ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار بیژن جلالی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28
اگر شعر نبود
زندگي من چه تلخ
گذشته بود
من دست به سفيد و سياه
نخواهم زد
مبادا دستم براي شعر نوشتن
كثيف شود
به آنجا رسيده ام
كه مي دانم
دنيا مال خودش نيست
و من مال خودم نيستم
من زندگيم را
براي كس ديگري
زندگي كردم
كه نميدانم كيست
مثل كف دستم اكنون
آن چه هستم
صحرا در صحرا است
و مثل صحرا هستم اكنون
آنچه هستم
مرگ مهلتي خواسته از ما
براي زندگي
كردن
نمي دانم ماهي
بوي آب دريا مي دهد
يا دريا بوي ماهي گرفته
است
ما مرگ خود را
زندگي مي كنيم
و صورت او را
در روزهاي خود
مي تراشيم
و شبها همراه او
خواب مي بينيم
روح ما نيز شاخه خشكي
ميشود
آنگاه كه از ما
استخوانهايي سفيد باقي
مانده است
به جاي يك كلمه
هزاران كلمه مي نويسم
و به جاي نام بردن خداوند
شعر مي گويم
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28