نيستى اماهستى

[d.ali]

مى خواهم براى خودم بنويسم اما بر صفحه ايى به گستردگى هزاران جفت چشم .
خسته ام
خسته از شنيدن بيمارى كسى كه نمى توانم گامى برايش بردارم جز دعا
نمى توانم التيام بخشم دردهايش را جز بخشيدن كلماتم در بقچه ايى از احساس ناب انسان دوستى .
خسته ام از خودم،از تو ،از ادمها،از ادمها،از ادمها.
روحم را به بند مى كشم و پارچه ى سياهى از بيخيالى بر سرش كه نبيند شدت رنجم را !
فقط بشنود صداى خنده ام را و قلبم گول بزند او را با گفتن:من مشغو ل و خندان و سرگرمم.
اما طفلك قلبم!
نمى شناسد جنس زيرك روحم را ،مانند طوفان مى غرد و صاعقه وار فرياد مى زند:
تو ابلهى،ساده ايى .براى خودت گام بردار
با قلبى در دست ،خون چكان زمزمه مى كنم :من همينم يك قربانى خواسته شده.
مى خواهم براى نجات دوستانم قربانى شوم.
خدايا تنها اميدم تويى براى نجات قربانى و …
خدايا مرا به خودم وا مگذار.كه من نابينايم و گنگ و كر.
راهنمايم باش مانند هميشه.

[d.ali]

اين روزها عجيب ياد متنى از استاد مطهرى مى افتم
ايشون مى نويسند:
سياست در برابر سياست عين سياست است
صداقت در برابر صداقت عين صداقت است
سياست در برابر صداقت عين خباثت است (شايد هم گفته خيانت)
صداقت در برابر سياست عين حماقت است
ومن اين روزها عجيب احساس حماقت مى كنم.

[d.ali]

سلام اى همه ى هست من
ممنونم كه بازهم دست يارى كه به سويت دراز كردم ،رد نكردى
راستى گفتم كه هركس را دوست بدارم براى وجود شريف تو است؟
راستى گفته ام هر راهى كه قدم برمى دارم به دنبال تائيد يا انكار توام؟
گاه در جاده ى زندگى سنگريزه،شيشه ى شكسته به پايم مى رود،با زانو بر زمين مى خورم و دست و پايم زخمى مى شود،اما حضورت باعث ارامشم مى شود.
خدايا همه بيايند اما تو هيچ وقت نرو
خدايا همه بروند اما تو هيچ وقت نرو
خدايا دست ،پا،قلب،چشم،جوانى،سلامتى،ثروت،دوست و…بروند !اما تو نرو.
هميشه در كنارم باش مانند هميشه.
من به فداى لبخندى كه از ان پروردگارم است.

[d.ali]

خدايا اين روزها عجيب پرده ى حجاب حقايق بالا وپايين مى رقص د وگهگاه چيزكوچكى از حقيقت را به من نشان مى دهد وباز انرا پنهان مى كند.
اين روزها عجيب دركار خودم و تو مانده ام.
راهى را كه به تقدير تو طى كرده و مى كنم خسته وگيجم كرده !
نمى دانم حق وناحق كدامند!
دوست و نادوست چه كسانى هستند!
انكه خود را زمانى دوست نشان مى داد گويى منتظر دريدنم است
انكه مى گفت رفيق ودوستيم با سخنان واهى باعث شد روزها وهفته ها قلبم را به شكيبايى بخوانم والتماسش كنم كه با من راه بيايدوتنهايم نگذارد.
نمى دانم كدام حق وكدام ناحق است.
اى كه هميشه هستى
اى كه هميشه حق هستى
درعين هستى ونيستى كمكم كن
مرا از اين هواى مه الود اين روزهايم نجات بده.

[d.ali]

مى خواهم از تكرار بگويم
از سخنان تكرارى و اشنا وگاه كسل كننده بگويم
وقتى باران بيايد و هوا نمه ايى سرد باشد و تو دلتنگ،
خب كلمات تكرارى پشت سرهم رديف مى شود وتو به دنبال بهانه ايى هستى براى ارامش.
بعضى دنبال بهانه ايى براى بدخلقى،يا گريه،يا فرياد،حتى براى كشتن انسانى ديگر دنبال بهانه ايى هستند!
ومن دنبال بهانه ايى كه به تو "اى كه درعين نيستى ،پر از هستى ،هستى "بگويم خدايا دلم اندكى ،به اندازه بال مگس ارامش،عاشقى،راحتى ،گذرى به ادمهاى گذشته مى خواهد.
بروم به زير باران به دنبال گذشته ام بگردم؟
بروم از صداو قطرات باران داروى دلتنگيم را بگيرم؟
خدايا بروم ؟
دلم گاه عجيب خلسه ايى از جنس مُردن مى خواهد،همانطور عميق،راحت وپر از خستگى جسم بر شانه ى زمين.
دلم گاه عجيب تو را مى خواهد.
هستى اما نيستى
شايد هم "نيستى اما هستى"

[d.ali]

همكنون ،همين الان كه نوك انگشتانم مشغول لمس حروف فارسى است ،غمى به وسعت يك اسم ،لايه هاى احساسم را پراز اندوه كرده است.
قلبم را مى فشرد .
يك اسم از يك موجود به ظاهر معمولى ،اما براى من بسيار خاص و عزيز.
عجيب دلتنگ اويم،او كه بارى ديگر احساسات مالكيتيم را فعال كرد.
خدايا عجيب دلتنگم براى خواستن يكى از بنده هايت.
خداوندا گاه عجيب ريلهاى به ظاهر ساده ى زندگيم تغيير مى كند و بر ريلهاى پرپيچ و خم اواره مى شوم در حسرت يك خيال.
گاه خيالم مانند در دست داشتن جوجه عقاب بلند پرواز ،ناممكن است
اما براى تو هيچ ناممكن نيست ،شايد ان جوجه عقاب بر ساعدم نشست ومرا مسحور نگاه سياهش كرد.
شايد…شايد

[d.ali]

امروز حس بسيار خوبى دارم
نمى دانم چرا
شايد چون امروز خداوند عالى ترين نور را به بشريت بخشيد،مادر شيعه،مادر پدر،شالوده ى هستى .امروز مادرم فاطمه جهان را منور كرد با عطر حضورش.
حس طرب دارم،دوست دارم همچون شعرهاى ريتميك مولانا و رقص دراويش تمام هستى را درجوش و خروش ببينم.
چون ساقه ى ترد جوانه ى گندم به سوى خدا قدبكشم و چون قاصدك به سويش پرواز كنم.
حس خوبى دارم
شايد چون تا ساعتى ديگر رهسپار كربلاى ايران مى شوم و تا چند روز در هوايى روز و شب مى كنم
كه روزى چمران با ان لبخندمهربانش،همت با ان چشمان زيبايش،خرازى با ان بازوى قطع شده،باكرى با ان لحجه ى زيبايش،زين الدين با ان صورت شيرين،بروجردى با ان نگاه اسمانيش،تمام تمام تمامشان با تمام مهرومردانگى و ايمان و غيرت و شجاعت و…
دران نفس مى كشيدند
نفس كشيدند،جان شيرين دادندتا ايرانم مانند هزاران سال به استقبال دخترك سبزپوش خدا"بهار "رود.
من طربناك مى گويم
اى همه ى هست من خوشحالم هستى .اى نيستى پرهستى تو را سپاس.

[d.ali]

ايا خيلى دلخراش است كه ازدنياى واقعى و ادمهايش ،ارام ارام سُر بخوريم به سمت
دنياى مجازى و ادمهايش؟
اگر كسى در اين سمت ،در دنياى واقعى همراهمان ،دوستدارمان ،عشقمان باشد ،هرگز به سمت دنياى مجازى و ادمهايش مى اييم؟
چقدر عجيب ،تاسف اور،خنده دار مى شود وقتى براى لحظه ايى پرده برداشته شود و ان سو ،مخاطبينت را ببينى
پسرى ١٥ساله كه فكر مى كردى٢٦ساله است
دخترى ١٦ساله كه فكر مى كردى ٢٣ساله است
بهترين دوسـ ـت دخترت كه پسرى ٣٠ساله از اب درامد
بهترين دوست پسـ ـرت كه مردى ٦٠ساله از اب درامد
بهترين دوسـ ـت دخترت كه فكر مى كردى ٢١ساله است زنى ٥٠ساله بود
بهترين دوست پسـ ـرت كه دختر خاله ات از اب درامد
فلجى كه مى گفت قهرمان ركاب زدن كشور است
ثروتمندى كه مى گفت درد كشيده ايى فقير است
فقيرى كه برايت از سفر اروپا مى گويد
بى ايمانى كه برايت از خوابهاى صادقه مى گويد
و
و
وصادقى كه فقط صادقانه مى گويد از جنس.سن.عقيده وايمانش.
خدايا دراين بلبشو ى بس جذاب و دل فريب پناهمان باش.
تو هستى چون هميشه هستى .

[d.ali]

شده تاحالا پراز بغض و پراز غم شوى بخاطر يك جمله ؟
بخاطر شنيدن يا خواندن يك جمله از كسى كه فكر مى كنى برايش كمى اهميت دارى؟!
وقتى مى گويدومى نويسد كه تو برايش اهميت خاصى ندارى،فرو مى ريزى .
تمام وجودت پراز غم مى شود.
وقتى در ميان خرابه هاى احساست ،ضجه هاى روحت را مى شنوى تنها با يك پيام محبت اميز "از همان كه تو را خراب كرده است "جان مى گيرى ،حسى مانند پرواز بهت دست ميده.
اى خدايى كه همواره هستى دراين اشفته بازار احساسى ،سكاندار احساس و دلم باش.

[d.ali]

اتفاق خوب چيه؟
اتفاق بد چيه؟
چيزى كه تو تصور مى كنى يا من تصور مى كنم يا ان توى هميشه تنها،"رب"را مى گويم .
گاه چه اتفاق خوبى كه عجيب بد است
گاه چه اتفاق بد كه عجيب خوب است
اى تو كه هستى و نيستى و هميشه هستى ،تو برايم خوبى را بخواه حتى اگر من طاقت نداشته باشم .
فقط تو بخواه يا رب.