نشینی پشت پنجره
و تمام شهر را
در بارانی که نمی بارد
با خیالش قدم می زنی !
[عکس: 500x500_1484465913051155.jpeg]
ﻣﻦ ﺁﺭﺍﻣﻢ ..
. ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﻡ ...
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﻡ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﮕﯿﺮﺩ ...
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ
ﺑﺎﺯ ﺳﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﻡ ...
ﻣﻦ ﺧﻮﺑﻢ ...
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ ........
گاهی

“دوستــــــــت دارم ” ها

جایشان را به “دوستت داشــــتم “ها میدهند

.
و چه حس مبهم و غریبـــیه

وقتی که عشق


.
.
.
فقط بخشی از گذشته ی آدم میشه
اینجا در قلب من حد و مرزی

برای حضور تو نیست

به من نگو که چگونه بی تو

زیستن را تمرین کنم

مگر ماهی بیرون از آب

می تواند نفس بکشد؟؟؟

مگر می شود هوا را از

زندگیم برداری و من

زنده بمانم؟؟؟

بگو معنی تمرین چیست؟؟؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟

بریدن از خودم را؟؟؟
گـاهي چـتر را بايد دست باران داد!!!
تاروي سر خودش بگيرد
و
ما...
جايـش
ببـاریم....!!!
[عکس: 500x483_1455583696068277.jpg]
[عکس: 500x500_1488987275832518.jpg]
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21