امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ماجرای تاجر و روستائیان میمون فروش
#1
در زمان های قدیم ، تاجری به روستایی که میمون های زیادی در جنگل های حوالی آن وجود داشت رفت و خطاب به مردم روستا گفت : من میمون های اینجا را خریدارم و حاضرم به ازای هر میمون ۱۰ دلار به فروشنده پرداخت می کنم . مردم روستا که جنگل مجاور روستایشان پر از میمون بود خوشحال شدند و به راحتی معامله را قبول کردند .
به نظر آنها قیمت بسیار منصفانه بود . در مدت کوتاهی بیش از هزار میمون را گرفتند و هر میمونی را ۱۰ دلار به آن تاجر فروختند .

فردای آن روز مرد تاجر دوباره به روستا آمد و به روستائیان گفت : هر میمون را ۲۰ دلار از شما می خرم . این بار روستاییان دوباره زمین های کشاورزی خود را ترک کردند و تلاششان را برای گرفتن میمون ها بکار گرفتند . اما ظاهرا تعداد میمون های باقیمانده کمتر شده بود . در آن روز فقط ۵۰۰ میمون را گرفته و فروختند .
روز بعد مجددا آن مرد تاجر به روستا آمد و این بار پیشنهاد ۵۰ دلاری به ازای هر میمون را به ساکنان آن روستا داد . او به مردم گفت : امروز من در شهر کاری را باید انجام دهم ولی معاون من اینجا می ماند و به نمایندگی من میمون ها را از شما می خرد .
مردم روستا بسیار مشتاق شده بودند . هر میمون ۵۰ دلار ! اما مسئله این بود که همه میمون ها را آنها گرفته بودند و دیگر میمونی برای فروختن باقی نمانده بود !
روستائیان نزد معاون تاجر رفتند و ماجرا را به او گفتند . معاون بعد از کمی تامل خطاب به روستائیان گفت : این میمون ها را در قفس می بینید ؟ من حاضرم آنها را به قیمت هر میمون ۳۵ دلار به شما بفروشم و زمانی که تاجر برگشت شما می توانید آنها را به قیمت ۵۰ دلار به او بفروشید .
ظاهرا معامله ی پر منفعتی بنظر می رسد ، ولی غافل از حیله ای که در آن نهفته است ...
بدین ترتیب مردم به خانه هایشان رفتند و هر چه پس انداز داشتند را برای خرید میمون ها آوردند و هر میمون را بمبلغ 35 دلار از معاون تاجر خریداری کردند .

بله . چشمتان روز بد نبیند ! از فردا مردم آن روستا دیگر نه آن مرد تاجر را دیدند و نه دستشان به آن معاون رسید ! و تنها میمون ها بودند که با از دست رفتن سرمایه ی روستائیان دوباره در آن روستا ساکن شدند ...

نتیجه اخلاقی : سرمایه های ملی خود را ارزان نفروشید!
بعضی آدم‌ها ناخواسته همیشه متهم‌اند!
به خاطر :
سکوت‌شان ، کاری به کار کسی نداشتن‌شان ، خلوت‌شان ،
اتاق‌شان ، استراحت‌شان ، روی پای خود ایستادن‌شان ، دوست داشتنشان !
گویی جان میدهند برای اتهام بستن و از همه بدتر این‌ که :
زود فراموش می شود خوبی هایشان!
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ماجرای شیر و خر ... !!Tina!! 2 215 ۰۸-۱۰-۹۶، ۰۶:۵۴ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  مرد زردآلو فروش ! !!Tina!! 2 153 ۲۹-۰۷-۹۶، ۰۴:۳۸ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  !!! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!! !!Tina!! 0 127 ۲۸-۰۶-۹۶، ۰۷:۵۲ ب.ظ
آخرین ارسال: !!Tina!!

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
N!rvana (۱۴-۰۲-۹۵, ۰۸:۲۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان