امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حکایتی تلخ از یک جامعه ی آفت زده
#1
توی یکی از فیلم های جیمز باند، یک دیالوگ جالب بود!هنرپیشه نقش منفی به جیمز باند گفت: “وقتی بچه بودم موش های صحرائی به مزرعمون حمله کردند و تمام محصول هامون را خوردند. مادر بزرگم چند تاشون را انداخت توی یک قفس و بهشون غذا نداد تا از گشنگی شروع کردند هم دیگه را بخورند. دو سه تا موشی که آخر سر موندند را آزاد کرد…بهش گفتم: مادر بزرگ چرا آزادشون میکنی؟ گفت: ”این ها دیگه موش خور شدند و هر موشی وارد مزرعه بشه تیکه تیکه اش میکنند!”  مواظب باشیم بخوردن همدیگه عادتمون ندهند ..
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حکایتی در مورد غفلت صنم بانو 0 144 ۰۵-۰۱-۹۷، ۰۵:۵۶ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حکایتی از عابد و نانوا .. !!Tina!! 2 125 ۲۹-۰۷-۹۶، ۰۴:۳۹ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
Rainbow تلخ taranomi 2 106 ۲۶-۰۴-۹۶، ۱۰:۱۲ ب.ظ
آخرین ارسال: d.ali

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
taranomi (۰۲-۰۲-۹۷, ۰۴:۱۰ ب.ظ)، setarehsoheiil (۲۵-۱۱-۹۷, ۰۵:۰۹ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان