امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
واقعیت تلخ جامعه ما از زبان یک زن ...
#1
مسافر کناری مدام خودش را روی من می اندازد، بارها بی جهت دستش را در جیبش می کند و در می آورد،
من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او راحت تر می شود .
موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند...!
( تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم )

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ،
یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت!
دلم میخواهد با چیزی محکم بکوبم توی سرش،
چون احتمالاً از سکوتم فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را هم از کنار صندلی به سمت من می آورد...!
( تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم )

اتوبوس پر است . ایستاده ام و دستم روی میله هاست،
اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در همین 100سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد.
با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جا به جا می کنم
اما تصادف، مدام در طول میله اتفاق می افتد...!
(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم )

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست، اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند.
به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی باز هم برخورد خواهیم کرد.
کسی که باید جایش را عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و کوتاه بیاید من هستم...!
( تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم )

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند.
سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم.
مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است و من به ناچار خودم را به نشنیدن می زنم .
موقع پیاده شدن بس که گردن م را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود.
چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد
به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند،
و صد البته که من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم..!
( تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم )

و به همین آسانی من هر روز ، هر ساعت و هر دقیقه همچنان مقصر شناخته می شوم!!!
به هزار و یک دلیلی که نمی دانم چیست!
به هزار و یک دلیلی که زن هستم!
و به هزار و یک دلیلی که ایران امروز من
به جای گربه،"گرگ" است ....!!!
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
Undecidedواقعيته روزمرگي خانم هاي ايراني
و چه زيبا توصيف كردين

" و به هزار و یک دلیلی که ایران امروز من
به جای گربه،"گرگ" است ....!!!"

mara
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
متاسفانه کاملا حقیقت دارهUndecided
{کِنٰارِ ایْنْ لَبْخَنْدٰامْ [:)] یِهْ {دَرْدٰایْی} هَسْت کِه هْیچْکیْ نَِمْیدونِه}
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
متاسفانه متاسفانه متاسفانه

حقیقته zaps

واقعا نمی دونم چی بگم twol
قلبم ایستاد.!
به تماشــای رفتنت...

پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
من کاملا موافقم
ما خیلی بی ریاییم
ولی اطرافیانمون خیلی ریاکارن
هه
تقصیر ما نیس

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حکایت پیاده و سوار به زبان ساده صنم بانو 0 188 ۱۰-۱۰-۹۹، ۱۱:۱۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حکایتی تلخ از یک جامعه ی آفت زده taranomi 0 168 ۰۲-۰۲-۹۷، ۰۴:۱۰ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Rainbow دعا و زبان صنم بانو 1 141 ۰۴-۰۹-۹۶، ۱۱:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
13 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۲۵-۰۵-۹۴, ۰۸:۴۱ ب.ظ)، v.a.y (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۲:۴۷ ق.ظ)، PedraM (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۵:۰۰ ق.ظ)، .ShahrzaD. (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۳۶ ب.ظ)، ملکه برفی (۲۵-۰۵-۹۴, ۰۸:۴۲ ب.ظ)، نويد (۲۵-۰۵-۹۴, ۰۸:۳۹ ب.ظ)، خانوم معلم (۰۲-۰۹-۹۵, ۰۲:۲۲ ب.ظ)، Ar.chly (۰۲-۰۵-۹۴, ۰۸:۱۷ ب.ظ)، SilentCity (۲۵-۰۵-۹۴, ۰۸:۲۳ ب.ظ)، الهه ی شب (۰۳-۰۵-۹۴, ۱۲:۳۰ ب.ظ)، ..MiSs ZaHRa.. (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۴:۱۹ ق.ظ)، taranomi (۰۲-۰۲-۹۷, ۰۴:۱۱ ب.ظ)، setarehsoheiil (۲۶-۱۱-۹۷, ۰۵:۵۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان